کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۰۹۷۳۷
تاریخ خبر:

گفتگو با الکس نورث نویسنده رمان جنایی «نجواگر»

روزنامه هفت صبح، ترجمه زهرا نوروزی | الکس نورث، جنایی‌نویسی انگلیسی است که در لیدز انگلستان متولد شد و اکنون با همسر و پسرش در آنجا زندگی می‌کند. نویسندگانی که با نام مستعار می‌نویسند، در طول تاریخ ادبیات کم نیستند. انگار می‌خواهند وهم داستان‌های‌شان را به واسطه ناشناخته بودن خودشان بیشتر و بیشتر کنند. نویسندگانی که با اذهانی خلاق و نشانه‌هایی روشن از جنون، داستان‌هایی عموما ماجراجویانه و تریلرهایی روان‌شناختی خلق کردند، پر از رازهایی که بسیاریشان پس از گذر سالیان سربه‌مهر مانده‌اند.

ادبیات آمریکا چندین نویسنده مهم و بزرگ با نام مستعار داشته که حالا نورث با اولین کتابش خود را در کنار آنها جای داده است. رمان «نجواگر» که در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، روایتی چندلایه از چند نسل است با پدر و پسری که در پی یافتن قاتلی زنجیره ای، در چرخ‌دنده‌های تاریخ، زمان و مکان و حقیقت گریزان ماجرا در شهری کوچک ولی رازآلود گیر کرده‌اند. هم‌زمانی عشق، جدایی، اندوه، امید و ناامیدی نهفته در تاروپود این رمان، تعلیقی را موجب شده که از یک قصه به ظاهر پلیسی، داستانی خواندنی ساخته که در میان ژانرهای مختلف در حرکت است.

کتاب «نجواگر» و نویسنده مرموزش، حامل رازهایی هستند که خواننده‌اش را رها نمی‌کنند و به همین دلیل همچنان در صدر بهترین‌های این سال‌ها از گودریدز تا نیویورک تایمز و ساندی تایمز قرار دارد. «نجواگر» با ترجمه میلاد بابانژاد و الهه مرادی به تازگی از سوی انتشارات «نون» در ایران چاپ شده است. آنچه در ادامه می‌خوانید گفت‌وگویی است با الکس نورث درباره این رمان، فاصله میان تصورات ذهنی و واقعیات و دست آخر وحشت از ناشناخته‌ها.

ایده اولیه‌ای که به کتاب «نجواگر» تبدیل شد چه بود؟
می‌خواستم درباره پدرها و پسرها بنویسم. مخصوصاً می‌خواستم از پدری بنویسم که زنش مرده است و برای برقراری ارتباط با پسر داغدارش تلاش می‌کند. اما می‌دانستم که می‌خواهم این کتاب رمانی جنایی با عناصری وحشتناک باشد، و به همین دلیل مدت‌ها طرفدار انجمن‌ها و موضوعاتی بودم که می‌توانید آنها را در اینترنت پیدا کنید؛ جایی که مردم چیزهای ترسناکی را که بچه‌های کوچک از آنها حرف می‌زنند، فهرست می‌کنند.

مثل گفتن «آنجا جایی بود که قبلاً زندگی می‌کردم»، درست وقتی که خانواده کودک از کنار قبرستان عبور می‌کند، یا صحبت از مردی با گردن دراز در کمد و بعد، والدین متوجه می‌شوند سال‌ها قبل فردی خود را در آن خانه حلق‌آویز کرده. وقتی به خانه جدیدمان رفتیم، یک روز پسرم که در آن زمان حدود چهار سال داشت، گفت با پسری که کنارش روی زمین نشسته در حال بازی کردن است. این موضوع خیلی روی من تأثیر گذاشت و دست آخر تصمیم گرفتم که جیک در این کتاب دوستانی خیالی داشته باشد و بعضی از آنها واقعاً ترسناک باشند. داستان از همینجا شکل گرفت.

فرایند نوشتن کتاب را توضیح می‌دهید، چقدر طول کشید و روال نوشتن شما هنگام کار بر روی کتاب چطور بود؟
نوشتن این کتاب احتمالاً حدود یک سال طول کشید، اگرچه تا آن زمان، کمی درباره آن فکر و برنامه‌ریزی کرده بودم. روال من تقریباً استاندارد بود و هست. از نظر زمانی باید بگویم که پسرم را به مدرسه می‌برم، بعد یک ساعت به باشگاه می‌روم. بسته به آب و هوا، در پارکی می‌نشینم و یک ساعت دیگر می‌خوانم، بعد از آن به بار یا کافه‌ای می‌روم و می‌نویسم تا زمان آن برسد که دنبال پسرم بروم. در ابتدا، با احتیاط چند صد کلمه در روز می‌نوشتم، اما هرچه جلوتر می‌رفتم، کارم سرعت می‌گرفت. اواخر، روزانه ده‌ها هزار کلمه می‌نوشتم و بازنویسی می‌کردم و آنقدرها هم نخوابیده بودم. اما این روند برای من مناسب است. همیشه بچه‌ای بودم که تمام دوره‌های خود را شب قبل از امتحان انجام می‌دادم.

«نجواگر» تصویری است بی‌نهایت صادقانه از اینکه بعضی وقت‌ها برای یک پدر چقدر می‌تواند ارتباط برقرار کردن با پسرش سخت باشد. نوشتن درباره این موضوع حساس چطور بود و چقدر از تجربه خود به عنوان یک پدر یا افرادی که می‌شناسید استفاده کردید؟
فکر نمی‌کنم بتوانید از تجربیات خودتان کمک بگیرید. حتی اگر از تخیل خود استفاده کنید، باز هم تحت تأثیر همه چیزهایی قرار خواهید گرفت که خواندید و انجام دادید. این کتاب کاملاً تخیلی است، چون هیچ چیزی در آن واقعاً اتفاق نیفتاده است - یا حداقل به همان شکلی نبوده که در داستان اتفاق می‌افتد - اما قطعا از زندگی واقعی من کمی وارد آن شده و این امر اجتناب‌ناپذیر است، چون می‌خواستم کتاب صادقانه پیش برود. نمی‌دانم این موضوع خاص تا چه حد حساس است.

شما دو کاراکتر دارید که یکدیگر را دوست دارند و می‌خواهند با هم ارتباط برقرار کنند اما نمی‌دانند چطور، و من فکر می‌کنم تا حدی موضوعی معمولی است تا اینکه بخواهد غیرعادی باشد. مخصوصاً وقتی صحبت از بچه‌ها و والدین می‌شود. به عنوان پدر یا مادر، یک‌دفعه این مسئولیت باورنکردنی به شما محول می‌شود. احساس می‌کنید فرزند شما امتدادی از وجود خود شما است و وظیفه شما این است که او را بر اساس دانش و تجربه خودتان راهنمایی کنید. اما آنها مطمئناً با افزایش سن‌شان، بیشتر به شخصیت مستقل خود تبدیل می‌شوند و شما باید تا جایی که می‌توانید خود را عقب نگه دارید. آنها، شما نیستند. در کتاب، تام باید با بهترین فکر و نیت خود برای جیک بجنگد و به قول خودش «فقط اجازه بدهد او خودش باشد.» فکر می‌کنم این نکته‌ای کلیدی است، اما بعضی وقت‌ها گفتن آن آسان‌تر از انجام دادنش است.

قسمتی که جیک به طور اتفاقی نوشته‌های پدرش را خواند و از آن ناراحت شد، من را تحت تأثیر قرار داد. تا به حال در زندگی واقعی با چنین وضعیتی روبه‌رو شدید؟ برای شما پیش آمده که به عنوان یک داستان‌نویس و از جایگاه یک پدر به آن فکر کنید؟
نه، تا حد زیادی مواظب نوشته‌هایم هستم تا وقتی تمام شود. در مکان‌های عمومی می‌نویسم، اما همیشه سعی می‌کنم به دیواری تکیه بدهم، چون نمی‌خواهم کسی از روی شانه‌ام نگاه کند و بخشی از اولین پیش‌نویس داستان جنایی من را بخواند. برایم مهم است که آن را برای خودم نگه دارم تا وقتی واقعاً خوب از آب دربیاید. به همین دلیل پسرم هیچ‌وقت چیزی را که می‌نویسم نمی‌بیند. خیلی مراقب آن هستم، با این حال او همیشه سرش در کتاب است، به همین دلیل شاید وقتی بزرگ‌تر شود یکی از کتاب‌های من را بخواند. پلی است که وقتی به آن می‌رسم باید از آن عبور کنم. او در حال حاضر فقط هشت سال دارد، پس چندین سال مانده تا بخواهم نگران این موضوع باشم.
«حقوق» در حال حاضر در بیش از ده‌ها منطقه به فروش رسیده و حق فیلم توسط کارگردانان «انتقامجویان: جنگ ابدیت» تعیین شده است.

واکنش مردم نسبت به «نجواگر» چطور بود؟
شگفت‌انگیز بود. وقتی کتاب را می‌نوشتم، فقط می‌خواستم به آخر برسد - و تمامش کنم - و هیچ انتظار واقعی درباره «حقوق» یا اقتباس‌های سینمایی نداشتم. فکر می‌کنم اگر هنگام نوشتن، چنین چیزی را تصور کنید، خودتان را برای ناامیدی بی‌اندازه بزرگی آماده می‌کنید. بهتر است انتظارات خیلی کمتری داشته باشید و در نهایت شگفت‌زده بشوید. من نه تنها شگفت‌زده نشدم، بلکه کمی هم با فروتنی پیش رفتم. به دلایل مختلف، این کتاب برای من شخصی شده است و خیلی خوشحالم مردم به شیوه خودشان با آن ارتباط برقرار کردند.

مشغول کار روی کتاب دیگری هستید؟
در حال حاضر چیزی می‌نویسم، اما در صحبت از کارهای در حال انجام، خرافاتی هستم. از یک جهت، بخشی از وجودم احساس می‌کند اگر بیش از حد از داستانی بگویی، خودت را از نوشتن آن محروم می‌کنی، و برای فردی دیگر، احتمالاً تا زمانی که کارم تمام شود، موضوع کاملاً تغییر خواهد کرد. در حال حاضر تریلر روان‌شناسانه اسرارآمیز و ترسناک دیگری می‌نویسم، این بار درباره یک قتل خشونت‌بار است و ناپدید شدنی غیرممکن که سال‌ها قبل اتفاق افتاده است. اما باید نوشتن آن را تمام کنم تا درباره روند آن مطمئن بشوم.
* برگرفته از نشریه سلادون بوکز

کدخبر: ۴۰۹۷۳۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر