کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۲۸۸۶۷
تاریخ خبر:

وقتی کارگردانان بزرگ را دست‌کم می‌گیریم

روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | ‌اغلب اوقات بهترین راه برای آشنایی با جهان یک کارگردان این است که هر فیلمی از او در دسترس است، ببینیم تا به درک کامل او برسیم. مصاحبه‌ها، فیلم‌های پشت صحنه و مستندها هم حتی راهگشا هستند. اما گاهی اوقات هم این کافی نیست. گاهی اوقات فیلم‌هایی هستند که برای برخی طرفداران سینما در زمان خودشان ناامیدی به‌همراه آورده‌اند. بازگشت به کارنامه‌ یک کارگردان و کشف مجدد آن کار لذت‌بخشی است و غالبا به این نتیجه منجر می‌شود که یک فیلم درخشان پیدا کنید. فیلمی که استحقاق تشویق و ستایش داشته اما در میان دیگر آثار بزرگ آن کارگردان گم شده است.

فیلم‌های قدرنادیده از کارگردانان بزرگ. اکثریت کارگردانان بزرگ سینما حداقل یک فیلم دارند که در طول تاریخ کمتر از آن صحبت شده و ارزش این را دارد که برگردیم و دوباره نگاهی به آن بیندازیم. این فهرستی که یکی از سایت‌های سینمایی آماده کرده، راهنمایی است برای این‌که شما را متقاعد کند، برخی از فیلم‌های کارگردانان بزرگ را دوباره ببینید. فیلم‌هایی که در نگاه اول در حد و اندازه‌ آن کارگردان نبوده‌اند. این فهرستی از چند فیلمی است که توسط کارگردانان بزرگ و تحسین‌شده ساخته شده‌اند اما آن‌ها را دست کم گرفته‌اند.

*** چه کسی در اتاقم را می‌زند؟ / Who's That Knocking at My Door / کارگردان:‌مارتین اسکورسیزی /بازیگران: ‌هاروی کایتل، آن کولت
مارتین اسکورسیزی بدون شک یک اسطوره است. یکی از بهترین کارگردانان معاصر و «چه کسی در اتاقم را می‌زند؟» اولین فیلم اوست. هاروی کایتل در فیلم نقش یک خوره‌ فیلم‌های وسترن را بازی می‌کند. یک مرد جوان مذهبی ایتالیایی-آمریکایی در خیابان‌های نیویورک. این یکی از اولین فیلم‌های کایتل است. او به خانه و دوستانش وابسته است تا این‌که با دختری ملاقات می‌کند و تصمیم می‌گیرد، با او ازدواج کند و سروسامان بگیرد.

درحالی‌که رابطه‌ آن‌ها روزبه‌روز عمیق‌تر می‌شود، مرد جوان متوجه رازهایی در زندگی دختر می‌شود. رازهایی که او را به‌هم می‌ریزد. مرد دختر را پس می‌زند و تصمیم می‌گیرد به همان زندگی سابق و خوشگذرانی با دوستانش بازگردد. اما متوجه می‌شود که هنوز عاشق دختر است و تصمیم می‌گیرد به خیال خودش او را ببخشد و با او ازدواج کند. کایتل همه‌ وجودش را در اختیار این فیلم قرار داده است. اگرچه کارگردانی در برخی از سکانس‌ها کمی آماتوری و نپخته به‌نظر می‌رسد، اما در ریشه‌های آن می‌شود همان انرژی را پیدا کرد که اسکورسیزی در فیلم‌های بعدی‌اش به تصویر می‌کشد. با یک تدوین باورنکردنی، بازی نقش اول عالی و تصاویر هوشمندانه در طول فیلم باید گفت «چه کسی در اتاقم را می‌زند؟» بسیار فراتر از یک فیلم اول است.

*** وصیت دکتر کوردلیه/ The Testament of Doctor Cordelier / کارگردان:‌ ژان رنوار / بازیگران:‌ ژان لویی بارول، تدی بیلیس
‌ژانر وحشت از آن گونه‌هایی است که کسی فکرش را نمی‌کرد ژان رنوار سراغش برود. در شرایطی که در کمدی‌هایش شاهد کنایه‌ها و رابطه‌های عاشقانه و رنگ‌های سیال بودیم، این‌جا رنوار سبکش را تغییر می‌دهد و تصمیم می‌گیرد یک فیلم تلویزیونی ترسناک سیاه و سفید بسازد که از داستان «دکتر جکیل و مستر هاید» الهام گرفته شده است.

با یک اجرای درخشان جهنمی در نقش اول از ژان لویی بارول و نورپردازی تاریک و روشنی که یادآور فیلم نوآرهاست. به‌نظر می‌رسد که رنوار چشمان تیزبینی برای فیلم‌های ترسناک دارد(همان‌طور که برای هر ژانر دیگری از سینما هم این تیزبینی را داشت!). داستان فیلم در پاریس می‌گذرد و وکیلی وصیت‌نامه‌ دوستش کوردلیه را دریافت می‌کند که یک روانشناس مشهور است و همه‌چیز را به یکی از بیمارانش بخشیده است. بیماری که هم سادیست و هم جنایتکار است.

*** صف طویل خاکستری/ The Long Gray Line / کارگردان:‌ جان فورد / بازیگران:‌ مورین اوهارا، تیرون پاور
این حقیقتی است که جان فورد یکی از مهم‌ترین کارگردانانی است که در طول تاریخ با حضورش به‌عنوان کارگردان به پرده‌ سینما شکوه و افتخار بخشیده است. در نتیجه شاید همه ندانند که به‌جز فیلم‌های مشهورش مثل «جویندگان»، «مردی که لیبرتی والانس را کشت» و «دلیجان» فورد فیلم‌های دیگری هم دارد. هرچند نمی‌شود انکار کرد که آن فیلم‌ها شاهکار هستند اما «صف طویل خاکستری» هم یکی از فیلم‌های برجسته‌ فورد است.

فیلم زندگی یک مهاجر دوست‌داشتنی ایرلندی به نام مارتی را تصویر می‌کند که در آکادمی ارتش ایالات متحده کار می‌کند. این فیلم براساس یک داستان واقعی ساخته شده و نه فقط به شیوه‌ تکنی‌کالر فیلمبرداری شده که رنگ‌ها برق می‌زنند و حتی می‌توانند حسادت استنلی دانن را هم برانگیزند که از نماهای نقطه‌نظر متفاوت برای تصویرکردن ایده‌های متناقض استفاده می‌کند، به شیوه‌ای که حتی یک لحظه هم مخاطب یا فیلم سردرگم و آشفته نمی‌شوند. بازی همه‌ بازیگران درخشان است و فیلمبرداری مثل همه‌ موزیکال‌ها یا ملودرام‌های هالیوود در دهه‌ پنجاه رویاگونه است.

*** محاکمه/ The Trial / کارگردان:‌ اورسن ولز / بازیگران:‌ آنتونی پرکینز
اورسن ولز برای همه معادل فیلم «همشهری کین» است. همه‌ موفقیت‌های ولز معطوف به شاهکاری است که سال ۱۹۴۱ ساخت. بعضی‌ها تصور می‌کنند که در کارنامه‌ ولز فقط چند فیلم شاهکار وجود دارد درحالی‌که او کارنامه‌ مفصل و متعجب‌کننده‌ای دارد. حداقل دوفیلم دیگر از او می‌توانستند در این فهرست باشند: «اتللو» و «داستان جاویدان». فیلم «محاکمه» اقتباسی از رمان مشهور فرانتس کافکا به همین نام است. فیلم روی داستان مردی متمرکز است که نقش‌اش را آنتونی پرکینز بازی می‌کند.

پرکینزی که اگر دوسال قبل‌تر از این فیلم جلوی دوربین هیچکاک در فیلم «روانی» ندرخشیده بود، قطعا «محاکمه» بهترین بازی کارنامه‌اش می‌شد. مرد بدون این‌که گناهش را به او بگویند، متهم می‌شود و تحت محاکمه قرار می‌گیرد. ولز فیلمش را سیاه و سفید ساخته تا شاهد سایه‌ها و نورهای سوررئالیستی در «محاکمه» باشیم. روایت و فیلمبرداری به‌گونه‌ای است که تماشاگر را مجبور می‌کند، جهان را از چشم کاراکتر اصلی فیلم ببیند. عجیب است با توجه به این‌که فیلم اقتباسی از یکی از شاهکارهای ادبی جهان است تا این حد مورد بی‌توجهی قرار گرفته.

