یادداشتی در آستانه چهلمین جشنواره فیلم فجر
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | در نگاه اول چهلمین جشنواره فیلم فجر خیلی بیرمق است. از ۲۲ فیلمی که قرار است ببینیم نیمی از اسامی را یا نمیشناسیم یا آنهایی که میشناسیم اسم و خلاصه داستان و عکس فیلمهایشان چنگی بهدل نمیزند و کنجکاوی ایجاد نمیکند. محافظهکاریهای چند سال اخیر در مورد سینما در شرایطی که وضعیت تولید چندان مناسبی هم نداشت، باعث شده مثلا «قاتل و وحشی» حمید نعمتالله را نتوانیم ببینیم.
فیلمهای علی زرنگار و سیاوش اسعدی بهرغم اینکه هیات انتخاب از کیفیتشان راضی بودند به جشنواره راه پیدا نکنند و خلاصه در جدول نمایش فیلمها یکسری اثر داشته باشیم که از همان مرحله انتخاب اسم فیلم بیسلیقگی در آنها موج میزند و ته دلمان را خالی میکند.
از بین کارگردانها فقط مسعود کیمیایی را میشناسیم که از فیلمهای دهه نودش دل خوشی ندارم و این دو سه تای آخری به حدی بد بودند که به «خائنکشی» هم دل نبستهام.
به طعنه میگویند که جشنواره آقازادههاست و پسر نمایندههای سابق مجلس تهیهکننده و کارگردان شدهاند و پسر کارگردانهایی مثل حاتمیکیا و شاهحاتمی امسال فیلم دارند. فارغ از این طعنهها فیلم هر کدام از آنها ممکن است قابل توجه از کار درآمده باشد. مشکل اسم و رسمشان نیست. گیر کار این است که امسال با ۶ سال پیش که در آن جشنواره هم اسمهای تازهوارد زیاد داشتیم، وضعیت خیلی فرق کرده. سال ۹۴ حتی قبل از نمایش فیلمها میدانستیم محمدحسین مهدویان و سعید روستایی با فیلمهای اولشان پدیدههای جشنواره هستند. امسال ولی انگار خبری از هیچ پدیدهای نیست.
با این حال جشنواره چند نکته جالب دارد. ازجمله اینکه اگر زمانی فیلمهای جنگی و دفاع مقدس به زور نهادهای دولتی وارد بخش مسابقه میشدند الان امیدمان اتفاقا به همین فیلمهاست. جزو آثاری که خلاصه داستان و سابقه کارگردانشان کنجکاوی ایجاد میکند یکی «دسته دختران» منیر قیدی است که با فیلم قبلیاش «ویلاییها» هم تصویری از زنان در روزهای جنگ ارائه داد؛ هر چند درامش میلنگید اما برای فیلم اول، کارگردانی و سوژه قابل قبولی داشت و داستان این یکی هم که درباره مقاومت زنان بعد از سقوط خرمشهر است وسوسهبرانگیز است.
یا فیلم «موقعیت مهدی» هادی حجازیفر که درباره شهید باکری است و خودش نقش اول را هم بازی میکند. با سابقه حجازیفر در «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروزها» به نظر میرسد این نقش جدید هم به قامت او دوخته شده باشد. از طرفی حجازیفر در فیلم «آتابای» نیکی کریمی هم در مقام فیلمنامهنویس و بازیگر حضور کلیدی داشت و بهعنوان یکی از بهترین بازیگران این سالها که از تئاتر با یک فیلم جنگی به سینما آمد، دیدن فیلم جنگی خودش هم جذاب است.
به موازات پیشرفت سینمای ایران در ساخت و روایت فیلمهای جنگی، در سالهای اخیر تعداد فیلمهای سیاسی ساخته شده هم افزایش داشته که جدا از کیفیتشان یا حتی صحت تاریخیشان صرف متنوع شدن سوژهها اتفاق مبارکی است. امسال هم یکی دو فیلم سیاسی داریم که جالبترینشان احتمالا «ضد» امیرعباس ربیعی است که دو سال پیش فیلم «لباس شخصی» را درباره حزب توده و نورالدین کیانوری داشت(که البته درگیر ممیزی شد ) و فیلم امسالش هم یک اثر سیاسی در فضای ملتهب دهه ۶۰ است.
درنهایت یک نگاه سرسری به فیلمها نشان میدهد که از آن سندرم فیلمهای آپارتمانی دهه ۹۰ گویا خلاص شدهایم و خیلی از فیلمها در لوکیشنهای متنوع و حتی شهرهای مختلف فیلمبرداری شدهاند. این دو سه نکته را نوشتم که در آستانه چهلمین جشنواره فیلم فجر وسط غرغرها به یکسری نکتههای مثبت هم اشاره شود اما راستش را بخواهید خودم هم نمیتوانم به این نکتهها امید ببندم.