احمد کسروی؛ جنجالیترین شخصیت دوره رضاشاه
روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | هنوز سرنوشت یکی، دوتا از شخصیتهای داستان تیمورتاش را تا آخر برایتان نگفتهام. تا اینجا بهجز خود تیمورتاش، پزشک احمدی و آیرم و آقابیکف و سرپاس مختاری روایت شدند، اما بیایید به وکیلمدافع پزشک احمدی و مختاری بپردازیم که از جنجالیترین شخصیتهای دوره رضاشاه است. درباره احمد کسروی حرف میزنیم.
اهل تبریز و اهل مطالعه و تحقیق. او ابتدا جامه روحانیت پوشید و در جوشش دوران انقلاب مشروطه دورهای به گرجستان کوچید و اما دوباره به ایران برگشت. کمکم لباس روحانیت را کنار گذاشت و در فضای ایران پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ به تدریج مواضع تند و شاذ گرفت. او با ارتباط برقرار کردن با تیمورتاش در وزارت عدلیه صعود کرد و چند ماموریت مهم در مازندران و دماوند و خوزستان را انجام داد.
در این سالها او بر عربی کاملا مسلط است و با روسی و انگلیسی و فرانسوی هم آشنایی دارد. فعالیتش در عدلیه با اختلافاتی که با میرزا علیاکبرداور رئیس عدلیه پیدا کرد به بنبست برخورد و به کار وکالت خارج از دستگاه دولت پرداخت. در فضای دیکتاتوری دوران رضاشاه و در سالهایی که گروههای مذهبی جامعه بهشدت سرکوب میشدند، کسروی با گرفتن شهریه از تیمورتاش به کارهای تحقیقاتی خودش میپرداخت؛ در مورد زبان، تاریخ و مذهب.
تحقیقات و پژوهشهای تاریخیاش ارزشمند هستند، اما با اعتمادبهنفسی غریب در حوزه مذهب و ادبیات و زبان به صدور حکمهای حیرتانگیز پرداخت. او که نگاهش بهشدت علمزده بود به مخالفت صریح با مبحث آئین در دین و مذهب پرداخت. او خود را مسلمان میدانست، اما با مذهب تشیع به مخالفت علنی پرداخت.
او در مورد شاعران کهن نیز با همان ذهن علمزده به مردود شمردن نبوغ حافظ و سعدی پرداخت و آنها را محصول مبالغه مستشرقان غربی میدانست و امثال قاسم غنی و فروغی و ناتلخانلری را مقهور نگاه غربیها در ارتباط با حافظ قلمداد میکرد.تا آنجا پیش رفت که حتی در اول دیماه هرسال جشن کتابسوزی برپا میداشت، آن هم دیوان حافظ و سعدی و دیگر بزرگان شعر ایران.
او در ایام پس از شهریور ۲۰ با صراحت و گستاخی بیشتری نظریات خود را صادر میکرد، بهخصوص در زمینه پیراستن زبان فارسی. همان دوران ناتلخانلری اینگونه عقاید کسروی را به سخره گرفت: «عجب آنکه یکی از پهلوانان میدان لغتپرانی بهصراحت مینویسد که عیب (یا به قول او آک) زبان فارسی این است که از یک ریشه همه صیغهها در آن نیامده، یعنی فیالمثل فارسیزبانان از مصدر دوختن «دوزاک» نگفتهاند، و او که به گمان خودش زیرکترین فرد ایرانی در تمام ادوار تاریخ است، ناچار بهوسیله وحی و الهام به این نکته مهم پی برده و کمر به رفع این نقیصه بسته است.
این آقای زیرک گویا نمیداند که اگر عیب زبانی این است، هنوز خداوند زبان بیعیب در روی زمین نیافریده و ملتهای بزرگ جهان با همه ترقیاتی که کردهاند، هنوز نتوانستهاند افعال بیقاعده زبان خود را به قاعده ایشان منظم کنند. اما از بندگان خدا، کسانی که گویا عقل و علمشان کمی بیش از ایشان بوده است، گاهی خواستهاند زبان مستقیم و منظمی درست کنند که اسپرانتو نمونهای از آن است، ولی هنوز این متاع در بازار دنیا خریدار بسیاری ندارد.»
اما کسروی متوجه نبود که با رفتن رضاشاه جای تنفس برای تودههای مذهبی مردم ایران باز شده بود. عقاید عجیبش و دفاع حقوقیاش از جنایتکارانی مثل پزشک احمدی و مختاری در دادگاههای سال ۱۳۲۲ کار او را سختتر هم کرده بود. در اردیبهشت سال ۱۳۲۴ نوابصفوی، طلبه ۲۰ ساله با گرفتن مجوز از برخی علمای نجف به تهران آمد و با همراهی یک نفر دیگر با چاقو و چوب به کسروی حمله کرد.
کسروی جان سالم بهدر برد و نوابصفوی هم با وثیقه بزرگان ثروتمند بازار تهران از حبس آزاد شد. ۱۰ ماه بعد در اسفند ۱۳۲۴ برادران امامی در یکی از اتاقهای دادگاه در دادگستری،کسروی و منشیاش حدادپور را ترور کردند. برادران امامی دستگیر میشوند و درحالیکه برخی به صدور حکم اعدام آنها مطمئن بودند، علمای شیعه ساکن در نجف یکصدا خواستار آزادی آنها شدند.
برخی میگویند فتوای قتل کسروی توسط آیتالله امینی صادر شده، اما مدرکی دراینباره وجود ندارد. سید محمدصادق روحانی، از مراجع تقلید، میگوید: وی فتوای قتل کسروی را به درخواست نوابصفوی از سید ابوالقاسم خوئی گرفته و خوئی نیز همین فتوا را از سید حسین طباطباییقمی گرفته است. به گفته وی در خاطراتش، آیتالله خوئی بخشی از پول سفر نواب و تهیه اسلحه برای او را نیز پرداخته است.
آیتاللهطباطباییقمی از جمله علمایی بود که به دولت قوام برای آزادی و حتی تقدیر از ضاربان کسروی فشار آوردند. و اینگونه هم شد. برادران امامی آزاد شدند. اینگونه میتوانید متوجه شوید که روحانیت در ایران پس از رضاشاه از چه دامنه نفوذی برخوردار بوده است. کسروی به هنگام مرگ ۵۵ ساله بود.