تخت سلیمان؛ میراث جهانی در محاصره نمایش و بیعملی

آتشکده آذرگشنسب، دریاچهای رازآلود و دیوارهایی که هزار و پانصد سال ایستادگی کردهاند
هفت صبح، محمد عبدالعلیپور| در دامنههای کوهستانی تکاب، جایی که آسمان به زمین نزدیکتر به نظر میرسد، مجموعهای تاریخی همچون حلقهای از تاریخ و اسطوره بر زمین نشسته است؛ تخت سلیمان. آتشکده آذرگشنسب، دریاچهای رازآلود و دیوارهایی که هزار و پانصد سال ایستادگی کردهاند، اینجا را نه فقط برای ایران بلکه برای تمام جهان به میراثی بیبدیل بدل کردهاند.
سال ۱۳۸۲ یونسکو نام تخت سلیمان را در فهرست جهانی خود ثبت کرد؛ افتخاری که میتوانست سرآغاز حفاظت و بهرهمندی درست باشد. اما دو دهه پس از آن، این اثر جهانی بیش از آنکه تکیهگاه افتخار باشد، آینهای از سوءمدیریت و بیبرنامگی میراث فرهنگی شده است.
زمین زیر پای تخت سلیمان لرزان است. منطقه روی کمربند زلزله قرار دارد و دیوارهای خشتی و سنگی مجموعه، هیچ مقاومتی در برابر کوچکترین لرزش ندارند. ترکهایی که روزی فقط خطی باریک بر دیوار بودند، امروز دهانی گشودهاند که فردا شاید فرو بریزند.
اما نه زلزله و نه بارانهای اسیدی و یخبندان زمستانی، تهدید اصلی نیستند؛ خطر بزرگتر، بیاعتنایی مدیرانی است که حتی سادهترین برنامههای پایش روزانه را اجرا نمیکنند. هیچ سامانه منظمی برای رصد پدیده دریاچه جوشان مرکزی این مجموعه وجود ندارد. تخت سلیمان باید با مسیرهای مشخص، تابلوهای راهنما و امکانات پایه، گردشگری پایدار را تجربه میکرد. اما امروز ورود هزاران گردشگر به محوطه بیشتر شبیه هجوم است تا زیارت فرهنگی.
مسیرها فرسوده، دیوارها زخمی و زبالهها در گوشه و کنار رها شدهاند. صدای پای بازدیدکنندگان روی خاک شکننده، یادآور آن است که وزارت میراث به جای مدیریت، تنها به فروش بلیت دل خوش کرده است. چشمانداز فرهنگی اطراف نیز با ساختوسازهای بیضابطه روستاها خدشهدار شده و هیچ سیاستی برای کنترل آن دیده نمیشود.
مرمتهای سیمانی و مدیرانی که به نمایش دل بستهاند
قصه مرمت تخت سلیمان، روایتی غمانگیز است. آنچه در دو دهه گذشته به نام «بازپیرایی» انجام شد، اغلب چیزی جز لکهگیریهای سطحی با مصالح نامتناسب نبوده است. سیمان جای ملاتهای سنتی را گرفته و اصالت معماری ساسانی را مخدوش کرده است.
مرمت در اینجا پروژهای کوتاهمدت است؛ پیمانکارانی میآیند، چند دیوار را دستکاری میکنند و میروند. نه تیمی از باستانشناسان مقیم وجود دارد و نه متخصصان مرمت. بودجهها هم به جای حفاظت واقعی، صرف برگزاری جشنوارهها، رونماییهای پرزرقوبرق و کارهای نمایشی میشود؛ سیاستی که میراث را فدای تبلیغات میکند.
یونسکو هنگام ثبت جهانی تخت سلیمان، دهها توصیه برای حفاظت ارائه کرد. این توصیهها هنوز روی کاغذند. وزارت میراث فرهنگی، استانداری، شهرداری و نهادهای محلی هر کدام سهمی در تصمیمگیری دارند، اما نتیجه این چندگانگی چیزی جز تعارض و بیعملی نبوده است.
طرح جامع گردشگری پایدار هیچگاه تدوین نشد. مدیران به جای آنکه به آینده فکر کنند، درگیر پروژههای کوتاهمدت و نمایشهای خبریاند؛ افتتاحیههایی که پس از پایان مراسم، در همان روز به فراموشی سپرده میشوند.چرا پس از گذشت بیش از بیست سال از ثبت جهانی، تخت سلیمان هنوز فاقد یک طرح مدیریت حفاظتی جامع است؟
چرا حفاظت بناهای هزار و پانصد ساله به پیمانکارانی سپرده میشود که کوچکترین تجربه علمی ندارند؟ چرا درآمد حاصل از گردشگری فرهنگی منطقه به جای هزینه در مرمت، خرج امور جاری و تبلیغاتی میشود؟ این پرسشها بارها از سوی کارشناسان مطرح شده، اما پاسخی روشن هرگز داده نشده است.
تخت سلیمان فقط یک محوطه باستانی نیست؛ حافظهای زنده از تاریخ ایران و جهان است. هر ترک دیوار، هر سنگ فرو ریخته، تنها از دست رفتن یک بنا نیست؛ بخشی از هویت ماست که محو میشود. اما وزارت میراث فرهنگی، به جای اینکه میراثدار تاریخ باشد، بیشتر به نهادی تبلیغاتی شباهت پیدا کرده است. حضور پررنگ در رسانهها، وعدههای رنگین و نمایشهای کوتاهمدت، پوششی است بر فقدان یک مدیریت علمی و کارآمد.
سرنوشت تخت سلیمان شبیه قصهای است که پایان آن در دستان ماست. اگر امروز اقدامی جدی برای حفاظت علمی، تخصیص بودجه واقعی و حضور مداوم کارشناسان صورت نگیرد، فردا شاید تنها در کتابها و عکسها از این مجموعه یاد کنیم.
وزارت میراث فرهنگی باید میان نمایش و مسئولیت انتخاب کند. آینده تخت سلیمان و دهها اثر جهانی دیگر، به این انتخاب بستگی دارد. غفلت از آن نه فقط خیانت به تاریخ ایران، که بیاعتنایی به حافظه بشری است.