کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۶۶۷۴۷
تاریخ خبر:

عجیب اما واقعی! | ماورایی‌ترین اتفاقی که براتون افتاد و کسی باور نکرد، چی بود؟

عجیب اما واقعی! | ماورایی‌ترین اتفاقی که براتون افتاد و کسی باور نکرد، چی بود؟

تو روستامون سه تا رفیق بودن، یکیش بنده خدا جوون‌مرگ میشه که...

هفت صبح| ‌ کاربر «موکا خانم» از کاربران توئیتر پرسید: «ماورایی‌ترین اتفاقی که براتون افتاد و کسی باور نکرد، چی بود؟» 

 محمد: هشت سالم بود برق رفته بود. توخونه بودم تلویزیون یه لحظه روشن شد یکی بهم گفت «ساکت! تو را می‌کشم!» بعد صفحه تلویزیون خاموش شد.

شهاب: تو روستامون سه تا رفیق بودن، یکیش بنده خدا جوون‌مرگ میشه، 30 سال بعد میره به خواب یکی از رفیقاش میگه بلند‌شو اومدم دنبالت بریم، اونم میگه برو بابا من نمیام، ممد‌رو با خودت ببر. فرداش از خواب پا میشه می‌بینه تو کوچه صدای جیغ و فریاد میاد میره دم در می‌بینه رفیقش ممد فوت کرده.

 

اسی: تنها تو باغ داشتم فیلم می‌دیدم یکدفعه یک صدا از تو لپ‌تاپ اومد گفت دمت‌گرم داداش عجب فیلمی. دوباره زدم عقب دیدم این فیلم که زبان اصلیه! در لپ‌تاپ‌رو بستم و گذاشتم تو ماشین و الفرار.

مل: راهنمایی که بودم همیشه دم در گوشم قبل خواب یه صدای خر و پف بلند می‌اومد. ولی هیچکی جز من نمی‌شنید. وقتی هم کسی می‌اومد صدا قطع میشد. دیگه اعصابم‌رو خرد کرده بود یه بار سر و صدا داد کردم گفتم ساکت‌شو توروخدا. و ساکت شد. به نظرم همون موقع که به مامانم اینا گفتم این صدا‌رو می‌شنوم باید می‌فرستادنم پیش روانپزشک.

 

میرا: ماورایی نیست اما جالبه. یه بار اول فروردین ماه یه خواب عجیب و غریب دیدم. خیلی عجیب. یک سال بعد دقیقا یک فروردین ادامه همون خواب‌رو دیدم. تازه اولش  «آنچه گذشت» هم پخش شد. 

اعظم: تو پیاده‌رو یه شیشه قدی از طبقه چهارم ساختمون روی سرم سقوط کرد و شکست! آخ نگفتم مطلقا! پنج دقیقه بعد که تازه فهمیدم چی شده از ترس غش کردم.

 

آری: بچه که بودم یه دوست خیالی داشتم خدا شاهده یه بار دستم‌رو گرفت تو خونه باهم معلق شدیم. متاسفانه هیچکی باورم نکرد. (قوه تخیل کودکانه 100/100)

میو میوزاد: بچه بودم موچین مامانم رو گذاشتم زیر دستمال کاغذی گفتم اجی مجی لاترجی! بعد دستمال رو برداشتم دیدم نیست، رفتم کشوی میز توالت‌رو باز کردم اونجا بود. دیگه هرچی انجام دادم تکرار نشد متاسفانه.

 

فرهاد فرضی: راننده اتوبوس بودم خط خوزستان. یه شب دیدم وسط جاده یه چیز سفید‌پوش داره بهم نزدیک میشه. نزدیک و نزدیک‌تر شد. اومدم سکته بزنم، یه آدم با لباس عربی زد‌ رو شونه‌م گفت: وولک آب خنک داری؟ از عقب اتوبوس تو شیشه داشت میومد، من فکر می‌کردم وسط جاده‌ست.

 

ویتا: 9-10 سالم بود. شب بود داشتم می‌رفتم خونه پدربزرگم یه لحظه سمت چپم آسمون رو نگاه کردم یه چیزی شبیه ستاره به زمین نزدیک شد. بزرگ شد و شبیه یه سیاره شد خیلی خیلی نزدیک بود. خیلی‌های دیگه هم اون شب دیدنش ولی گوشی برای فیلم گرفتن نداشتم و خیلی تحقیق کردم ولی هیچ وقت نفهمیدم چی بود.

 

 

 

کدخبر: ۵۶۶۷۴۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر