کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۴۵۲۸۳
تاریخ خبر:
‌رویای ثروت دیروز و واقعیت امروز یک جوان

امپراتوری که از سم‌کوبی الاغ‌ها جان گرفت

امپراتوری که از سم‌کوبی الاغ‌ها جان گرفت

درباره جوانی که با جسارت و پشتکار از 14 سالگی مزرعه الاغ بنا کرد و امروز به کارآفرینی موفق، مشهور و اثرگذار تبدیل شد

هفت صبح، رضا نیکنام|   این گزارش قصه زندگی جوانی ۲۲ ساله است؛ جوانی که شانه‌هایش بار سنگین عشق، رنج و پشتکار را سال‌هاست با استقامت حمل می‌کند. «احمدرضا شهرکن»، دانشجوی سال آخر مدیریت کسب‌وکار، همان نوجوانی است که ۸ سال پیش با سه رأس الاغ کارش را آغاز کرد و امروز مزرعه‌ای با ۱۳۰ رأس الاغ در اختیار دارد؛ مزرعه‌ای که برای ده‌ها نفر شغل مستقیم و غیرمستقیم ایجاد کرده است.

 

در روستایی آرام در حاشیه تهران، جوانی زندگی می‌کند که هنوز به ۲۳ سالگی نرسیده اما دنیایی از تجربه را در مسیرش اندوخته است.  کسی که خودش بنیان‌گذار و نگهبان کاروانی از چارپایانی شد که زندگی‌اش را تغییر دادند. این گزارش، روایت ساده و خواندنی سلطنت بی‌سروصدای «پادشاه خر ایران» است. لقبی که رقبا به او داده‌اند. جوانی که با پشتکار و جسارت، سلطنتش را نه در قصر، بلکه در مزرعه‌ای خاکی بنا کرد.

   

روایت اول

‌  تاج‌گذاری پادشاه در 14 سالگی

همه چیز از زمانی شروع شد که احمدرضا، نوجوانی چهارده ساله در دنیای بی‌کران مقاله‌های اینترنتی غوطه‌ور بود. هدفش نیز پیدا کردن راهی برای پولدار شدن بود. در میان فهرست استارتاپ‌ها و مشاغل عجیب و غریب دنیا، محصول «پنیر الاغ» و قیمت سرسام‌آور آن مثل یک جرقه ذهنش را روشن کرد. اینجا بود که یک ایده انقلابی متولد شد: «اگر من بتوانم اینجا در همین روستای خودمان، این محصول را تولید کنم...» این سوال، سرآغاز یک مسیر هشت ساله شد؛ مسیری که از خواندن یک مقاله اینترنتی شروع و به یک مزرعه واقعی ختم شد.

 

احمدرضا شهرکن که هم‌اکنون دانشجوی سال آخر مقطع کارشناسی رشته مدیریت کسب‌وکار است، این مزرعه پرورش الاغ را به آزمایشگاهی زنده برای آزمون و اجرای تئوری‌های مدیریتی تبدیل کرده است. او در حالی که مباحث آکادمیک را می‌آموزد، همان اصول را مستقیما در کسب‌وکار خود به کار می‌بندد. اکنون زندگی او ترکیبی از بوی خاک و علف و دنیای دیجیتال مارکتینگ شده است.

 

 روایت دوم 

‌گذر از آزمون سنگ‌فرش نگاه‌های شکاک

احمدرضا در آستانه نخستین قدم، با دیواری بلند از باورناپذیری  جامعه روبه‌رو شد. چه کسی باور می‌کرد که یک نوجوان چهارده‌ساله قصد دارد قلمروی خود را در طویله‌ای پر از الاغ بنا کند؟ نگاه خانواده، طعنه دوستان و پچ‌پچ‌های اطرافیان، همگی فریاد می‌زدند: «این کار دیوانگی است!» اما در میان این همهمه ناباوری، یک صدای آرام و اطمینان‌بخش، پشتش را محکم کرد؛ پدرش.

