کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۵۳۸۹
تاریخ خبر:
یکی از اتباع غیرمجازی که داوطلبانه می‌خواهد از ایران خارج شود:

ایرانی‌ها حق دارند | شدت گرفتن موج خروج اتباع

ایرانی‌ها حق دارند | شدت گرفتن موج خروج اتباع

واقعا دیگر نمی‌صرفد با این حقوق‌ها و این هزینه‌های بالا، در ایران ماند

هفت صبح،‌ حمیدرضا خالدی |    منتظر تاکسی اینترنتی هستم. آنطور که اپلیکیشن می‌گوید، چند دقیقه‌‌ای مانده تا ماشین به من برسد. نگاهی به اطراف می‌کنم. جوانی افغان در چند قدمی‌ام با کلی بار که لباس تروتمیزی هم پوشیده توجهم را به خود جلب می‌کند. گونی و ساکی  که همراه دارد را روی زمین می‌گذارد و شروع می‌کند به در زدن یک ساختمان نیمه کاره در محله بنی‌هاشم. اما گویا دوستانش بیرون هستند و باید چند دقیقه‌ای منتظر بماند.

 

این را از مکالمه‌ای که با گوشی‌اش با آنها دارد می‌فهمم. هر دو باید منتظر باشیم و همین بهانه‌ای می‌شود برای یک مکالمه چند دقیقه‌ای. فارسی را با لهجه شیرین افغانی صحبت می‌کند. گاه ‌گاه کلمات را قاطی می‌کند و دنبال واژه می‌گردد ولی کلا مشکلی ندارد. اسمش «شکور» است و حدود 30 سال سن دارد.

 

به گفته خودش از شهروندان «قندوز» افغانستان است و چند سالی است که به صورت قانونی در ایران کار می‌کند. کارگری ساختمان. مثل اکثر مهاجران به خاطر نبودن کار و به دنبال یافتن شغلی و کسب درآمدی برای خانواده راهی ایران شده است. حالا اما به خاطر شرایط جنگی جدید و جوی که علیه اتباع به راه افتاده می‌خواهد به کشورش باز گردد. 

 

«شکور» مصداقی است از شدت گرفتن موج خروج اتباع و بخصوص اتباع غیرمجاز ازایران. این روزها و همزمان با اثبات دست داشتن گروهی از اتباع در اقدامات تروریستی علیه مردم و کشورمان، دستور جمع آوری و انتقال آنها به کشورشان به یکی از اولویت‌های دولت بدل شده است. کمااینکه طی چند روز گذشته مسئولانی مانند وزیر کشور، استاندار و فرماندار تهران و فرمانده یگان مرزی کشور بر این امر تاکید داشته‌اند.

 

آنها در عین حال تاکید کرده‌اند که نیروهای امنیتی و انتظامی برای شناسایی و جمع‌آوری اتباع با جدیت مشغول کار هستند. این اقدامات در دو هفته گذشته باعث شده تا علاوه بر آنکه تعداد زیادی از اتباع توسط اقدامات دولت به کشورشان باز گشته‌اند، گروهی دیگر هم به خاطر این سخت‌گیری‌ها و هم به خاطر شرایط جنگی در ایران، خودشان در حال بازگشت به کشورشان هستند. شکور یکی از همین اتباعی است که چند سالی بدون مجوز در ایران کارگری کرده و حالا می‌خواهد خودش به کشورش باز گردد.  

 

خودش در این مورد می‌گوید: از اول هفته پیش تا الان چند بار ماموران من را گرفته‌اند. اما هر بار بعد از مقداری جواب و سوال، رهایم کرده‌اند. نفسی چاق می‌کند و ادامه می‌دهد: آخرین بار همین امروز صبح زود، وقتی داشتم می‌رفتم سرکار، مامورها جلویم را گرفتند و به یک کلانتری در تهران نو منتقل کردند. آنجا البته ماموران ایرانی خیلی با مهربانی از من و چند نفر از دیگر هموطنانم که دستگیر شده بودند، برخورد کردند و بعد از سوال و جواب، چند ساعتی در حیاط کلانتری نگهم داشتند و بعد آزادم کردند.

 

خنده‌ای می‌کند و ادامه می‌دهد: تو یک هفته گذشته 3-4 بار مامورها بردنم کلانتری و بعد از یکسری سوال و جواب ولم کردند... مامورها همه اتباع را می‌گیرند. فرقی نمی‌کند که مجوز داشته باشند یا به صورت غیرقانونی در اینجا باشند. بعد از چند ساعت پرس و جو  و سوال و جواب اگر طرف مشکلی نداشته باشند آزادش می‌کنند.‌

 

قیافه حق به جانبی به خودش می‌گیرد و می‌گوید: همه چیز دست افسرنگهبان و رئیس کلانتری است. اگر تشخیص دهد که کسی بی‌گناه است وی را ول می‌کند و اگر کسی به نظرش مشکوک باشد وی را نگه می‌دارد. البته حق دارند. به هر حال شرایطی که در ایران به وجود آمده طوری است که باید مواظب باشند. مخصوصا با کارهایی که برخی از اتباع غیرمجازی که از سوی دشمن شما اجیر شده‌اند، طبیعی است که حواسشان به مهاجران باشد. به هر حال کشور هر کسی برایش عزیز است. 

