آن ۲۴ دسته گل...
درباره کرمان و الیکا عبدالرزاقی و یک فیلم اسپانیایی.
روزنامه هفت صبح| یک: تلاشهای ماموران امنیتی در خنثیسازی چندین بمبگذاری دیگر در کرمان و دیگر نقاط ایران که قرار بوده همزمان با مراسم سردار سلیمانی منفجر بشوند، قابل تحسین است و با شناختی که ما از نیروهای اطلاعاتی داریم قابل پیشبینی بوده است.
جزئیاتی هم که از روز انفجار در کرمان منتشر شده نشان میدهند که حتی گیتهای بازرسی هم برقرار بوده و تروریستهای انتحاری قبل از رسیدن به گیت، بمبهای خود را منفجر کردهاند. نکته تاریک اینجاست که با این همه هوشیاری امنیتی و اشراف بر تحرکات داعش (و یا هرگروه دیگر) چرا بر برگزاری مراسم آن هم با حضور تودههای مردم اصرار شده است؟ کسی نبوده که به زبان صریح و شیوا بگوید که بهخاطر تهدیدات امنیتی واضح، مراسم به تعویق میافتد؟
یعنی اصرار بر برگزاری مراسم به هر شکل ممکن بوده؟ به نظرتان عاقلانه است؟ خردمندانه است؟ مطمئنا پروردگار از خردمندی بندههایش بسیار خشنود خواهد بود. آیا نباید در چنین شرایطی با این حجم از خطر مراسم به شکل دیگری برگزار میشد؟البته که ما از بطن ماجرا و ریزهکاریهایش خبر نداریم اما وقتی یاد آن 24 دانشآموز میافتیم ملغمهای از خشم و کینه و افسوس وجودمان را فرا میگیرد. در رحمت خدا.
دو: پنجشنبه درباره بازیگرانی نوشته بودیم که از بدنه سینمای ایران جدا شدهاند و برخی از آنها شاید قابل جایگزینی نباشند. ویشکا آسایش یکی از آنها بود که در بیتوجهی عمومی به بازیگران طنز، نمایشها و پرفورمنسهای فوقالعادهاش کمتر دیده شدند و حالا هم که دیگر مهاجرت کرده است.
اما امروز که داشتم گزیده مصاحبه الیکا عبدالرزاقی را میخواندم (که حاصل کار مهسا بهادری است . دیدم که خانم عبدالرزاقی میتواند به خوبی جای خالی ویشکا آسایش را پر کند. یک استعداد بکر عرصه کمدی که وقتش است به آن جایگاهی قدم بگذارد که استحقاقش را داشته است. بازیگر مستعد، بسیار با شخصیت و شیفته هنر بازیگری.
سه: این فیلم انجمن برف که محصول اسپانیاست و برای بخش اسکار خارجی هم کاندیدا شده این ظرفیت را دارد که در صورت دوبله شدن تماشاگران تلویزیونی را دو ساعت و نیم پای تلویزیون میخکوب کند. نه اینکه شاهکار باشد اما داستانش و شیوه پرداختش، آن را به اثری جذاب بدل کرده. بهخصوص که فیلم بر مبنای یک اتفاق واقعی که در سال 1972 رخ داده، ساخته شده است.