خانم الن شگفتانگیز| از فنلاند تا فریدونکنار؛ قصه مادر درناهای میانکاله
«الن» بهترین سخنگویی بود که میتوانست درباره درناها حرف بزند
هفت صبح| «الن ووسالو» معروف به مادر درنای سیبری سهشنبه هفته قبل در 94 سالگی درگذشت. اگر تا پیش از این، خبر آمدن یا نیامدن تکدرنای سیبری را به مازندران شنیده باشید، احتمالا باید با این زن شگفتانگیز هم آشنا باشید. همان درنایی که حوالی مهر تا آبانماه هزاران کیلومتر از روسیه، به قزاقستان و بعد آذربایجان میپیماید تا فصل سرمای خودش را در کنار تالاب فریدونکنار سپری کند. «الن» بهترین سخنگویی بود که میتوانست درباره درناها حرف بزند. زنی فنلاندی که نزدیک به 50 سال در ایران زندگی کرد و در پایان با تصمیم فرزندانش در شهر رویان مازندران به خاک سپرده شد.
شگفتانگیز بهترین کلمه برای توصیف قصه زندگی «الن» است. قصهای که در فنلاند شروع شده، به آمریکا رسیده و بعد در ایران تمام شده است. اولینبار یک سال قبل از انقلاب دو پرندهشناس درنای سیبری را در فریدونکنار مازندران شناسایی کردند. آنها اولینبار سال 1353 در ایران دیده شدند.
این خبر آنقدر مهم بود که محققان اطلاعات آن را به موسسه بینالمللی درناها ICF رساندند. قرار بود تیمی از این موسسه بینالمللی برای دیدن این پرندهها به ایران سفر کند که با وقوع انقلاب برنامه آنها عوض میشود. آن زمان الن در موسسه عالی اقتصادی و اداری (دانشگاه مازندران) زبان تدریس میکرد. به همین دلیل شانس آن را داشت که در این کار پژوهشی شرکت کند.
الن ابتدا از دانشگاه یوسیالای آمریکا لیسانس جانورشناسی میگیرد و بعد برای مقطع ارشد سراغ مدرک روزنامهنگاری میرود. این زن فنلاندی 44 سال پیش در دانشگاه با مردی ایرانی در آمریکا آشنا میشوند که با هم دغدغههای مشابهی در زمینه حیاتوحش و محیطزیست داشتند. آنها ازدواج میکنند و به ایران میآیند. همین برهه بود که برای اولینبار 27 درنای سیبری که زمستان به فریدونکنار آمده بودند تماشا میکند.
بعد از انقلاب تغییرات زیادی در زندگی او پیش آمد. با انقلاب همسر الن تصمیم به ترک ایران و مهاجرت به آمریکا گرفت. این زن فلاندی به خاطر نگاهی که به محیطزیست و حیاتوحش ایران داشت، برخلاف انتظار، تصمیم گرفت که ایران بماند. اینطور شد که این دو نفر بعد از تولد دو فرزند از هم جدا شدند. الن اما دیگر به کشور خودش برنمیگردد و با جمعآوری کمکهای بین المللی، بهخصوص کمکهای مالی دولت فنلاند انجمن درنای سیبری را تاسیس میکند. او بیشتر زندگیاش را صرف تحقیقاتش روی درناها و دیگر پرندههای مهاجر کرده است.
بهخصوص اینکه در این مدت زندگی در ایران، جمعیت درناها سال به سال کمتر میشد و این زن اصالتا فنلاندی، احساس مسئولیت سنگینتری روی دوش خود احساس کرد. در خاطراتی که تعریف کرده مشخص است بهسختی توانسته اعتماد جوامع محلی را جلب کند تا با نحوه کار دامگذاران آشنا شود.
اما آرامآرام رابطه خود را با آنها گرم و تلاش میکند تا با فرهنگسازی، شکارچیان را به حفاظت از درناها ترغیب کند. او یک برج پرندگان در منطقهای از فریدونکنار تاسیس کرده بود تا مطالعات خودش را روی پرندگان دقیقتر کند. الن فقط یک محقق نبود بلکه به جز این توریستهایی را هم برای تماشای پرندههای ایران به کشور آورد.
در این سالها زن پرندهشناس فنلاندی در مناطق مختلفی مانند فریدونکنار و بابلسر زندگی میکرد و در نهایت ساکن شهر رویان شد. خبرنگارانی که با او مصاحبه کردهاند، میگویند الن خانه عجیبی اینجا ساخت. خانهای چوبی که تجهیزات آن را قبل از انقلاب به ایران آورده و با دکوراسیونی فنلاندی تزئین کرده بود.
ماجرای امید، رویا و الن
از بین آن همه درنا که سالانه بخشی از آنها به ایران مهاجرت میکردند دیگر برای ما فقط «امید» مانده است. امید در ابتدا با درنایِ مادهای به نامِ «آرزو» به ایران میآمد، اما آرزو در سالِ ۸۶ به دلایل نامعلومی تلف شد و پس از آن نیز امید دیگر جفتگیری نکرد و ۱۵ سال بهتنهایی به ایران سفر کرد. قصه او سال 1401 تغییر کرد.
سال ۱۴۰۱ در پروژهای مشترک، یک درنای ماده (از گلّه شرقی) به نام رؤیا را در تالاب فریدونکنار در نزدیکیِ امید رهاسازی کردند. الن هم در جریان این پروژه نقش مهمی داشت. این دو درنا پس از آغازِ آشنایی، به آوازخوانی روی آوردند و پس از چندی با هم پروازِ خود را به سویِ سیبری آغاز کردند. البته در میانه راه «رویا» نتوانست پابهپای امید پرواز کند و دوباره به مازندران بازگشت. او از آن زمان تاکنون منتظر «امید» است.