لباس قشقایی مثل مهر ایل است

این لباسها، قرنهاست که در دل ایل زاده و بالیدهاند
هفت صبح، مریم محمودخواه| باد عصرگاهی دشت، آرام روی چادرهای سیاه ایل میوزد. صدای زنگوله گوسفندان از دور میآید و دختران جوان قشقایی کنار چشمهای نشستهاند. یکی چارقد گلدارش را روی سر مرتب میکند، دیگری دامن چیندار بلندش را از خاک میتکاند. لباسهای رنگارنگشان در دل طبیعت سبز و قهوهای کوه و دشت، همچون گلهای وحشی چشم را مینوازد.
پوشاک زنان قشقایی تنها پارچه و دوخت نیست؛ روایت تاریخ، هویت و زیبایی است. هر قطعه لباس، از چارقد و پیراهن گرفته تا تنبان و قیناق، نشانی از زندگی کوچنشینی و باورهای دیرینه دارد. زنان ایل، با سلیقه و هنری خاص، لباسهایی میدوزند که نه تنها پوششی برای تن است، بلکه نشانی از شأن اجتماعی، ذوق هنری و حتی اعتقاد فرهنگی آنان است. لباس قشقایی مثل مُهر ایل است.
وقتی پای صحبت مادربزرگهای ایل مینشینی، با افتخار از لباسهایی میگویند که روزگاری خودشان با دستهایشان میبافتند و میدوختند. یکی از آنها میگوید:«هر گل و بتهای که روی چارقدم میدوختم، برایم معنایی داشت. یکی نشان از بهار، یکی نشانی از شادی.»
این لباسها، قرنهاست که در دل ایل زاده و بالیدهاند. در کوچهای طولانی، در جشنها و عروسیها، در سوگها و حتی روزهای عادی زندگی، این پوشاک نه تنها هویت زن قشقایی را به نمایش میگذارد، بلکه چون پرچمی رنگین، ایل را از دور در میان دشتها و کوهها به چشم میآورد.
نشستن در دل سیاه چادر قشقایی، میان بوی چای آتشی و صدای قلقل دیگ مسی، فرصتی است برای شنیدن قصههایی که از دل لباسها بیرون میآید. زنان ایل، با لبخندی گرم و دستی که بیوقفه مشغول دوخت و بافت است، درباره پوشاکشان سخن میگویند.
زنی میانسال که چارقد گلدار بر سر دارد و دستهایش پر از نقش و نگار حناست، با صدایی آرام میگوید: «این دامنها را خودمان میدوزیم. باید پرچین باشد، تا وقتی راه میروی مثل موج روی دشت حرکت کند. دختر جوان اگر دامنش کمچین باشد، همه میفهمند که تازهکار است. ما همیشه به دخترها یاد میدهیم که دامن پرچین، یعنی دل پر از زندگی.»
کنارش دختری حدود هجده ساله نشسته است. پیراهن بنفش براقش زیر نور چراغ نفتی برق میزند. او با خجالت میگوید:«مادر برایم این لباس را دوخت. میگفت دختر باید رنگ شاد بپوشد. وقتی چارقدم را روی سرم میاندازم، حس میکنم با زنان ایل یکی میشوم. انگار همین پارچهها مرا به همه نسلهای پیش از خودم وصل میکند.»
پیرزنی که گوشه چادر نشسته و مشغول ریسیدن نخ پشمی است، حرف را ادامه میدهد. صدایش لرزان اما پر از اطمینان است:«زمان ما لباسها همه با دست بافته میشد. نه مثل حالا که از شهر پارچه میآورند. هر تار و پودی را با جان میتنیدیم. لباس برای ما فقط پوشش نبود؛ هر لباس مثل یک یادگار بود. وقتی دخترم عروس شد، پیراهنی به او دادم که خودم جوانی دوخته بودم. هنوز هم نگهش داشته.»
پیرزنی که دانههای سنجاق را روی چارقد دخترش وصل میکند، با لحنی سرشار از عشق میگوید: «این لباسها را از مادرانمان یاد گرفتیم و حالا باید به دخترانمان منتقل کنیم. در میان این گفتوگوها، میتوان فهمید که لباس برای زنان قشقایی تنها تکهای پارچه نیست؛ بخشی از زندگی روزمره، بخشی از خاطره و حتی بخشی از هویت است. هر رنگ و هر چین، حرفی برای گفتن دارد. پارچههای گلدار، چینهای پرجنبوجوش دامنها و چارقدهایی که مثل باغی از بهار روی سرها نشستهاند. هر جزء از پوشاک زنانه ایل، نه فقط پوششی برای اندام، که نشانی از فرهنگ و زیباییشناسی است.»
چارقد
یکی از زنان جوان چارقدش را مرتب میکند و لبخند میزند:«چارقد مثل سایه مادر است؛ همیشه باید روی سر دختر باشد.» چارقدها اغلب از پارچههای لطیف و رنگارنگ هستند. طرح گلهای درشت یا ریز، بسته به سن و جایگاه زن فرق دارد. دختران جوان بیشتر رنگهای روشن و شاد بر سر میگذارند، در حالی که زنان سالخورده، چارقدهایی با رنگهای تیرهتر میپسندند. چارقد تنها یک پوشش نیست، بلکه نشانهای از وقار و هویت زن قشقایی است.
پیراهن یا آرخالق
زیر چارقد، پیراهنی بلند و گشاد قرار دارد که به آن آرخالق میگویند. این لباس سبک و راحت، برای زندگی کوچنشینی بسیار مناسب است. پارچههای براق و رنگی، با دامنهایی تا مچ پا، جلوهای خاص به زنان ایل میبخشند. پیرزنی که مشغول دوختن است، میگوید:«آرخالق را همیشه طوری میدوزیم که جا برای حرکت داشته باشد. زن قشقایی باید بتواند هم بدود، هم کار کند، هم برقصد.»
تنبان
زیر دامنهای چیندار، تنبانی پوشیده میشود؛ شلواری گشاد و راحت که از پارچههای ضخیمتر دوخته میشود. این تنبان هم برای محافظت از سرما و هم برای راحتی در کار و کوچ ضروری است. زنی که نخها را مرتب میکند، میگوید:«اگر تنبان نباشد، دامن چیندار کامل نمیشود. مثل این است که ریشه را از درخت جدا کنی.»
قیناق
یکی از اجزای خاص پوشاک زنان قشقایی، قیناق است؛ شالی پهن که دور کمر بسته میشود. قیناق، هم دامن را جمعوجور میکند، هم شکلی زیبا به اندام میدهد. بعضی زنان در قیناقشان سکه یا مهرههایی میدوزند که صدای خفیفی هنگام حرکت ایجاد میکند.
کارکرد اجتماعی و جایگاه زن
لباس، در ایل تنها پوشش فردی نیست؛ نوعی زبان اجتماعی هم هست. زنان جوان با رنگهای روشن و دامنهای پرچین شناخته میشوند، در حالی که زنان سالخورده رنگهای سنگینتر برمیگزینند. حتی در مجالس عروسی، نوع و کیفیت لباس نشاندهنده جایگاه خانوادگی است. وقتی دختری را به خواستگاری میبرند، مادر داماد اول به لباسش نگاه میکند. لباس نشان میدهد دختر چقدر دستبهکار است و سلیقه دارد.
پیوند با زندگی کوچنشینی
دامنهای بلند و چیندار، هم برای محافظت از سرما مناسبند، هم هنگام حرکت روی اسب آزادی میدهند. تنبانها راحتی کار روزمره را فراهم میکنند و چارقدها از آفتاب و باد محافظت میکنند. زنان ایل، با پوشیدن لباسهای رنگارنگ، شادی را به زندگی روزانهشان تزریق میکنند.
با گذشت زمان و نزدیکتر شدن ایل به شهرها، لباس زنان قشقایی نیز کمکم تغییر کرده است. اگر روزگاری همه پارچهها با دست بافته میشدند و دوختها تنها کار زنان ایل بود، امروز بخش زیادی از پارچهها از بازارهای شهری تهیه میشود. با این حال، هنوز هم در جشنها و مراسم عروسی، لباس سنتی جایگاه ویژهای دارد. زنان جوان، حتی اگر در زندگی روزمره لباس سادهتر بپوشند، در عروسیها لباس قشقایی میپوشند.
سنتی اما مدرن
برخی از زنان نیز به نوعی ترکیب بین سنت و مدرنیته روی آوردهاند. مثلا تنبان و دامن را با پارچههای جدید میدوزند یا چارقدها را با طرحهای مدرنتر انتخاب میکنند. باید لباس را طوری بدوزند که هم ریشهدار باشد، هم دخترهای امروز دوستش داشته باشند. امروز لباس قشقایی نه تنها در زندگی ایل، بلکه در جشنوارههای فرهنگی و نمایشگاههای صنایع دستی نیز حضوری پررنگ دارد.