طرز تلقی ما از بازی خوب بازیگران زن
روزنامه هفت صبح، کمال بردبار | معیارها در سینمای ایران برای بازیگران زن خوب و بد، ویژگیهای بومی خودش را دارد. در ایران کلا بر بازیهای برونگرایانه نگاه مثبتی وجود دارد. بازی برونگرایانه الزاما بد نیست. برخی اوقات انرژی زیادی هم از بازیگر میگیرد اما به نفع بازیگرانی است که اکتهای سریع تئاتری دارند و با صدای بلند حرف میزنند و میمیکهای آشنا و برجسته دارند. یادم است که در دوران جوانی چقدر عصبانی بودم که بازی گلدرشت و غیردلنشین سوسن تسلیمی در «باشو غریبه کوچک» و یا «مادیان» تحسین میشد.
اما مثلا کسی متوجه بازی پر از چگالی و سنگین گلچهره سجادیه در «دندان مار» نبود. یک مثال دیگر بزنم، فاطمه معتمدآریا از بهترین بازیگرهای سینمای ایران است اما در کارنامهاش بازیهای بیش از حد مشتی و تماشاگرپسند موج میزند. اینکه رخشان بنیاعتماد، معتمد آریا را مجبور کرده نقش زن روستایی فیلم «گیلانه» را آنگونه عذابآور و برونگرایانه ایفا کند، نمیتواند نقطه مثبتی در کارنامه معتمدآریا باشد، اما در اذهان و افکار عمومی این نقش بهعنوان یکی از قلههای بازیگری معتمدآریا ثبت شده است.
همانطور که بازیاش در «روسری آبی» دستاوردی سینمایی محسوب نمیشود. پانتهآ پناهیها و پانتهآ بهرام بازیگران کارآزمودهای هستند که با آموزههای تئاتری پای به سینما گذاشتهاند و عصای دست کارگردانها برای نقشهای فرعی و سخت هستند. عموما با گریمهای سخت و سنگین و بازی با لهجه و لباسهای غیرعادی و نقشهای عجیب و غریب. یا بهتازگی شبنم مقدمی هم به این فهرست اضافه شده است. این گروه از بازیگرها بهخاطر مطالعات و تحصیلات نمایشی خود کار سختی برای نزدیکشدن به نقش-هر نقشی- از راه میانبر ندارند.
و گاه چنان غرق در این مسیر میانبر و کوتاه میشوند که نمیتوانند به نقشهایشان عمق بدهند. از این سهبازیگر خوب مجموعهای از بازیهای خوب و استاندارد باقی مانده است بیآنکه نقش تکاندهنده و ماندگاری را برای ما به یادگار بگذارند. در مقابل آماده هستیم دستاوردهای مثلا لیلا حاتمی و یا نگار جواهریان را زیر سوال ببریم. انتظار داریم آنها هم چالشهای گروتسکی مثل پناهیها و بهرام و بهتازگی شبنم مقدمی را از سر بگذرانند.
برای همین است که دو بازی بد لیلا حاتمی در «بیپولی» و «ارتفاع پست» اینقدر مورد توجه قرار گرفت و بازی گلدرشت نگار جواهریان در فیلم «حوض نقاشی» با کردیت مثبت روبهرو شد. در ذهنیت ما یک بازیگر باید هر نقشی را ایفا کند، بهخصوص نقشهایی که ریشه در نمایشهای سنتی ایرانی داشته باشد! برای همین است که بازی بسیار ضعیف ترانه علیدوستی در «چهارشنبهسوری» مورد انتقاد قرار نگرفت چراکه تلاش فرمال ترانه برای ایفای نقش یک دختر خدمتکار فقیر کاملا واضح و آشکار بود، «وای چه بازیای»!
در راهرفتنش و نوع حرفزدنش؛ درحالیکه بهترین بازیهای ترانه در نقشهایی است که او درک درستی از جزئیات آنها دارد. مثل بازی جسورانهاش در «پذیرایی ساده» و یا در «آسمان زرد کمعمق». در این نقشها او با جسارت و صراحت در نقشهایی میلغزد که شناخت کافی از طبقه اجتماعی آنها دارد و بهلحاظ پوشش و ظاهر و گویش لازم نیست فاصله بعیدی را پر کند. یا هدیه تهرانی که خودش را مجبور کرد در فیلمی از بزرگنیا در نقش یک زن جنوبی با لهجهای غلیظ و لباسی محلی ظاهر شود.
چراکه منطبق بود با تلقی ما از بازیگری! منطبق بود بر ایدههای دوران ویکتوریایی ما از میمیک و لهجه و زار زدن و … . در ایران هیچکس به تواناییهای بازی بهرام، پناهیها و معتمدآریا مشکوک نیست. آنها بازیگرهای واقعی محسوب میشوند اما حاضریم دستاوردهای لیلا حاتمی و نیکی کریمی و برخی اوقات ترانه علیدوستی را زیر سوال ببریم. قرار نیست هر بازیگری هر نقشی را ایفا کند. بازیگرانی که چنین تواناییای داشته باشند، بسیار معدود و محدودند و تازه بهشدت محتاج لوازم تصنعی مثل گریم و لهجهسازی و جلوههای ویژه که دیگر در سینمای جدی دنیا خریداری جز کارهای فانتزی و مارولطور ندارند.
در واقع بهترین بازیهای سینمای ما را عموما کسانی انجام دادهاند که بهخاطر فقدان همان تحصیلات و تجربههای تئاتری، راه میانبری برای نزدیکی به نقش نداشتهاند و مجبور به طیکردن نوعی سیر و سلوک درونگرایانه شدهاند. این سیر درونی بسیاری اوقات به نتیجه مثبتی نمیرسد اما موفقیتهای زیادی هم داشته است. مثل بازی نادره در «اجارهنشینها»، مثل بازیهای نگار جواهریان و عموم بازیهای لیلا حاتمی، مثل بازی ناموزون اما درخشان هدیه تهرانی در «کاغذ بیخط»، «شوکران» و «چهارشنبهسوری»، مثل بازی نیکی کریمی در «سارا» و «نیمه پنهان» و یا یکیدو بازیای که از ترانه علیدوستی مثال زدیم.
حتی بازیهای مهناز افشار در دو قسمت «نهنگ عنبر». اما این را هم اضافه کنم که تجربههایی هم داشتهایم که بازیگر در قطب بسیار دور از کاراکتر واقعیاش به موفقیت رسیده است اما این موفقیت حاصل آن راههای میانبر تئاتری، همان راههایی که معتمدآریا، شبنم مقدمی، پناهیها و پانتهآ بهرام بلدند، نبوده. بلکه حاصل نوعی کشف و شهود فردی بسیار پرزحمت بوده است. مثل درخشش مریلا زارعی در نقش زن روستایی کرمانی که میشود اختلاف نقش را با کار معتمدآریا در «گیلانه» و یا «روسری آبی» بهراحتی سنجید.
یا بازی بسیار خوب فریما فرجامی در نقش آفاق در فیلم «نرگس» و یا کار عجیبی که نگار جواهریان در فیلم «طلاومس» و یا «بیخود و بیجهت» انجام داد.یک تبصره دیگر هم اینجا وجود دارد. بازیگرانی مثل طناز طباطبایی، هانیه توسلی و ماهایا پتروسیان که از دنیای تئاتر وارد سینما شدند اما ورود سریعشان به دنیای ستارهها راه ارتباطشان را با تجارب غلیظ نمایشیشان سد کرد. هر سه بازیگرهای قدری هستند که درک عالی و مسئولانهای از نقشهای سینمایی و فاصلهشان با نقشهای تئاتری دارند و ارزش آن کشف و شهود سینمایی را درک میکنند. هرچند هیچکدامشان به آنچه سزاوارند، نرسیدهاند.