گفتگوی خواندنی با صاحب کتابخانه سیّار روستایی
روزنامه هفت صبح، یاسر نوروزی| کتابخانه سیّار روستایی؛ یعنی مردی که با عشق و علاقه و هزینه شخصی، ماشینش را پر از کتاب میکند، میزند به دل روستاها. آنجا کودکانی منتظر هستند برای امانت گرفتن کتاب. تا یک ماه بعد که دوباره برگردد و کتابهای جدید از آنها بگیرد. میگوید بچههای روستاها حتی کوچکترین خط و خشی هم روی کتابها نمیاندازند. امیرحسین پیرمرادی در این گفتوگو حرفهای جالبی دارد؛ شنیدنی، مملو از عشق به کتاب و کتابخوانی.
هرچند ناشران و نویسندگانی هم تا بهحال در این طرح همراهش شدهاند اما تا همین حالا 100 میلیون تومان به شکل شخصی هزینه کرده است. عاشق این کار است. از درآمد ماهانهاش میگذارد برای تبلیغ کتاب. پیرمرادی متولد 1363، اصالتاً اهل شیراز و ساکن تهران است. اما در طرحی که شروع کرده، به روستاهای بیش از 10 استان کشور رفته است.
جالب است بدانید که در رشته توسعه روستایی، دکتری دارد. همزمان هم در دبیرستان تدریس میکند. در واقع رشته تخصصیاش را همراه با تجاربش با بچهها و نوجوانها بههم آمیخته است و برای گسترش مطالعه، تکنفره، آستین بالا زده است. چنین کاری انصافاً دستمریزاد دارد و انتشار چنین گفتوگویی، کوچکترین کاری است که در جهت توسعه کار خیرخواهانهاش به ذهنم رسیده است. خدا قوت مرد!
*چطور شد رفتید سراغ ایده کتابخانه سیّار؟ آنهم در روستاها؟
جرقه این فکر برمیگردد به سالهای خیلی قبل. یکی از داییهایم که تحصیلکرده دانشگاه تربیت معلم بود، همیشه برای من و خواهرم مجلههای آفتابگردان و کیهان بچهها میخرید. از همان روزها بود که شیفته کتاب خواندن شدیم. سال 85 تحقیق درباره کتابخانههای ایران را شروع کردیم و متوجه شدیم تعداد کتابخانههای ثابت در مراکز شهری زیاد است. همانجا بود که تصمیم گرفتیم برای روستاها کتابخانههایی به شکل سیّار راهاندازی کنیم و این کار را با کتابخانه شخصی خودم شروع کردم.
*چند جلد کتاب داشتید؟
حدود 1000 جلد. همانموقع هم با پراید شخصی راه افتادیم به سمت روستاها.
*کتابها را میگذاشتید عقب ماشین؟
صندلیهای عقب پراید را درآوردیم و کتابها را داخل آن میچیدیم.
*میرفتید به روستاها کتاب اهدا میکردید؟
اولش کتابها را به روستائیان اهدا میکردیم اما بعد دیدیم اگر ادامه دهیم، خزانه کتابهایمان خالی میشود. بنابراین به این نتیجه رسیدیم که کتابها را امانت بدهیم. بهطور آزمایشی هم استان مرکزی را برای اجرای این طرح انتخاب کردیم و چهارشنبه هر هفته به روستاهای این استان سر میزدیم؛ با عنوان «جشنواره کتاب و کتابخوانی».
*مدت امانت چقدر بود؟
یک ماه. بنا بود که ماه بعد برگردیم، کتابهای قبلی را تحویل گرفته و کتابهای جدیدی در اختیارشان قرار بدهیم. طبیعی است که در ابتدا مقاومتهایی نسبت به این کار وجود داشت اما مدتی بعد برای مردم، عادی شد.
*کتابها را چطور تهیه میکردید؟ از جایی حمایت مالی داشتید؟
برای این کار به پیشنهاد دوست روزنامهنگارم، پژمان موسوی، در اینستاگرام تمام ناشران و نویسندگان مطرح کشور را پیدا کردم، به آنها پیام دادم و از آنها خواستم کتاب در اختیارمان بگذارند. در این میان آقای دهباشی، چندین شماره از مجله «بخارا» را اهدا کرد؛ بهتدریج گیتا گرکانی و لیلی گلستان و بسیاری دیگر از نویسندگان به این جریان پیوستند.
*الان با چند نفر از نویسندگان و ناشران در ارتباط هستید؟
در حال حاضر تعداد نویسندگان فعالی که از طریق فضای مجازی با آنها در ارتباط هستم، به 450 نفر میرسد. در ادامه افراد دیگری از سایر صنوف، مانند سینما و تلويزیون هم به جمع ما اضافه شدند. بهعلاوه در حال حاضر، 90درصد نشریات فعال ایران برایمان مجله میفرستند، البته 20 مورد هم هستند که باید نشریاتشان خریداری شود. بنابراین من و همسرم ماهانه 1 میلیون و 500 هزار تومان از حقوقمان را صرف خرید این مجلات میکنیم.
*تا الان به چند روستا رفتهاید؟
تا امروز موفق شدهایم به روستاهای 10 استان کشور سر بزنیم.
*چطور میروید؟ قبل از آن تبلیغ میکنید یا اینکه به شکل ناگهانی میروید و درباره کارتان با مردم صحبت میکنید؟
فرایند کار به این صورت است که به شکل ناشناس وارد روستاها میشویم، تعدادی میز و صندلی میچینیم و از مردم بهویژه کودکان و ریشسفیدان دعوت میکنیم که به صحبتهای ما گوش بدهند و طرح را برایشان توضیح میدهیم. اول شروع به قصهخوانی برای کودکان میکردم و چون مدتی در رادیو جوان گویندگی کرده بودم، در این کار تخصص داشتم.
به این ترتیب علاقه مردم را به کتابخوانی برمیانگیختیم. بعد پیشنهاد امانت دادن کتاب را با آنها مطرح میکردیم. گفتیم اگر کتاب دلخواهتان در خزانه کتاب خودمان موجود باشد، امانت میدهیم و در غیر این صورت، از ناشر میخواهیم که عنوان مورد نظر را در اختیارمان قرار دهد و یا آن را خریداری میکنیم. نکته جالب توجه برایمان آن بود که افراد روستایی، گیرایی بسیار بهتری در فراگیری و بهخاطرسپاری کتابها نسبت به شهرنشینان دارند. تنها تفاوت میان این دو قشر این است که روستائیان کتابی برای خواندن ندارند.
*همچنان با همان پراید به روستاها سفر میکنید؟
الان دیگر تبدیل به یک ماشین ون شده. البته تا الان 4 بار از سوی نهادهای مختلف توقیف شده است. چون گمان میکردند ما فعالیت سیاسی انجام میدهیم. اما از آنجا که این کار یک فعالیت مردمنهاد با هدف ترویج فرهنگ کتاب و کتابخوانی است، حاضر نبودم کل مسئولیت این فرایند را به نهاد متولی خاصی در این زمینه واگذار کنم. البته بعدها آقای رمضانی، رئیس نهاد کتابخانههای عمومی کشور از ما تقدیر کردند.
*مثلا همین هفته پیش کجا بودید؟
هفته پیش به یکی از روستاهای استان قم رفته بودم، همزمان 9 نفر از اعضای هیات علمی دانشگاههای کشور هم که آمده بودند به خانوادههایشان سر بزنند، در آن روستایی که رفتیم حضور داشتند. وقتی از من مجله «بخارا» را درخواست کردند از آرشیوم به آنها امانت دادم.
در واقع گروههای سنی مختلف با شغلها و فعالیتهای گوناگون از مخاطبان جدی این طرح هستند. بهطور کلی پنجشنبه و جمعه هر هفته به یک روستا سر میزنیم. این هفته هم رفتیم به روستای «یلآباد» شهرستان ساوه. ماه گذشته هفتاد جلد رمان به اهالی این روستا امانت دادم. بیشتر اهالی خانوادههای بیسرپرست یا بدسرپرست داشتند. در مسجد بعد از نماز مغرب و عشا کتابهای قبلی را تحویل میگیرم و کتاب جدید امانت میدهم. این کار را صرفاً به دلیل عشق و علاقه شخصیام انجام میدهم.
*تا امروز چقدر از درآمد شخصیتان را خرج این کار کردهاید؟
تا امروز مبلغ 100 میلیون تومان با هزینه شخصی برای این کتابخانه روستایی هزینه کردهام و آرشیوم بهقدری غنی است که بعضی شمارههای نایاب نشریاتی مثل «همشهری جوان» هم در آن موجود است.
*عناوینی که مردم روستا متقاضی مطالعه آنها هستند بیشتر شامل چه کتابهایی است؟
کتابهای شعر و رنگآمیزی برای کودکان، متقاضیان زیادی دارد. اما کتابهای رنگآمیزی را نمیشود امانت داد. کتابهای انتشارات «میلکان» علاقهمندان زیادی دارد. همینطور کتابهای زندگینامه متعلق به نشر «چشمه» و «مرکز» که پرطرفدار هستند. درباره کتابهای تاریخی هم میتوانم آثار نشر «ققنوس» را اسم ببرم.
اوايل کار کتابهای این نشر را به گروه سنی نوجوان و جوان اهدا میکردیم و الان مجدداً به کتابهای این نشر نیاز داریم. از بین نویسندهها هم مثلا کتابهای رضا امیرخانی و سفرنامههای منصور ضابطیان هم از جمله کتابهای پرطرفدار بین مردم روستاهاست. بهطور کلی کتابهای حوزه روانشناسی، 50درصد عناوین مورد تقاضا را تشکیل میدهد. از میان نشریات، نشریه «بخارا»، نشریه «داستان» و «ناداستان»، «تجربه»، «مروارید» و «صدا» (هم که قبلا درمیآمد) علاقهمندان زیادی دارند. بهتازگی هم وارد حوزه مجلات ادبی از جمله نشریه «قاف» شدهایم.
*در این سالها چه خاطرهای از امانت دادن کتاب در ذهنتان پررنگتر مانده است؟ برایمان بگویید.
حدوداً هفت سال پیش بود؛ یک شب زمستانی که برف سنگینی آمده بود، به یکی از روستاهای سردسیر استان مرکزی به اسم «خرقان» رفته بودیم. همان موقع زنی از اهالی روستا در حال زایمان بود و ماشینی نبود که این زن را به بیمارستان منتقل کند؛ ما او را به بیمارستان شهید مدرس شهر ساوه منتقل کردیم و همانجا زایمان کرد. پسر همین خانم الان یکی از علاقهمندان جدی کتاب شده است و مرتب از ما کتاب امانت میگیرد. نکته جالب اینکه بچهها کتابهایی را که میخوانند بسیار سالم و بدون خط و خش برمیگردانند.
*چقدر جالب…
بله، اتفاقا بر خلاف بعضیها که در شهر اهمیتی به این مسائل نمیدهند، بچههای روستا کاملا امانتداری میکنند و کوچکترین صدمهای به کتابهایمان نمیزنند.
*مرکزی هم دارید که آنجا مستقر باشید؟
محل دائمی کتابخانه سیار ما روستایی کوچک بهنام «پرندک» در شهرستان زرندیه استان مرکزی است. آنجا اتاق کوچکی را کرایه کردهایم، پس از آنکه کتابها به این مرکز منتقل شده، مشخصاتشان ثبت میشود و بعد در روستاهای سایر استانها توزیع میشود.