 

پدری که خود کارآفرین بود و تولید کننده و زبان روزهای سخت را می‌دانست، با چشمانی که در آنها جرقه اعتماد می‌درخشید، به او میدان داد. او نه با سخنرانی، که با عمل گفت: «برو امتحان کن، حتی اگر نتیجه‌اش خوب نباشد.» یک جای کوچک در گوشه کارگاهش در حوالی تهران داد و کمک هزینه‌ای برای خرید اولین اعضای این قلمروی رویایی؛ چند رأس الاغ جوان و اینگونه بود که سفر نوجوان ما آغاز شد. خودش رفت و از دل روستاها، الاغ‌ها را خرید. خودش با دستان نوجوانش، کیسه‌های سنگین علوفه را کشید و طویله را هر روز تمیز کرد. در این مسیر، عرق ریخت و خسته شد، اما آن نوجوان، حتی برای یک لحظه هم تسلیم نشد و با قدم‌هایی استوار، جلو رفت.

 

   روایت سوم

   توفان مسیر و جوانه‌های امید

اما قصه رویاپردازی‌های احمدرضا، با اولین آزمون به پایان نرسید. گاهی تقدیر برای سنجش عشق واقعی، توفان‌های بزرگتری می‌فرستد. کارگاه تولیدی پدر، آن تکیه‌گاه اولیه، به دلایلی به کام تعطیلی فرو رفت و خاموش شد. در این میان، تنها چیزی که همچنان استوار و پرجنب‌وجوش مانده بود، همان طویله کوچک با سه الاغ اولیه بود؛ جوانه‌هایی که در میان خاکریزهای شکست، سر از زمین برآورده بودند و تلفاتی نداده بودند.

 

پدر، با وجود از دست دادن کارگاهش، وقتی ذوق و شوق سمج پسرش را دید، خود را بازنده ندانست. او که حالا بیش از پیش به توانایی‌های احمدرضا ایمان آورده بود، با دل شکسته اما چشمانی پرامید، دوباره او را تشویق کرد و در گوشش خواند: «تو راهت را درست رفتی، ادامه بده، موفق می‌شوی.» این شرایط سخت، نوجوان روستایی را وادار کرد تا با انگیزه‌ای دوچندان قدم بردارد.

 

حالا نوبت چالش‌های جدی‌تر بود؛ میدان نبرد از حصار طویله به پشت میزهای ادارات منتقل شده بود. او برای گرفتن مجوز فعالیت مزرعه پرورش الاغ، راهی ساختمان‌های اداری شد، آنقدر رفت و آمد کرد و اصرار ورزید تا سرانجام، آن برگه مجوز را گرفت و با افتخاری وصف‌ناشدنی، به دیوار محقر مزرعه‌اش چسباند؛ پرچم موفقیت او بر بلندای رسمی‌ترین شناسنامه رویایش.

 

 روایت چهارم

   از سه رأس تا یک امپراتوری اشتغال

سفر هزار فرسخی، با نخستین گام آغاز می‌شود. احمدرضا زمانی این سفر را شروع کرد که حتی نقشه اولیه راه را در دست نداشت. او در آغاز، نه از پیچ‌وخم‌های این حرفه خبر داشت، نه از چالش‌هایش می‌دانست و نه خود را برای نگاه‌های سنگین مردم کوچه و بازار آماده کرده بود. مزرعه‌ای که روزی با سه رأس الاغ جوان و با امیدی لرزان راه افتاد، امروز در سال ۱۴۰۴ میزبان ۱۳۰ رأس الاغ است. در دل این مزرعه، هشت نفر به شکل مستقیم صاحب شغل و درآمدی پایدار شده‌اند. فراتر از دیوارهای مزرعه، این چرخه اشتغال، دایره‌وار گسترده شده و به شکل غیرمستقیم، سفره‌ای برای بیش از سی خانوار دیگر گشوده است. 

 

 روایت پنجم

   رویای ثروت دیروز و واقعیت امروز یک جوان

گردش روزگار را ببین... آن نوجوان چهارده‌ساله‌ای که روزی با چشمانی مشتاق به صفحه موبایل خیره شده بود و مقاله‌های پردرآمدترین شغل‌های جهان را مرور می‌کرد، اکنون در آستانه بیست و سه سالگی، به همان آرزوی دیرینه‌اش رسیده است. احمدرضا دیگر آن نوجوان دیروز نیست.

 

امروز، با تکیه بر تلاش و همتی که از همان سال‌های نوجوانی در وجودش موج می‌زد، به ثروت و مال و منالی دست یافته که روزی تنها در خواب می‌دید. همان انگیزه اولیه‌ای که ذهن کودکانه‌اش را به سمت موفقیت مالی کشاند، امروز به واقعیتی باشکوه تبدیل شده است. در آغاز جوانی، او اکنون مردی است بی‌نیاز و ثروتمند؛ نه از راه میراث، که از مسیر عرق ریختن و خستگی ناپذیری.

 

   روایت ششم

   از مزرعه تا داروخانه؛ طلای سفید و صنعت آرایشی

در قلمروی احمدرضا، هر قطره شیر به طلای سفیدی تبدیل می‌شود که راهی طولانی از پستان الاغ تا داروخانه و میزهای آرایشی مشتریانش را طی می‌کند. او در این مزرعه محصولات متنوعی تولید می‌کند، اما بی‌تردید ستاره درخشان این مجموعه، «شیر الاغ» است؛ محصولی که نه تنها درآمد اصلی را تضمین می‌کند، بلکه پیوندی عمیق میان این مزرعه و جامعه بیماران ایجاد کرده است.

 

پرفروش‌ترین و پردرآمدترین محصول این مزرعه، همان شیر الاغی است که روزی کسی ارزشش را باور نداشت. این شیر، امروز مشتریان خاص خود را دارد؛ از شهروندانی که با بیماری‌های سخت عفونی، ریوی و آسم دست‌وپنجه نرم می‌کنند تا برخی بیماران سرطانی که به خواص تقویتی آن امید بسته‌اند. 

 

حتی مردم عادی نیز مشتریان پروپاقرص این محصول هستند. اما داستان به همینجا ختم نمی‌شود. این طلای سفید، در کارگاهی تخصصی و کاملاً بهداشتی در خارج از مزرعه، به دست متخصصان تبدیل به محصولات متنوعی می‌شود؛ از روغن و صابون گرفته تا کرم‌ها و سایر مواد آرایشی-بهداشتی. اکنون هر ۱۰۰گرم روغن الاغ  ۴۰۰ هزار تومان و هر بطری یک لیتری شیر الاغ ۹۰۰ هزار تومان فروش می‌رود.

 

   روایت هفتم

   پادشاهی که تاجش را از مردم گرفت نه اداره!

در میان تمام دستاوردهای ملموس، یک عنوان است که برای احمدرضا حکم تاج افتخاری را دارد؛ عنوانی که رسانه‌ها و مردم بر سرش نهاده‌اند:«پادشاه خر ایران»؛ از او درباره این لقب می‌پرسیم. دلیل این ادعا روشن است؛ احمدرضا، جوان‌ترین و اولین فردی بود که در ایران توانست مزرعه‌ای برای پرورش الاغ با این وسعت و این چارچوب حرفه‌ای راه‌اندازی و با موفقیت اداره کند. او همچنان با صراحت و اطمینان می‌گوید: «هنوز در ایران رقیبی ندارم.»

 

شهرکن، از درآمدش راضی است، اما گلایه تلخی نیز دارد:«تورم و گرانی کمر دامداران را شکسته، سال گذشته هر کیلو کاه دو هزار تومان بود، اما امسال این رقم به ۱۵ هزار تومان رسیده است. این افزایش هفت‌برابری تنها یک مثال از چالش‌های بی‌پایان تولید در ایران است.»

   

روایت هشتم

   فرصت برای ایجاد شغل و درآمدزایی است

در پایان این گفت‌وگو، پادشاه این قلمرو، تاج تجربه خود را به نشانه انتقال حکمت برمی‌دارد و برای نسل آینده پیامی دارد. احمدرضا با تاکیدی که از اعتماد به نفس عمیقش می‌تراود، عنوان می‌کند:«در کشور ما، فرصت برای ایجاد شغل و درآمدزایی وجود دارد. اما کلید گشودن این قفل، در دستان کسانی است که جسور، صبور و متعهد باشند.» او توکل به خدا را موتور محرک این مسیر می‌داند و می‌افزاید: «اگر قدممان را اشتباه برنداریم، بدون شک موفق می‌شویم.»

 

آخرین تحولاتاجتماعیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۴۵۲۸۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر