کالبد شکافی چهره محرومیت در اینستاگرام
نگاهی به پورکیدزهای شبکههای مجازی که با فرمول خودشان راهی اکسپلور میشوند
هفت صبح| بارها ریچکیدزهای اینستاگرامی را دیدیم و درباره آنها شنیدهایم، اما ژانر جدیدی در این شبکه اجتماعی راه افتاده که نماینده چهره فقر یا قشر روستایی محروم است. تظاهر نمیکند و حتی شوخیهایش هم شبیه به فضای مسلط اینستاگرام فارسی نیست. درخواست کمک مادی ندارد، نق و ناله نمیکند، شلوار معروف به زندان بافت میفروشد و صادقانه درباره زندگیاش حرف میزند. نهایت کمکی که بخواهد این است که پستشان را لایک و سیو کنید. با این کار فالوئر میگیرد و بعد در کنار کار قبلی، تبلیغات قبول میکند. تصاویر فقر در اینستاگرام یک مشخصه ثابت دارند. مضمون تمامشان این است که روی پای خود ایستادهاند و چه ما قبول داشته باشیم، چه نداشته باشیم، در پس زمینه همه آنها، یک «از خدا برکت، از شما حرکت» دیده میشود.
ملیکا، دختر پیک موتوری
ملیکا نوشته اولین دختر پیک موتوری ایران است. هجده سال دارد و به خاطر اینکه باید سر کار میرفته، نتوانسته بیشتر از کلاس دوازدهم، درس بخواند. ملیکا اول در یک روسریفروشی کار میکرده و بعد، اخراج میشود. چندجا مصاحبه میرود ولی نه دیپلم داشته و نه سفته. برای همین موتور میخرد. با چه پولی؟ آنقدر فقیر نبودند که نتوانند پول خرید یک موتور بدهند. از اول اردیبهشت امسال در اسنپموتور شروع به کار میکند. بعضی از ویدئوهایش روی موتور ضبط نشده. در یکی از عکسها، هودی بلندی پوشیده، کلاه ستشدهای دارد و شلوار بگی تن کرده و نشان میدهد میتواند لباس مد روز بپوشد. گاهی هم از دستهایی که روی موتور یخ میزند، یا از زنجیر موتوری که پاره میشود یا از توقیف موتورش فیلم گرفته. اکانت اسنپ او، بهنام پدرش است وگرنه در اسنپفود زنها نمیتوانند ثبتنام کنند. در زمستان گفت هوا خیلی سرد شده و تصمیم گرفته فعلا تا هوا سرد است، موتور سواری نمی رود. کلاه کاسکتش را هم در همین اینستاگرام فروخت. گاهی ویدئوهای تبلیغاتی میگذارد که کمک خرجش باشد.
امیر و ماجراهای بی پایان روستا
امیرمحمد بهرامی نوجوان کرمانشاهی است. خود کرمانشاه که نه، یک روستای کوچک نزدیک به بیجار. 16سال دارد و ویدئوهایشان را به زبان ترکی ضبط میکنند. ماجرای آنها همیشه در روستا میگذرد و همه ریلزها شوخی با زندگی روستایی خودشان است. دوست او ابوالفضل، پایه ثابت همه ریلزهاست. موضوع این یکی، فقر نیست ولی مسائلی که روی آن دست میگذارد، معمولا به تفاوت زندگی روستا و شهر برمیگردد.
یکی از ویدئوهای معروفش شوخی با شهریهایی است که برای تفریح به روستا میآیند و مدام درباره همه چیز سوال میکنند. «این چیه؟ این چه گلیه؟ این چه میوهایه؟» اگر هم یک ذره خاکی شوند، حسابی قاطی میکنند. از آن طرف برای خندیدن به فرهنگ روستایی هم رحم نمیکند. مثلا اینکه وقتی شهریها، زنگ یک خانه را میزنند، اگر جواب ندهند، راهشان را میگیرند و میروند. اما در روستا اگر کسی جواب در را ندهد، با سنگ در میزنند. اگر جواب ندهد، عربده میزنند. اگر باز هم نشد، نردبان میآورند و در خانه، دنبال طرف میگردند.
فقط لایکم کن؛ همین
«سلام. نیومدم ترحم بخرم. اومدم بهتون بگم نیاز به حمایتتون دارم. یه عده بیکار چوب لای چرخمون میکنند. پیجمون رو ریپورت کردند. برام فقط کامنت بذار و لایک کن که بیام اکسپلور.» این پُست پیج پوشاک آقای حضرتی است. چند سال پیش یک مرد جوان با باز کردن پیج یک دستفروش، بحث جدیدی در فضای شهری و شورایشهر راه انداخت و آن هم اینکه دستفروش هم، حق و حقوقی دارد. حالا پیجهای دستفروشها خیلی بیشتر شده. آیدین حضرتی یکی از آنهاست.
سال 74 درقائم شهر به دنیا آمده و همانجا زندگی میکند. پدرش بناست. یک پراید دارد که آن هم از برادر بزرگترش قرض میگیرد. گاهی از غذاهایی که میخورد عکس میگیرد؛ ساندویچ کالباس، گاهی دمیگوجه یا غذاهای محلی. مثل همه بلاگرها از زمانی که بساط را باز میکند تا میبندد از زندگی روزمرهاش فیلم میگیرد. پوشاک آقای حضرتی 115هزار فالوئر دارد و تازه تبلیغات را هم هنوز شروع نکرده و با همین جمله «بچه ها حمایتم کنید برم اکسپور» این فالوئرها را جمع کرده است. گاهی برادر کوچکش کمکش میکند؛ برخی مواقع، مادرش هم در فیلمهای او دیده میشود، برایش ناهار میآورد و خانوادگی روی چمن کنار جاده ناهار میخورند. اواخیرا بوتیک خودش را باز کرده و دیگر کمتر برای فروش لباسمردانه بساط پهن میکند.
شلوار کُردی و تمیزکاری در اینستاگرام
حمید حسننیا، خیاطی در یکی از روستاهای خراسان رضوی است و شلوار کردی میدوزد. ریلزهایی که از شلوارکردیها میگذارد، بین 8هزار تا 6میلیون بار دیده میشوند! همین ویدئوی 6میلیونی، 6هزار کامنت هم داشته. نازنین هم 300هزار فالوئر دارد و از خودش حین کارگری و نظافت فیلم میگیرد و قبل و بعد از تمیزکاری را نشان میدهد. کنار تمیزکاری، گاهی هم در استوریها با فیلتر و چهره آفتابمهتاب ندیدهای لبخوانی میکند. میگوید پدرش بیمار است و این دختر 17ساله باید هزینه بیمارستان و پد بهداشتی و پانسمان روزانه پدر را هم بدهد.