شش نکته از سریال دیدنی Stranger Things
روزنامه هفت صبح ، کری ولایی | درباره سریال «چیزهای عجیب»، به بهانه شروع فصل جدید سریال تماشایی نتفلیکس
۱) چندسال قبل، دوتا برادر گیک و خوره پاشدند و رفتند نتفلیکس، با طرح سریالی که بهشدت تحت تاثیر فیلمهای استیون اسپیلبرگ و دیگر پدیدههای پاپ دهه هفتاد و هشتاد میلادی بود. زرنگهای نتفلیکس، که سرشان در حساب و کتاب بود، میدانستند عموم کاربرانشان در کدام بازه سنی هستند و نوستالژی دهه هشتاد تا چه حد میتواند برای آنها جذاب باشد. چراغ سبز برای تولید «چیزهای عجیب» صادر شد. فقط چندروز بعد از انتشار، سریالی که هیچ اسم و رسمی نداشت مثل بمب اینترنت را منفجر کرد و تبدیل شد به پدیده دنیای سرگرمی. بعد از چهارسال موج این انفجار هنوز ادامه دارد و فصل سوم سریال همین هفته منتشر میشود.
۲) داستان در اوایل دهه هشتاد میلادی و در شهر کوچکی از ایالت ایندیانا اتفاق میافتد. زمانی که دنیا در حال تغییر و نسلی در راه بود که جهانشان با «جنگ ستارگان»، «پیشتازان فضا» و کتابهای کمیک معنا پیدا میکرد و در پدیدههایی چون کامپیوتر خانگی بهدنبال نشانی از آینده میگشتند. محل وقوع داستان هم از آن شهرهایی است که نهایت جرمش میتواند کشرفتن از سوپر مارکت باشد. مانند خیلی از شایعات و توهمات توطئه، در نزدیکی این شهر یک آزمایشگاه دولتی مخفی وجود دارد برای تحقیق روی چیزهای عجیب و ناشناخته. هیولایی از این آزمایشگاه فرار میکند و بچهای در شهر گم میشود. مردم شهر نه وجود هیولا را باور میکنند و نه نقش پدیدههای غریب در غیبشدن کودک را. اما چند بچه کنجکاو که دنیا را شبیه فیلمها و بازیهای علمی-تخیلی میبینند، به دنبال دوست گمشده میروند…
۳) هرکسی که «چیزهای عجیب» را دیده، اول از اتمسفر دهه هشتادی و ارجاعات پرتعدادش به فرهنگ عامه آن زمان گفته. با سریالی سر و کار نداریم که فقط پر است از ارجاع به «جنگ ستارگان»، «توایلایتزون»، «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «ئی-تی»، «بیگانه»، بازی فکری «سیاهچالهها و اژدهایان» و رمانهای استیون کینگ و تالکین. این سریالی است که از کنار هم قرارگرفتن ارجاعات بصری و معنایی به همین آثار ساخته شده. یعنی سازندگان سریال را مانند هیولای فرانکنشتاین با کنار هم قراردادن ارجاعات سینمایی به صورت بازیافتی از نو ساختهاند. اما نکته مهم این است که مخلوقشان واقعا جان میگیرد و تبدیل میشود به اثری مستقل و تماشایی. چه به این کالبد حیات میبخشد؟ قطعا چیزی فراتر از نوستالژی و اتمسفر در کار است.
۴) در نقدها، یادداشتها و واکنشها، بارها به تاثیرپذیری سریال از آثار استیون اسپیلبرگ و رمانهای استیون کینگ اشاره شده است. یک اشاره کاملا درست اما نه خیلی ساده. در آثار اسپیلبرگ و کینگ تمها و موضوعات متعددی به چشم میخورد. اما نقاط مشترک هم پیدا میشود. مانند قراردادن شخصیتها در برابر ناشناختهها. کینگ انواع و اقسام روشهای ترساندن را امتحان کرده و یکی از شگردهایش، که با مایههای فلسفی عمیق همراه میشود، قراردادن شخصیت در برابر ناشناختهها است. در نهایت بشر از ناشناختهها میترسد. وقتی که وجود نیروی نامرئی شَر را باور کنید، ترک روی دیوار و یا حتی قطرات آب هم میتواند عامل وحشت باشد. در مقابل، دنیای خیالی اسپیلبرگ مترادف شده با مفهوم ایمان. در دنیای اسپیلبرگ به جای تلاش برای طبقهبندی و تشخیص ناشناختهها، آنچه که درام را پیش میبرد، شهود شخصی و باور درونی به این شهود است. این که هر چیز بیمعنایی از نظر دیگران در دنیای شخصی قهرمان میتواند نشانه باشد و معنا پیدا کند.
۵) همین وحشت و ایمان است که باعث شده «چیزهای عجیب» خیلی سریع به یکی از پدیدههای مهم هزاره تبدیل شود. در دنیای امروز که همهچیز خیلی خطکشیشده و معقول است و تماشای «جنگیر» و «شکارچیان روح» دیگر برای مردم تکاندهنده نیست، سریال نتفلیکس با همین شیوه موفق شده تا بینندگانش را گرفتار کند. روایت داستان از زاویه دید شخصیتهای کودک هم میتواند طیف وسیعتری از احساسات بیننده را درگیر و خیلی از تصمیمهای دراماتیک نامعقول را توجیه کند. و سریال با انتخاب فوقالعاده بازیگرانش بهخوبی از پس این کار برآمده. حتی اگر طرفدار داستانهای علمی-تخیلی نباشید، شخصیتهای سریال آنقدر دلبری میکنند تا بالاخره نگران و همراهشان شوید. «چیزهای عجیب» فقط چند اپیزود نیاز دارد تا قلابش را گیر بیندازد و اگر به دامش بیفتید، سخت میتوانید از آن جدا شوید.
۶) موفقیت فراتر از انتظار فصل اول سریال، که باعث شد تا آلبوم موسیقی متن «چیزهای عجیب» هم جزو آثار پرفروش سال ۲۰۱۶ باشد، دست برادران دافر و شان لوی را برای ساخت فصل دوم حسابی باز کرد. نتیجهاش را هم میشد در اجرای جاهطلبانهتر «چیزهای عجیب ۲» دید. الان زمان زیادی تا شروع پخش فصل سوم سریال باقی نمانده. بهجز هیجان و انتظار برای بازگشت «چیزهای عجیب»، طرفدارها حسابی نگراناند که نکند سریال محبوب آنها تبدیل شده باشد به گاو شیرده نتفلیکس و معصومیت و خلاقیت زیر بار بودجه سنگین و پروداکشن عظیم له شود. باید دید که سریال میتواند مانند اِلوِن کوچک راه خودش را پیدا کند و در طول سفرش قد بکشد؟