کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۳۱۱۷
تاریخ خبر:
به مناسبت سالروز شهادت مردی که جغرافیای ایستادگی را تغییر داد

صدای بی‌صدای مقاومت

صدای بی‌صدای مقاومت

از جنگ نابرابر تا جبهه امید؛ چمران چگونه نماد عصر جدید مقابله با صهیونیسم شد؟

هفت صبح| ‌حتی اگر تاریخ، گرد فراموشی بر چهره‌‌ قهرمانان بنشاند، نام‌هایی هستند که از دل خاکسترها سر برمی‌آورند، نام‌هایی که دوباره زنده می‌شوند، درست در لحظاتی که ملتی ایستاده در مقابل ظلم و تجاوز، به چراغی برای ادامه‌‌ راه نیاز دارد. ۳۱ خرداد که می‌رسد، چه بخواهیم و چه نه، یاد چمران آرام‌آرام از پس سال‌ها، از گردنه‌های گرد و غبار جنوب لبنان تا خیابان‌های خونین خرمشهر، دوباره بر جانمان سایه می‌اندازد.

 

چمران را نه در قاب عکس‌های بی‌حرکت و نه حتی در کتاب‌های پرزرق‌وبرقِ تاریخ معاصر باید جست، او در رد قدم‌های بی‌ادعایی زنده است که از وادی دانشگاه‌های آمریکا، از اتاق‌های دانشکده فنی تهران، از کلاس‌های تنگِ جنوب بیروت، همه را به هم دوخت؛ مردی که هر جا فریاد محرومی بود، بی‌سروصدا در صف اول ایستاد. اگر به شناسنامه‌اش نگاه کنید، زاده‌ کوچه‌های قدیمی تهران است اما سرنوشتش را باید بر خط مرزی فلسطین اشغالی و قله‌های جبل عامل لبنان جست‌وجو کرد.

 

در روزگار آوارگی و آتش، چمران با علم و اسلحه، با قلب و قلم، با بغض و امید، هم‌قدم با یتیمان و رنج‌کشیدگان جنوب لبنان ایستاد. آن روزها که شلیک هر خمپاره، سقفی را برسر کودکی پایین می‌آورد، او میان صدای خمپاره و هق‌هق کودکان، ایمان را دوباره تعریف کرد. همان روزها که جنوب لبنان شعله‌ور بود و تانک‌های صهیونیست، بی‌محابا بر خاک مقدس می‌تاختند، چمران ایستاد، ایستاد تا چراغی روشن بماند برای ملتی بی‌پناه؛ ملتی که در شبی تیره، نام او را کنار نام موسی صدر و کنار آه مادران داغ‌دیده می‌نوشتند.

 

روایت چمران، روایت مردی‌ست که دانشگاه برکلی و آزمایشگاه‌های پیشرفته را وانهاد تا خاک جبهه‌های جنوب را لمس کند تا سرفصل زندگی‌اش را در محرومیت‌های فراموش‌شده و در غبار جبهه‌های نابرابر، بنویسد. گویی قلبش در غرب می‌تپید اما روحش در مشرق زمین آرام نمی‌گرفت؛ نه قدرت، نه شهرت و نه هیچ نشان افتخاری او را به خواب آرام نمی‌برد. این همان ویژگی است که نسل امروز، درست در عصر نبرد بی‌امان ایران و صهیونیسم، سخت به آن نیاز دارد؛ آنجا که سلاح، تنها راه ایستادگی نیست و ایمان، بزرگ‌ترین سلاح مردمان این سرزمین است.

 

سال‌های اخیر، دوباره نام سرزمین‌هایی بر سر زبان‌ها افتاده که روزی چمران برایشان گریسته بود؛ بار دیگر شعله‌های مقاومت، از جنوب لبنان تا غزه زبانه می‌کشد. تفاوت چندانی ندارد که در کدام جبهه‌ای، در کدام کوچه یا کنار کدام مرز. نام‌ها عوض شده‌اند اما ظلم و زخمی که بر پیکر مردم نشسته، همان است. شاید اگر امروز چمران زنده بود، همین مسیر را انتخاب می‌کرد؛ باز هم میان غبار آتش و ویرانی، در کنار کودکان فلسطینی یا در کنار سربازان بی‌ادعای جبهه‌های نبرد علیه رژیم صهیونیستی، با همان لبخند غمگین و همان ایمان ساده، می‌ایستاد.

 

می‌گویند او در آستانه شهادت، میان رزمندگان ایستاد و با صدایی لرزان اما پر از امید گفت: «خدا اگر دوستم داشته باشد، مرا هم خواهد برد». آن روز که ترکش خمپاره به سرش خورد، نه پیراهن افتخار به تن داشت و نه به آرزوهای دنیوی می‌اندیشید. دلش را به قافله‌ عاشورایی سپرده بود که نسل به نسل، در سرزمین‌هایی می‌گذرد که هرگز از یاد نبرده‌اند در مقابله با ظلم، نباید دست بر زانو گذاشت.

 

اکنون که شرق و غرب عالم، دوباره به تلاطم افتاده و جغرافیای مقاومت، تا این سوی مرزهای ما کشیده شده، نگاه به چمران، بیش از گذشته ضروری‌ست. نه فقط به عنوان فرمانده‌ای در جبهه یا وزیری بر مسند قدرت، بلکه به‌عنوان انسانی که هرگز بر زخم‌های جهان بی‌تفاوت نماند. 

 

نسل امروز اگر هنوز هم در برابر قدرت‌های جهان‌خوار ایستاده، اگر هنوز می‌تواند بر زخم‌های ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی مرهم بگذارد، به یمن نام‌هایی‌ست که چمران یکی از آنان است؛ کسانی که ایستادند تا پرچم این خاک و ایمان این مردم، بر زمین  نماند.

 

شاید راز ماندگاری او همین باشد: در دنیایی که مرزها خط کشیده‌اند میان انسان‌ها، چمران‌ها هستند که ثابت می‌کنند مهم نیست مرز کجاست، مهم این است که برای انسان بودن، برای ایستادگی و برای امید، همیشه باید آماده بود. ۳۱ خرداد، سالروز شهادت مردی‌ست که هرگز نخواست اسطوره باشد اما قصه‌اش هرگز به آخر نرسید؛ قصه‌ای که امروز، در خط مقدم هر نبردی علیه ظلم، دوباره ورق می‌خورد.

 

   گوشه‌ای از وصیتنامه شهید دکتر مصطفی چمران

... به خاطر عشق است که فداکاری می‌کنم.

به خاطر عشق است که به دنیا با بی‌اعتنایی می‌نگرم و ابعاد دیگری را می‌یابم.

به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می‌بینم و زیبایی را می‌پرستم.

به خاطر عشق است که خدا را حس می‌کنم، او را می‌پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می‌کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است.

زیباتر از عشق چیزی ندیده‌ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته‌ام.


 

تازه‌ترین تحولاتاجتماعیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۰۳۱۱۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر