کتابرانه جذاب مهدی یزدانی و سروناز هرانر
روزنامه هفت صبح، هانیه درویش | گاهی تنها یک شخص، یک الگو و یک جرقه مسیر زندگی انسان را تغییر میدهد. همه چیز از کتاب « مردی که درخت میکاشت» اثر ژان ژیونو شروع شد. پیرمردی که در طول جنگ جهانی وقتی همه تنها به فکر بقا و جان سالم به در بردن از آن مهلکه بودند، او با امید درخت میکاشت و به فکر آینده و آیندگانی بود که به فضای سبز و سالم نیاز دارند. مهدی یزدانی و سروناز هرانر با الگو قرار دادن این داستان واقعی پا در مسیری گذاشتند که هدفشان برقراری ارتباطی فرهنگی و آموزشی با طیف وسیعی از افراد جامعه بهخصوص کودکان، والدین و جوانان بود.
آنها با هدف وارد کردن کتاب به زندگی مردم ابتدا با کتابرانه، بعد با ایستگاه کتابرانه سپس با قصهخوانیهای شبانه خود برای کودکان و بزرگسالان در دوران کرونا و حالا با برگزاری کلاسهای آنلاین کلوپهای کتابخوانی در مسیر ارگانیک دوستی با کتاب قدم برداشته و سعی دارند انسانها را متقاعد کنند که با کتاب، موسیقی، هنر، فرهنگ و ادبیات است که میتوان زندگی را تبدیل به یک ماجراجویی شگفتانگیز کرد.
حضور کتاب در زندگی این زوج فرهنگی به دوران کودکی و نوجوانیشان برمیگردد و شاید به دلیل همین حضور مستمر بوده که باعث شده هر دوی آنها دیگر نتوانند از کتاب و دنیای گستردهاش دست بکشند. مهدی یزدانی کتاب را با معلم ادبیات دوران دبستانش شناخت. وقتی که منش و رفتار آن معلم با توصیفاتش از کتاب و قصههای رادیو باعث شد او پیچ رادیو را برای شنیدن قصهها به راست و چپ بچرخاند و وقتی ۱۶ ساله شد به کتابفروشی برود و بخواهد کتابفروش شود.
او به مدت ۱۰ سال در کتابفروشی کار کرد و در آنجا بود که متوجه شد شوق و هیجانش نسبت به کتاب آنچنان بالاست که میخواهد بقیه عمرش را هم در همین راه صرف کند. سروناز هرانر هم از زمانی با کتاب آشنا شد که مادرش از سه یا چهار سالگی برایش قصه میخواند و پدرش در رادیو حرفه گویندگی و دوبلوری داشت.
او در دانشگاه ادبیات انگلیسی خواند، سالها در مدارس، آموزشگاههای زبان و بعد در دانشگاه تدریس کرد و۱۷ سال مترجم کارتونهای صدا و سیما بود تا اینکه در سال ۸۸ آشنایی و ازدواجی به وقوع پیوست که راه را برای ادامه و پیشبرد این مسیر که برای جفتشان ارزشمند و حیاتی بود، میسر کرد.
از کتابفروشی در پراید تا ایستگاه کتابرانه
سروناز هرانر که با عشق از روزهای ابتدایی شروع کار تا به امروز صحبت میکند، درباره این مسیر میگوید:« از همان روزهای اول زندگی تصمیم گرفتیم برای کشورمان کاری انجام دهیم. پس ماشین شخصی خودمان را تبدیل به کتابفروشی کردیم و اسمش را کتابرانه گذاشتیم. البته ابتدا فقط داخلش کتاب گذاشتیم و سعی کردیم مردم را بیشتر با کتاب آشنا کنیم اما بعد از مدتی به دلیل استقبال مردم فروش کتاب را هم شروع کردیم.
این پروژه کمکم جهانی شد و بسیاری از روزنامهها و خبرگزاریهای داخلی و خارجی از فعالیتهای ما گفتند و سازمان ملل به عنوان یک الگوی فرهنگی ما را در سایتش گذاشت و اینچنین ما بسیاری از رویدادهای بینالمللی مثل روز جهانی ماندلا، روز جهانی صلح، روز جهانی جوان و روز جهانی کتاب را به همراهی دفتر اطلاعرسانی سازمان ملل متحد در ایران برگزار کردیم.» آنها چند سالی ایستگاه کتابرانه ثابتی را راهاندازی کرده بودند که با شروع و شیوع کرونا و کارشکنیهایی کار این ایستگاه متوقف شد اما این زوج باز هم با راهحلی خلاقانه این مسیر را طور دیگری در پیش گرفتند.
یک میلیون نسخه کتاب را کتابشناسی موضوعی کردم
مهدی یزدانی که حالا به « book coach» یا مربی کتاب و دکتر کتاب معروف است، درباره شروع حرفهای و اصولی این کار میگوید:« من شخصا حدود ۸ الی ۹ هزار ساعت برای خلاصهخوانی کتابهای منتشر شده در ایران وقت گذاشتم و در حال حاضر حدود یک میلیون نسخه کتاب را در تمام حوزههای کودک و بزرگسال کتابشناسی موضوعی کردم.
سروناز هم با استفاده از تجربیات تدریس و مطالعه مستمر کتاب کارگاههایی در ایستگاه کتابرانه برقرار کرده بود که قصهخوانی به همراه انیمیشن و تحقیقاتی خلاقانه برای بچهها و کارگاههای نگاهی دوباره به معانی زندگی برای پدر و مادرها، ایجاد کرد تا آنها بتوانند ذهنیت خودشان را قویتر کنند و با بچهها ارتباط موثر تری برقرار کنند.» این زوج در شبهای کرونا هر شب با یک کتاب و قصه برای کودکان، مشغول در کشاندن فضای ذهنی کودکان از ترس و دلهره کرونا به سمت دنیای سحرآمیز کتابهای مختلف بودند.
نقاط تاریک ذهن با کتاب روشن میشود
مهدی یزدانی درباره نحوه انتخاب کتابها برای رنج سنی متفاوت مخاطبانشان که معتقد است بین ۴ تا ۸۰ سال دارند، میگوید:« چالش انتخاب کتاب همیشه یکی از سختترین کارها بوده و از آنجایی که دستهبندی کردن مخاطب امکانپذیر نیست ما توانستیم یکسری کتابهایی را انتخاب کنیم که یک زنجیره پیوسته داشته باشند تا در مجموع بتواند هم مخاطب خردسال را راضی نگه دارد هم مخاطب بزرگسال را . البته این تکنیکها حاصل میزان تحقیقات زیاد در این زمینه بوده است.»
این زوج موفق و فرهنگی که حالا با کلاسهای رشد در باغ کتاب به توانمندسازی ذهن بزرگسالان و جوانان مشغولند هدفشان از برگزاری این کلاسها تقویت و رشد تخیل کودکان، آشنایی با آثار مورد علاقه شان و منظم کردن مسیر مطالعاتی آنها با روشی جدید از طریق آموزش خلاق است. این زوج در انتها درباره هدف نهایی خود میگویند:
« ما به پیش بردن مسیر کتاب و کتابخوانی به شکل ارگانیک یعنی جمع کردن آدمها دور هم و آرامآرام روشن کردن نقاط تاریک در ذهنشان معتقدیم و این کار را در پروژهای خلاق قدم به قدم جلو میبریم چراکه در همه این سالها به ما ثابت شده آدمها دوست دارند کتاب بخوانند اما نمیدانند از کجا شروع کنند و چه کتابی بخوانند. ما عاشق فرهنگ و ایجاد امید در بین مردم هستیم و این کار با نگاه کاسبکارانه اتفاق نمیافتد بلکه با برقراری یک فرایند ارتباط فرهنگی بین مردم و با کمک و همراهی خود مردم امکانپذیر است .»