کمدی دلخواه طبقه متوسط
روزنامه هفت صبح، تینا جلالی | میزگردی با حضور رضا درستکار و آرش خوشخو، درباره کیفیت و ساختار فیلم «خوب، بد، جلف۲ » به کارگردانی پیمان قاسمخانی. این گفت وگو هفته پیش و به سفارش روزنامه اعتماد انجام شد و شنبه قبل هم در همان روزنامه منتشر شد. درباره سینمای پیمان قاسمخانی و فیلم خوب بد جلف ۲ که خب کرونا نگذاشت بیش از یک هفته استقبال تماشاگران را تجربه کند. به هرحال گفت و گوی جالبی شده است که زحمتش را خانم تینا جلالی کشیده است .
* آرش خوشخو: بگذارید با یک ارزیابی شتابزده شروع کنیم. به نظر من قاسمخانی مهمترین چهره کمدی سینما و تلویزیون ایران است. بهشخصه با مجموعههای «پاورچین» او را میشناسم و اوج کارش با سریال «شبهای برره» بود. رابطهاش با مهران مدیری خیلی مهم است، روی سریالهای خارجی خیلی تسلط دارد یعنی قبل از اینکه سریالدیدن در ایران فراگیر شود، پیمان قاسمخانی با هوشمندی سریالهای روز دنیا را میدید و شوخیهای منطبق با جامعه ایرانی را از آن اقتباس میکرد و حتی تغییر شکل داده و با جامعه ایرانی وفق میداد. او طبقه متوسط را بهخوبی میشناسد و با خلق و خوی مردمان این طبقه آشناست و با آنها شوخی میکند.
او در دورهای از مدیری جدا شد و یکمقدار از جایگاه مهران مدیری در جامعه کم شد چون تاثیر پیمان قاسمخانی در کمدیهای مهران زیاد بود. قاسمخانی معمولا در حوزه کمدی سیاسی وارد نمیشود، ترجیح میدهد در همان کمدیهای موقعیت برگرفته از سریالهای آمریکایی حرکت کند. به نظر من قسمت اول «خوب، بد، جلف» او کار موفق و بیآزاری بود. و همینطور باید بگویم، بهنظرم میرسد قاسمخانی در فیلمهای «سنپطرزبورگ»، «خوب، بد، جلف» و «خوب، بد، جلف ۲» یک وسوسهای پیدا کرده که موقعیتهای کمیک را با داستانهای پرپیچ و خم ترکیب کند که همین کار او را سخت میکند.
* رضا درستکار: درابتدای صحبتم بگویم که من از قدیمالایام نسبت به ژانر کمدی در سینمای ایران بدبین بودم و این بدبینی کماکان تا به امروز ادامه دارد. ولی در ابتدای بحث اگر بخواهیم کمی به عقب برگردیم، میبینم که در سالهای قبل از انقلاب سینمای ایران، چیزی به اسم سینمای کمدی وجود نداشت، حتی میتوانم بگویم سینمای کمدی ایران وضعیت تراژیکی هم داشت.
*** چطور؟
* درستکار: چون اغلب کمدینهای آن دوران فیلمهایشان برگرفته از مضحکههای روحوضی و موضوعات مربوط به مسائل سطح پایین جامعه با ساختار بهشدت ضعیف به منصه ظهور میرسیدند، لاجرم چیزی به اسم سینمای کمدی شکل نمیگرفت. مثال میزنم، آقای نصرت کریمی در آن زمان فیلمهایی میساخت که راهش را از سینمای جریان اصلی که خیلی سخیف و سطح پایین بود و همینطور فیلمهای موج نو جدا میکرد و در این بین راه وسطی طی میکرد و مطابق با فرهنگ ایرانی با همان شوخیها، طنازیها، مطایبهها پیش میرفت و در این مسیر تقریبا هم موفق شده بود.
اما نتوانست به آن سینمای در حال شکلگیری ادامه دهد. ضمن اینکه سینما در آن زمان متکی به حرفهای جنسی بود و با ارزشهای فرهنگی ما هم دور بود. میتوانیم بگوییم که در کنار سینمای اجتماعی و ملودارم، سینمای کمدی خالص نداشتیم. در دوران بعد از انقلاب هم تقریبا با اعمال سیاستهای صورتگرفته، ساخت فیلمهای کمدی مخاطرات خود را داشت و نتیجه این میشود که ما وقتی به سهدهه گذشته نگاه میکنیم، تعداد انگشتشمار فیلمهای خوب کمدی میتوانیم نام ببریم، ازجمله «اجارهنشینها»یا «ناصرالدینشاه، آکتور سینما». نه که فیلم کمدی ساخته نشده باشد، خیلی کم ساخته شده است.
ولی در این سالها کمدینهای خوبی هم داشتهایم.
* درستکار: بله ولی تا دهه هفتاد سینمای کمدی ایران با مشکلات زیادی مواجه بود تا اینکه نوروز ۷۲ چهرههای جدید طناز شوخ در تلویزیون گرد هم آمدند و گروه مهران مدیری با برنامه «ساعت خوش» معروف شدند و از آن زمان تا به امروز مدیری و تمام کسانی که از دل آن جریان بیرون آمدند، بدنه کمدی سینما و تلویزیون را شکل دادهاند و میتوانیم بگوییم کمتر کسی در این سالها به این کاروان پیوسته است. حالا در همین برهه بود که پیمان قاسمخانی سروکلهاش پیدا شد و با مهران مدیری همکاری کرد و در این میان چندکار شاخص و مطرح مدیری را نوشت.
در ضمن قاسمخانی نویسنده چند فیلم کمدی شاخص سینما نظیر «مارمولک» و «ورود آقایان ممنوع» هم هست با اینحال من بهعنوان منتقد نمره بالایی به کارنامه او نمیدهم. این فیلمها بیشتر از آنکه اورجینال و متکی بر ارزشهای فرهنگ کشورمان باشد، برگرفته از نکات فیلمهای خارجی هستند. با این وصف اما در نظرخواهی که شرکت کرده بودیم و من مطالعه میکردم، با اغماض بسیار زیاد پیمان قاسمخانی مهمترین فیلمنامههای حوزه کمدی را نوشته و کارهایش با اقبال مواجه میشود.
* خوشخو: در تکمیل صحبتهای آقای درستکار من هم برداشتهای شخصی خودم را بگویم که اساسا سنت کمدی در ایران با مسائل جنسی ارتباط داشته و در ادبیات ایران از شعرهای سعدی و مولانا گرفته تا بعدها ایرجمیرزا و حتی شاعران دیگر، معمولا موقعیتهای طنز را با مسائل جنسی میآمیختند. طنز نمایشی ما هم از روحوضی آمده که بازهم پایههای اساسی آن مسائل جنسی است. به عبید زاکانی و رفقایش دیگر اشاره نمیکنم که در اشعارشان این مسائل واضح است. بهدلیل شرایط خاصی که کشورمان داشته، این موقعیتها دست شاعران را باز میگذاشته تا در این ارتباط بنویسند.
میخواهم بگویم ما نمیتوانیم نگاه به مسائل جنسی را از سینمای ایران جدا کنیم، چنین رویکردی در فرهنگ ما تنیده شده است. در مورد کمدیهای قبل از انقلاب هم به جز کارهای نصرت کریمی که اشاره شد، به چند فیلم دیگر هم باید اشاره کرد؛ قبل از انقلاب فیلم «مظفر» به کارگردانی مسعود ظلی، موقعیت کمدی اریژینالی را میسازد، در سطحی پایینتر فیلم «سه دیوانه» جلال مقدم. درمجموع من هم معتقدم فیلمهای کمدی قبل از انقلاب سینمای قابل دفاعی نبود.
بعد از انقلاب به جز «اجارهنشینها»، کمدی «لیلی با من است» اتفاقی مهمی در سینمای ایران بود. فیلمی که موقعیتهای کمیک بکری تولید میکرد و از کارگردانی و فیلمنامه و بازیهای درجه یکی سود میبرد، کمدی «تحفهها» ابراهیم وحیدزاده هم کار خوبی است و در یک سطح دیگر فیلم «همسر» مهدی فخیمزاده هم قابل توجه است.
بیایید برگردیم به پیمان قاسمخانی؛ در مورد پیمان قاسمخانی باید بگویم که او صرفا خنداندن بدون ارسال پیام برایش جذاب است. پیمان هیچوقت ادعا نکرده که ساختار نمادین به فیلمش میدهد. بیشتر سعی کرده با رفتار ما ایرانیها و تعصباتمان شوخی کند، آنهم از منظر یک عضو وفادار طبقه متوسط. ایدهای در مورد اینکه طنز گزنده داشته باشد، ندارد کما اینکه این مسئله از فیلمنامه «سنپطرزبورگ» او که فضایی کاملا انتزاعی دارد کاملا مشخص است. تنها کاری از پیمان که وجوه نمادینی داشت و بعد از موفقیتش هم بایکوت شد، «شبهای برره» بود که در آن شوخی با رسوم و اخلاق ما ایرانیها به بالاترین حد خود رسیده بود که تلویزیون هم از پخش دوباره آن خودداری کرد.
*** بحثی که اینجا مطرح میشود اینکه چرا کسی که میتواند فیلمنامههای نسبتا خوبی در فیلمها و سریالهای کمدی بنویسد، نمیتواند فیلم خوبی بسازد؟
* درستکار: من معتقدم قاسمخانی در طول سالها رفتهرفته امضای خود را پیدا کرده، چه از طریق فیلمنامههایی که نوشته، چه فیلمهایی که ساخته، مشخص شده که از فیلمنامهنویسان دیگر بهتر است. اما برای من هم سوال است که چرا کسی که در فیلمنامهنویسی بهترین است، این نکته مثبت در فیلمهای او تجلی و نمود پیدا نمیکند که البته مسبوق به سابقه است. در تاریخ سینمای ایران کمتر فیلمنامهنویسی داریم که به قدرت فیلمنامههایی که برای دیگران نوشته، فیلمی که خودش هم ساخته خوب باشد.
این به نظر من رازی پشت آن نهفته است که حتی کمتر فیلمبرداری توانسته فیلم مهمی بسازد درحالیکه همان فیلمبردار مهمترین فیلمهای تاریخ سینما را فیلمبرداری کرده است. برای پیمان هم وضع همینگونه است و این به نظر من چیز عجیبی است که برای دیگران فیلمنامههای خوبی مینویسد ولی فیلم خودش خوب نمیشود. این نشاندهنده این است که مدیوم فیلمنامهنویسی جامع و کامل است و دنیای کارگردانی شخصیت مستقل دیگری دارد. برای خیلیها از جمله قاسمخانی این دو ویژگی جمع نشده. در فیلمهای اخیر او در اجرا چیز زیادی دیده نمیشود؛ سختگیرانه و منتقدانه حرف میزنم.
*** برخی از منتقدان در جشنواره امسال معتقد بودند که فیلم دوم قاسمخانی گام رو به جلویی در کارنامه او نیست.
* درستکار: ببینید در جشنواره امسال چند فیلم کمدی فرم انتخاب را پر کرده بودند که از نظر کیفی «خوب، بد، جلف» از همه آنها بهتر بود. شاید خیلی بد باشد بگویم که این فیلم انتخاب من نبود، چون به هرصورت مسئولیت انتخاب فیلمها با من است، ولی دوستان اصرار داشتند که برای تنوع فیلم طنز و فرحناک هم در جشنواره باشد. معتقدم زحمت زیادی برای این فیلم کشیده شده و کارگردان خواسته از فیلم قبلی بهتر باشد ولی درنهایت میبینیم که این فیلم به این حجمی که موضوعات مختلف در آن لحاظ شده، در برابر فیلم ساده «ابر بارانش گرفته» امتیاز هنری پایینتر میگیرد. بله، نظر من این است که همه فیلمسازانی که به فیلم دوم خود میرسند، بهلحاظ کارگردانی بهتر میشوند .
اما الزاما متنشان قویتر از متن فیلم اولشان نمیشود. نمونه دیگری هم از این دست داشتیم، مثل فیلم مانی باغبانی که فیلمش فن کارگردانی و روایت خوبی داشت اما از لحاظ انتقال معنا نسبت به فیلم قبلی امتیاز پایینتری گرفت و درنتیجه فیلمش انتخاب نشد. «خوب، بد، جلف۲» هم از نظر کارگردانی قدمهایی جلوتر گذاشته ولی بهلحاظ طعم و لطفی که فیلم اول قاسمخانی داشت، این فیلم از آن بیبهره است. اگرچه من نه فیلم اول و نه این فیلم او را دوست ندارم .
اما بهلحاظ کارگردانی «خوب، بد، جلف۲» از قسمت اول آن مقبولیت نسبیتری پیدا کرده و کارگردان به فضا مسلطتر است اما اینکه فیلم درآمده، میتوانم بگویم که هم درآمده و هم درنیامده. بهنسبت دیگر فیلمهای کمدی سینمای این سالها که از نظر فنی ضعیف هستند اما پرفروش و مطرح میشوند «خوب، بد، جلف۲» هم شانه به شانه این کمدیها پیش میرود و اگر مسائل حاشیهای کشور بگذارد احتمالا پرفروش هم میشود اما این فیلم حرفی برای گفتن ندارد.
* خوشخو: من هم معتقدم فیلم دوم پیمان قاسمخانی ضعیفتر از فیلم اولش است. ولی مشکل اساسی این «خوب، بد، جلف۲» را ناشی از خط داستانی پررنگ آن میدانم که همین مسئله باعث شده موقعیتهای کمیک مورد علاقه پیمان کمرنگ شود. در کارهای موفق او مثل «مارمولک» یا «شبهای برره» و «ورود آقایان ممنوع»، خط داستانی بسیار ساده است و در ابتدای فیلم خط داستانی تمام میشود. در فیلم «مارمولک» رضا در لباس یک روحانی فرار میکند و به روستا میآید و از آنجا به بعد موقعیت پشت موقعیت شکل میگیرد. در «شبهای برره» سیامک انصاری وارد تونل زمان میشود و از آن به بعد فقط موقعیتهای کمیک شکل میگیرند.
در دوره جدید کارهای آقای قاسمخانی مثل «سنپطرزبورگ» یا «خوب، بد، جلف ۱ و ۲» خط داستانی خیلی پررنگ و پرپیچ و خم شده است، این پرپیچ و خم بودن خط داستانی، یک بخش مفید داشته و باعث شده فیلمهای آقای قاسمخانی از لودگی مرسوم در سینمای کمدی ایران، دور شوند. فیلم آقای قاسمخانی مجموعهای از شوخیها و شخصیتها را در یک خط داستانی پررنگ کنار هم جا میدهد که بهنظر من درآمدن این المانها کنار هم واقعا سخت است. حتی در سینمای دنیا هم چنین ترکیبی یعنی خط داستانی قدرتمند و گرهافکنی و گرهگشایی کمتر به یک فیلم موفق و بزرگ تبدیل شده است. شاید مثلا بشود به بعضی کارهای وایلدر(ماجرای خارجی، عشق در بعدازظهر و آوانتی) اشاره کرد و یا «بانو ایو_ لیدی ایو» به کارگردانی پرستون استرجس و البته «بودن یا نبودن» ارنست لوبیچ که نمونههای خوب فیلم با خط داستانی پررنگ بودند.
از این جهت در این حیطه فیلم ساختن کار خیلی سختی است یعنی همانطور که آقای درستکار گفتند، در سینمای معاصر دنیا هم فیلم کمدی خوب و مطرح کم میبینیم. به هرحال پیمان قاسمخانی خودش را با خط داستانی عجیب و غریب توطئه و چچن و جاسوس آمریکایی و کیک زرد و طالبان گرفتار کرده که به گمانم در موقعیتهای سادهتر حس کمدی او بیشتر نمود پیدا میکند. با تمام این حرفها حضور پیمان قاسمخانی برای سینمای ایران موهبتی است چون نوعی از کمدی را مطرح میکند که به دام لودگی نمیافتد. لودگی که میگویم موقعیت کارتونی نیست چون پیمان قاسمخانی موقعیت کارتونی زیاد خلق میکند ولی لودگی که در بسیاری از فیلمهای ایرانی وجود دارد، در فیلمهای او نیست. امیدوارم پیمان در کارهای آیندهاش بین موقعیت و خط داستانی تعادل بیشتری برقرار کند.
* درستکار: بله حرف بدی نیست که بگوییم قاسمخانی از لودگی تا حد زیادی پرهیز دارد ولی این دلیل بر این نیست که موقعیتهای کمیک فیلمهای او ارزشمند یا حتی خندهدار باشد، حداقل در فیلمهای سینمایی اخیر او من یک موقعیت کمدی ناب یادم نمانده، ولی موردهای زیادی از موقعیتهای کمدی فیلمهای آمریکایی در ذهن من است. اشکالش را در این میدانم که فیلم «خوب، بد، جلف۲» تمام هویت فرهنگی اجتماعی را از خط داستانی میگیرد و ما فقط با آدمهای معاصری که خنگ هستند و هیچ نسبتی با اطراف ندارند، مواجه میشویم.
ممکن است حالا نسبت ناچیزی با مسائل اجتماعی هم باشد اما فاصله با موضوعات اجتماعیسیاسی زیاد است و قاسمخانی تلاش کرده بیشتر به موضوعات کلانتر که همان نگاه به علایق جناح راست است و بهدست آوردن دل آنها بپردازد و این باعث میشود موقعیتها خراب شود. مثالی میزنم که قطعا قیاس معالفارقی است وقتی چاپلین «عصر جدید» را میسازد مخاطب با شناسنامه و نقد کاملی از جریان ورود ساختارهای نو به زندگی بشر مواجه میشود یا جای دیگری وقتی از ایدئولوژی حرف میزند، قشنگ از کار درمیآید؛ از حرفهایم نتیجه بگیرم و آن اینکه پیمان قاسمخانی برای نگارش فیلمنامههایش زحمت کمی میکشد و اگر هم زحمت کشیده، ماحصل آن نتیجهبخش نبوده است.
البته اجازه بدهید یک تخفیف کوچک به پیمان بدهم، در کشوری که من و ما از نقدشدن بیزار هستیم و دلمان نمیخواهد کسی ما را نقد کند، کمدیساختن واقعا سخت است. اینجا کسی اجازه نمیدهد حتی فیلم عادی راجع به آنها ساخته شود؛ هر صنفی، تفکری، گروهی و جناحی به محض اینکه احساس میکنند ردی، نامی از آنها در فیلمی جا مانده، دور هم جمع میشوند و حتی متفکرترین آنها به آدمهای عجیب و غریبی تبدیل میشوند.
واقعا سخت است راجع به انسان ایرانی فیلم کمدی ساخته شود. از اینهمه فیلترهای رنگ به رنگ ردشدن سخت است، قبول کنیم. برای همین است فضای فیلمهای کمدی جفنگ و بهدرد نخور است، معلوم نیست فضای فیلمها کجا است و چیست درحالیکه فضای فیلمهای کمدی آمریکایی فضای رئال و نزدیک به معدل زندگی یک فرد آمریکایی است. از خنگ و خنگترها، امریکنپایها تا هنگاوور… از این دست فیلمهای رئال، خب کمدی است. ولی دست فیلمسازان کمدی ما در خیلی از جاها بسته است.
* خوشخو: به گمانم مقایسه پیمان قاسمخانی با فیلمهای کمدی کلاسیک خوب تاریخ سینما کار سختی است. اگر کاری از پیمان قاسمخانی با کمدیهای روز دنیا قابل مقایسه باشد، همان سریال «شبهای برره» است که او دنیایی را میآفریند که در آن ارجاعات متعددی به زندگی روز ایرانیهاست. من هم با شما مخالفتی ندارم و نمیگویم فیلمهای قاسمخانی کار خاصی انجام میدهند. ولی پیمان برای خنداندن و ایجاد موقعیتهای کمدی ارزش قائل است.
طبقه اجتماعی هدف او، طبقه متوسط و متوسط رو به بالاست. شوخی و ارجاعاتش به این طبقه تعلق دارد و هیچ کینه خاصی از طبقه متوسط رو به بالا و مرفه ندارد و نگاه گزندهای هم به طبقه ثروتمند ندارد. و خب این مسئله او را از آن نگاه متعهد اجتماعی رایج و ستایششده در سینمای ایران دور میکند. البته شوخی با فضای پشت صحنه فیلم و سینما در ایران انجام میدهد و ما را به آن سمت پیش میبرد که انگار میخواهد از اتمسفر حاکم بر سینمای ایران انتقاد کند ولی من فکر نمیکنم که هیچ انتقاد خاصی به فضای پشت صحنه سینما داشته باشد. فقط از آن موقعیتها برای شوخی بهتر و بیشتر استفاده میکند. نفس شوخی کردن و ایجاد موقعیت کمیک برایش جذاب است.
به طور کل نگاهش به هیچ مقولهای از ثروت گرفته تا طبقه اجتماعی و تعصبات و سیاست آنچنان نگاه انتقادی نیست. او یک فیلمنامهنویس خبره است که چند فیلم ساخته و در فیلمهایش سعی کرده آموزههای فیلمنامهنویسی را اجرا کند و با استفاده از قریحه و تیزهوشی خاص خود با عادات ما ایرانیها شوخی کند. کارکرد مهم فیلمهایش نه در پیام و گزندگی و تعهد اجتماعی که در بالابردن سلیقه بصری و طنز مخاطب است.
*** آقای درستکار برخی از منتقدان معتقد بودند که حضور فیلم «خوب، بد، جلف۲» در جشنواره فجر حق بعضی فیلمها را ضایع کرده، انگار صرفا به نام پیمان قاسمخانی توجه کردند.
در سبدی که برای فستیوال دهروزه آماده میشود، به ما توصیه میشود که به همه ژانرها توجه کنید. بعد هم نکته دیگر اینکه مخاطبان جشنواره فقط منتقدان و خبرنگاران نیستند، گستردگی مخاطبان این رویداد در سراسر کشور است و باید به همه سلیقهها توجه کرد. وقتی تعداد فیلمهای با فضای تلخ زیاد بود، توجه به این فیلم جلب میشد .
اما اینکه میگویید این فیلم جای فیلمهای دیگر را تنگ کرده، خیر من با شما موافق نیستم. ولی با این تعبیر شما که جای این فیلم در جشنواره نبوده، موافقم و حرفتان را قبول دارم. به این نکته هم توجه کنید که فشار هم نسبت به حضور این فیلمها روی ما زیاد بود، اصرار داشتند در جشنواره باشند و بعد اکران خوب به آن تعلق بگیرد. این را هم بگویم که در جشنوارههای کن و برلین هم فیلمهایی با رویکرد گیشه زیاد است.
* خوشخو: به نظر من هم جای فیلم او در جشنواره فجر در کنار بقیه فیلمها عجیب بود، شاید برای تغییر فضا بوده ولی فیلم فضای جشنواره نداشت. چند بازی خوب در فیلم بود همچون بازیهای حامد کمیلی، ستاره پسیانی یا پژمان جمشیدی ولی درمجموع فیلم در مقوله رقابت جشنواره نمیگنجید.
*** و نکته دیگر اینکه چرا فیلمهای کمدی ما در سالهای اخیر نسبتی با جامعه ندارند؟
* آرش خوشخو: بار فروش و اقتصاد سینمای ایران این روزها بر دوش فیلمهای کمدی است و همه از سینمای کمدی انتظار فروش بیست تا چهلمیلیارد را دارند، این خودش باعث میشود کارگردان فیلمهای کمدی در قید و بند ملاحظات نسبت فیلمش با جامعه اطرافش و اینکه نکته مهمی در فیلمش بگنجاند، نباشد و ماجرا به سمت شوخی و جذب تماشاگر به سالنها پیش برود.
و خب وضعیت فعلی این فیلمها در پالایش روحی مردم میتواند کمک کند. فقط این وسط نکته مهم قابل طرح این است که چقدر فیلمساز برای این خنداندن لودگی میکند و چقدر حد و اندازه نگاه میدارد. یادمان باشد فیلم «خوک» ساخته مانی حقیقی که کمدی خوبی هم بود، تلاش کرد نسبتی بین خنداندن و نمایش پلشتیهای اجتماعی پیدا کند که درنهایت توسط تماشاگران مجازات شد و فروش کمی پیدا کرد.
* درستکار: هرچه در طول سالها بیشتر جلو رفتیم حساسیت کانونهای مختلف نسبت به مسائل فرهنگی بیشتر و بیشتر شده. همین الان نگاه کنید درباره مسئله کرونا، توسط وزارت ارشاد تمام سالنهای سینما تئاتر و موسیقی بسته شد. دیوار فرهنگ همیشه کوتاه است. متروها، اتوبوسها، ادارات همهجا باز است، شکل تغذیه و غذایی بهلحاظ استرلیزه تغییر نکرده، اولین کار تعطیلی فرهنگ است. همه هم استقبال میکنند، انگار فرهنگ مخل است. حالا تصور کنید یک عده بخواهند روی این فیلمها سرمایهگذاری کنند، خب قبول نمیکنند.