فاصله کهکشانی در چند متری یکدیگر

والدین خسته از فشارهای روزمره توان شنیدن فرزندانشان را ندارند و همین سکوت احساسی، خانه را به محیطی سرد تبدیل میکند
هفت صبح، سارا خادمی| یکی از سختترین احساساتی که یک والد میتواند تجربه کند، این است که فرزندش از او فاصله بگیرد یا حتی به نظر برسد که از او متنفر است. بسیاری از والدین در دورههایی از رشد فرزندشان این سوال را از خود میپرسند: «چرا فرزندم از من متنفر است؟» این احساس میتواند در سنین مختلف و به دلایل متفاوتی بروز کند.
برخی از والدین متوجه میشوند که فرزندشان ناگهان از آنها دوری میکند، دیگر مانند گذشته با آنها صحبت نمیکند یا حتی رفتارهایی پرخاشگرانه و سرشار از نارضایتی از خود نشان میدهد. در چنین شرایطی، والدین ممکن است احساس گناه، سرخوردگی یا سردرگمی داشته باشند و ندانند که چه عاملی باعث این تغییر در رفتار فرزندشان شده است.
چرایی شکلگیری یک نفرت خزنده
ایجاد برخی محدودیتهای غیرقابلتوجیه، محیط خشن، نبود رابطه دوستانه بین والدین و فرزند، ترس از والدین و... از جمله مهمترین دلایل کمرنگشدن ارتباط میان فرزند و والدین است. ورود اینترنت و شبکههای ماهوارهای به خانهها در سالهای اخیر سبک زندگیها را تغییر داده است بهطوریکه برخی نوجوانان تا حدی از فضای سنتی خانواده دور شدهاند و به انزوا یا به سمت گروه همسالان ناشناس کشیده است. هر چه فرزند به دوره نوجوانی نزدیکتر میشود از خانواده بیشتر کناره میگیرد و به سمت گروه همسالان جذب میشود.
همچنین در برخی موارد، احساس «تنفر از والدین در بزرگسالی» ناشی از تجربیات دوران کودکی یا نوجوانی است که حلنشده باقیماندهاند. فرزندانی که در کودکی احساس میکردند که والدینشان به آنها بیتوجه بودهاند یا بیش از حد سختگیری کردهاند، ممکن است در بزرگسالی به این نتیجه برسند که والدینشان دلیل اصلی مشکلات روانی یا احساسی آنها بودهاند.
نوجوان دیگر نمیخواهد «بچه» باشد!
یکی از دلایل اصلی شکلگیری این فاصله، آن است که نوجوانان از اینکه هنوز «فقط یک بچه» تعریف شوند و با آنها مثل گذشته رفتار شود، متنفرند. همین حس عدم رضایت است که آنها را به سمت جدایی از دوران کودکی و ورود به نوجوانی سوق میدهد. بخشی از این حس هم به سمت والدین نشانه میرود و کارهایی که والدین به انجامشان عادت کردهاند. حتما جملاتی مثل «با من مثل بچه کوچیکا رفتار نکنید!»، «اون شوخیهای قدیمی دیگه خندهدار نیست!» یا «دیگه بغلم نکنید و بوسم نکنید!» را شنیدهاید.
عاملی به نام «همسالان»
از ویژگیهای دوره نوجوانی، مهم شمردن گروه همسالان است. نوجوانان رابطه با همسالان را نوعی فرصت جهت ارضای «نیاز به ارتباط» میدانند. در این میان ویژگیهای شخصیتی مشترک، اساس و پایه دوستی با همسالان را تشکیل میدهد.
ارتباط نوجوان با همسالان هم میتواند تاثیراتی منفی و هم تاثیراتی مثبت بر رشد او داشته باشد. ازیکطرف، پیوستن به گروههای ناهنجار اجتماعی و همسالانی که نوجوان با آنها همانندسازی میکند مانند؛ بزهکاران، معتادان به مواد مخدر و نوجوانانی که ترک تحصیل کردهاند، میتواند موجب اختلال در رشد نوجوان شود و تاثیر فراوانی در فرایند رشد هویت منفی نوجوانان داشته باشد. علاوه بر این، همانندسازی با چهرههای سینمایی و موسیقی نیز میتواند سبب شکلگیری هویت منفی در نوجوانان شود.
از طرف دیگر، گروه همسالان باوجود مشکلات و ناکامیهایی که برای والدین ایجاد میکنند، میتوانند تاثیر مثبت زیادی بر رشد هیجانی و اجتماعی نوجوانان داشته باشند بهعنوانمثال، بودن با همسالان و عضویت نوجوانان در گروههای همسالان، موجب میشود آنان مهارتهای خود را تقویت کنند؛ این مهارتها عبارتاند از یادگیری، گوشدادن صحیح و دقیق به دیگران، رعایتکردن نوبت، هماهنگی احساسات مختلف، سازشکردن، به اجماع رسیدن، بیانکردن صریح و روشن نظرات خود.
تلاش برای «آزادی»
یکی از کشمکشهای اساسی در نوجوانی، این است که نوجوانِ سالم به دنبال حداکثر آزادی برای رشد است، درحالیکه والدین با رعایت ایمنی و مسئولیتپذیری در برابر این فشار مقاومت میکنند. در بیشتر موارد، نوجوانان از والدینی که محدودیتهایی را برایشان ایجاد میکنند و مانع انجام کارهایی میشوند که میخواهند، قدردان نیستند.
عواقب کمرنگشدن ارتباطی دوسویه
افسردگی، افزایش روحیه ضد خانواده، پرخاشگری و ستیزهجویی نتیجه این برخوردهاست؛ هر چه این رابطه با شکاف بیشتری باشد این عکسالعملها بیشتر است تا جایی که این موضوع موجب میشود تا فرد بهسوی گروه همسالان کشیده شوند و در این زمان افراد سودجو از خلأ نبود ارتباط فرزند با والدین استفاده میکنند و فرد را به بیراهه میکشند.
بهطوریکه در باندهای فساد، قاچاق مواد مخدر، اعتیاد و... وارد شده و در همین مراکز است که ممکن است رفتارهای پرخطر جنسی نیز از سوی بچهها امتحان میشود. البته نباید نقش ارزشهای دینی را نادیده گرفت؛ زیرا با کمرنگشدن اعتقادهای مذهبی، زمینه بسیاری از فسادها فراهم میشود.
وظیفهای که پدر و مادرها دارند
پدر و مادرها باید توجه داشته باشند که سن نوجوانی دورهای بحرانی است و باید با فرزندان خود رابطه دوستی برقرار کنند؛ اما عملا شاهد این اتفاق نیستیم، والدین خسته از روزمرگیها توان صبر در برابر پرخاشگری بچهها را ندارند و اوضاع هر روز بدتر میشود. والدین باید در شبانهروز ساعاتی را به صحبتکردن با بچهها اختصاص دهند، پای صحبتهای فرزندان خود بنشینند در این صحبتها بچهها مهارتهایی را یاد میگیرند که بههیچعنوان از طرق دیگر به آن دست نمییابند که حس مهم بودن در صدر قرار دارد. والدین بدانند که بیشتر نوجوانان مهارتهای زندگی را آموزش ندیدهاند و به راهکارهای مقابله با مشکل آشنایی ندارند؛ بنابراین راههای انحراف برای آنان باز است.
پس والدین باید از جایگاه مدیری سختگیر به دوستی مهربان تغییر مسیر دهند تا بتوانند اعتماد فرزندان خود را جلب کنند سپس آموزشوپرورش و رسانهها میتوانند با آموزشهای مهارت ارتباط در این زمینه به میدان بیایند. این را نیز در نظر بگیرید که بهتر است پسر با پدر و دختر با مادر خود رابطه خوبی داشته باشد و از هم جنس خود مهارتهای مختلف بیاموزد؛ اما متاسفانه گاهی اوقات پدرها باوجود روحیه پرخاشگری ارتباط کمتری با فرزندان خود بهخصوص پسر برقرار میکنند که ادامه این روند به صلاح نیست. اگر پدر مادرها میدانند که مثلا فرزندشان با دوست نابابی ارتباط دارد نباید خواستار قطع رابطه او شوند.