*** لودویگ/ Ludwig / کارگردان:‌ لوکینو ویسکونتی / بازیگران: رومی اشنایدر، هلموت برگر
مغز متفکر پشت شاهکار‌های سینمایی مثل «یوزپلنگ» و «مرگ در ونیز» فیلم دیگری دارد که شایسته‌ تحسین است. ویسکونتی که از تعدادی از شاهکارهای ادبی زمان خودش مانند «بیگانه» آلبر کامو اقتباس کرده، در «لودویگ» داستان پادشاه باواریا را بعد از تاجگذاری در یک درام چهارساعته‌ زیبا به تصویر کشیده است. فیلم با رنگ‌هایی که انگار روی پرده چکه کرده‌اند بیشتر شبیه یک اثر نقاشی است. داستان فیلم از سال ۱۸۶۴ آغاز می‌شود وقتی لودویگ ۱۸ساله تاج پادشاهی باواریا را به سر می‌گذارد.

او عاشق هنر است و یکی از اولین کارهایش حمایت از واگنر است، هنرمندی که تا خرخره زیر بار بدهی غرق شده. کابینه‌ او البته عشق لودویگ به هنر را درک نمی‌کنند. یکی دیگر از آدم‌های مهم زندگی لودویگ، امپراطریس الیزابت اتریش، دخترخاله‌اش است که رومی اشنایدر نقش‌اش را بازی می‌کند. لودویگ و الیزابت به‌هم علاقه‌مند می‌شوند اما الیزابت بیشتر مایل است که لودیگ با خواهر او ازدواج کند. لودویگ سرخورده کم‌کم از جهانی واقعی به جهان رویا پناه می‌برد.

*** حرفه: خبرنگار / The Passenger / کارگردان:‌ میکل آنجلو آنتونیونی / بازیگران:‌جک نیکلسون، ماریا اشنایدر
فیلمی که به‌طرز شگفت‌انگیزی مورد بی‌مهری قرار گرفته است. به‌خصوص با توجه به این‌که سازنده‌ آن کارگردان مشهوری مثل آنتونیونی است و علاوه بر آن آنتونیونی این فیلم را نه به زبان ایتالیایی که به زبان انگلیسی ساخت و مهم‌تر از همه این‌که نقش اول آن برعهده‌ جک نیکلسون است. آنتونیونی البته بیشتر برای سه‌گانه «ماجرا»، «شب» و «کسوف» در دهه‌ ۶۰ محبوب است. و هرچند آن سه فیلم شاهکار هستند اما «حرفه: خبرنگار» هم یکی از ماهرانه‌ترین فیلم‌های آنتونیونی به‌لحاظ کارگردانی است.

این تریلری بیمارگونه و ترسناک درباره‌ یک خبرنگار تلویزیونی است که برای ساخت مستندی به آفریقا می‌رود. ماشین او در یک سانحه در طوفان شن گیر می‌کند و مرد وحشت‌زده و ناامید می‌شود. بعد از بازگشت به هتل هم می‌فهمد که یک مرد انگلیسی که همراه او در هتل بود و باهم در این مدت گپ زده بودند و رفیق شده بودند، مرده است. مرد تصمیم می‌گیرد هویتش را با مرد مرده تعویض کند چون از شغل و زندگی و موقعیتش خسته شده است. اما اوضاع وقتی بدتر می‌شود که از قرار مرد مرده مورد تعقیب پلیس بوده.

این فیلم یکی از باوسواس‌ترین و پرجزئیات‌ترین فیلمبرداری‌های همه‌ تاریخ سینما را دارد. این کنترل اجتناب‌ناپذیر آنتونیونی روی حال و هوا و لحن فیلم کاملا تماشاگر و تخیلش را در اختیار می‌گیرد. بازی جک نیکلسون در نقش اول هم دیدنی است. نسخه بلوری فیلم سال گذشته عرضه شد و جزو آن فیلم‌هایی است که اگر ندیده‌اید، باید سراغش بروید و اگر دیده‌اید خوب است نگاهی دوباره به آن بیندازید.

*** جوانی بدون جوانی / Youth Without Youth / بازیگران: فرانسیس فورد کوپولا / بازیگران:‌ تیم راث، برونو گانز
فرانسیس فورد کوپولا کارنامه‌ عجیب و غریبی دارد. او ناگهان با فیلم «پدرخوانده» در هالیوود به مدارج ستاره بودن رسید. فیلمی که درحقیقت فقط می‌خواست آن را بسازد تا سرمایه‌ بقیه‌ پروژه‌هایش تامین شود و تبدیل به تحسین‌شده‌ترین فیلم تاریخ سینما شد. بعد با پولی که از آن و دو قسمت بعدی «پدرخوانده» درآورد، توانست سراغ پروژه‌هایی برود که برای ساختنشان شور زیادی داشت: «و اینک آخرالزمان»، «یکی از قلب»، «ماهی جنگی». دهه‌ هشتاد برای کوپولا سال‌های درخشانی بود.

در دهه‌ نود فیلم‌هایش با شکست روبه‌رو شدند. بعد برای حدود یک‌دهه چیزی نساخت تا با «جوانی بدون جوانی» به سینما بازگشت. یکی از شگفت‌انگیزترین بازگشت‌هایی که در سال‌های اخیر به‌یاد می‌آوریم. تام راث نقش یک پیرمرد هفتادساله را بازی می‌کند که صاعقه به او زده و به‌طرز عجیب و غریبی سنش کم می‌شود و به حدود چهل‌سال می‌رسد. فیلم به‌شکل غیرقابل توصیفی به‌لحاظ بصری زیباست. با دوربین‌ها و لنزهایی فیلمبرداری شده که به‌نظر می‌رسد در یک پالت رنگ ساختگی غوطه می‌خورند.

بعد از آن هم البته کوپولا فیلم جدی نساخت. بیشتر دنبال ایده‌هایش گشت می‌زند و بعد هم آن‌ها را گوشه‌ای پرتاب می‌کند. این یک فیلم ابرقهرمانی عجیب و رومانسی زیباست که بعدتر الهام‌بخش «سرگذشت عجیب بنجامین باتن» فینچر هم شد. این فیلمی است که فقط کسی مثل فرانسیس فورد کوپولا می‌توانست آن را بسازد.

*‌** عنکبوت / Spider / کارگردان:‌ دیوید کراننبرگ /بازیگران:‌رالف فاینس، میراندا ریچاردسن
دیوید کراننبرگ یکی از محبوب‌ترین فیلمسازان ژانر ترسناک است. می‌شود او را کنار کسانی مثل ژرژ رومرو، وس کریون و داریو آرجنتو قرار داد. اما حتی اساتید هم در همه‌ فیلم‌هایشان موفق ظاهر نمی‌شوند و به‌نظر می‌رسد «عنکبوت» یکی از آن فیلم‌هایی است که از رادار طرفداران کراننبرگ بیرون مانده است.

رالف فاینس نقش اول فیلم را دارد و کراننبرگ یکی از هذیانی‌ترین کارگردانی‌ها و آزاردهنده‌ترین روایت‌هایش را در این فیلم به نمایش می‌گذارد. فیلم داستان زندگی یک پسر ۹ساله به نام دنیس کلگ است و بعدتر زندگی او را در زمان آینده، هنگامی که ۴۰سال دارد هم می‌بینیم. در شرایطی که مردی افسرده و روانپریش شده است. تماشاگران به‌صورت فعال در اتمسفری که کارگردان خلق می‌کند گرفتار می‌شوند. هرچند فیلمی است که خیلی باید حال و هوایش را درک کرد اما بازهم می‌توان آن را در کنار بهترین کارهای کراننبرگ قرار داد.

کدخبر: ۳۲۸۸۶۷
تاریخ خبر:
ارسال نظر