 

وقتی از وی می‌پرسم که چرا حالا به فکر برگشتن به وطن خود افتاده‌اید؟ می‌گوید: راستش را بخواهید،  الان اکثر بچه‌های ما با توجه به شرایط جنگی پیش آمده و شرایط اقتصادی و حقوق‌های ایرانی‌ها، دیگر چندان تمایلی برای ماندن در ایران ندارند. چون واقعا دیگر نمی‌صرفد که با این حقوق‌ها و این هزینه‌های بالا، در ایران ماند. 

 

باز هم خنده تلخی می‌کند و در همان حال می‌گوید: الان تو همون شهر و کشور خودمون چندین معدن و کارهای عمرانی و کشاورزی راه افتاده که کلی کارگر می‌خواهند. به پول شما روزی 2 تا 3 میلیون تومن هم می‌دهند. خب چرا باید اینجا بمانیم.خصوصا الان که دائما موشک و بمب می‌زنند و خود تهرانی‌ها هم از شهر رفته‌اند. آنهم در شرایطی که متاسفانه برخی از هموطنان من در ایران باعث خجالت بقیه شده‌اند و...!

 

چند لحظه‌ای به فکر فرو می‌رود. حرف‌هایش را مز‌مزه می‌کند تا ببیند چطور این مسئله را توجیه کند. بالاخره لب باز می‌کند و می‌گوید: ایرانی‌ها خیلی با ما مهربون بودند. همیشه هوای ما رو داشتند. ولی نمی‌دونم چرا برخی از هموطنای من، گول خورده‌اند و رفته‌اند سراغ اینجور کارها؟! ( منظورش مشارکت برخی از اتباع به عنوان نفوذی در جنگ و تشکیل گروه‌های تروریستی است.) 

 

«شکور» که تازه سر درد و دلش در مورد این هموطنانش باز شده ادامه می‌دهد: ما اقوام زیادی در افغانستان داریم. اکثر اینها که این کارها را می‌کنند جزو قوم «پشتو» هستند که میانه چندان خوبی با ایرانی‌ها ندارند و متاسفانه آبروی ما را در بین مردم کشور شما هم برده‌اند. بقیه اقوام کشورمن اما، آدم‌های بسیار صلح جو و خوبی هستند و ایرانی‌ها را هم خیلی دوست دارند.

 

 از او می‌پرسم؛ شما کی راهی افغانستان هستید؟ به باری که همراه دارد اشاره می‌کند و جواب می‌دهد: همین امشب. با چند تا از دوستانم قرار گذاشته‌ایم که امشب راهی کشورمان شویم.

«قاچاقی» می‌روید؟ این سوال بعدی است که از «شکور» می‌پرسم و وی نیز انگار منتظر این سوال بوده باشد پاسخ می‌دهد: نه. الان یک گروه‌هایی هستند که پول می‌گیرند و ما را لب مرز می‌رسونند.

وقتی می‌پرسم از کجا سوار ماشین می‌شوید؟ می‌گوید: قبلا تلفنی هماهنگ کردیم. قراره بریم منطقه‌ای به نام گردنه تنباکو و از آنجا با ماشینی که منتظرمان هست بریم لب مرز. 

 

حتما پول زیادی هم می‌گیرند! این را من می‌پرسم و «شکور» در جواب می‌گوید: نه... فقط یک میلیون و 500 هزار تومان از هر نفر می‌گیرند. البته تعداد که بالا می‌رود می‌صرفد. مثلا الان ما 6 نفر هستیم که می‌خواهیم برویم. 

اما اتباعی که به این شیوه خودشان را به لب مرز می‌رسانند، چطور وارد کشورشان می‌شوند. شکور در این مورد هم می‌گوید: آنجا مشکلی نداریم لب هر کدام از پاسگاه‌های خروجی مرزی که بریم وقتی مامورهای افغان بفهمند که می‌خواهیم وارد کشورمون بشویم، به راحتی اجازه ورود به ما می‌دهند. مشکل وقتی است که بخواهیم به ایران وارد بشیم وگرنه خارج شدن که ساده است!

 

ماشین اسنپی که منتظرش بودم می‌رسد و باید از «شکور» خداحافظی کنم. برایش آرزوی سفری بی‌خطر می‌کنم. وی هم موقع خداحافظی می‌گوید: من و بقیه دوستانم ایران و ایرانی‌ها را خیلی دوست داریم. دلم برای اینجا تنگ می‌شود. نمی‌دانم می‌توانم دوباره تهران و ایران را ببینم یا نه ولی امیدوارم شما همه ما را به یک چشم نبینید. امیدوارم کشورتان به سلامت از این جنگ ناجوانمردانه بیرون بیاید. 

 

دوستان شکور هم می‌رسند. کلی خوراکی خریده‌اند. شاد و خندان با شکور دست می‌دهند و روبوسی می‌کنند و راهی ساختمان نیمه کاره می‌شوند. یکی از آنها قبل از ورود به ساختمان خطاب به بقیه می‌گوید: امروز باید خوش باشیم. آخرین روزی است که در ایران هستیم. فردا می‌تونیم در کشورمان شام را با هم بخوریم. 

 

تازه‌ترین تحولاتاجتماعیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۰۵۳۸۹
تاریخ خبر:
ارسال نظر