روایتی از زن و شوهرهای شاخص روزگار ما
روزنامه هفت صبح، مصطفی آرانی | مرگ مجری معروف و شایعه مهاجرت همسر قبلی او، ذهنمان را برد سمت تمام زن و شوهرهای معروف دیگری که میشناسیم؛ آدمهایی که تکتک معروفند و تاریخی را رقم زدند در کار خود، ولی به عنوان همسر در یک زندگی خانوادگی هم پیش مردم شناخته شدهاند و آدمها آنها را با هم میشناسند. آدمهایی که سالیانسال با هم زندگی کردند و اسمهای کوچکشان را به هم گره زدند، آنقدر که اگر کسی بگوید «آیدا»، همه یاد احمد شاملو بیفتند و وقتی حرف «جلال» شود، ناخودآگاه پای سیمین دانشور به میان کشیده شود.
*** سیمین دانشور (۱۳۰۲) - جلال آلاحمد (۱۳۰۰)
نوروز ۱۳۲۷، یک اتوبوس از اصفهان میآمد تهران که در آن دو غول سالهای بعد ادبیات ایران نشسته بودند؛ جلال آلاحمد و سیمین دانشور. اولی گیلانی بود و دومی شیرازی، ولی هر دو مقیم تهران بودند و در یک سفر نوروزی.هر دو در آن روزها، از قبیله فرهنگ و البته رسانه. جلال که تازه از حزب توده بیرون آمده بود، ۱۸ شماره «فرهنگ مردم» را درآورده بود و کتاب منتشرشده داشت و معلم هم بود و سیمین در رادیو کار گرفته بود و بعد از دو سال هم در روزنامه ایران مشغول شده بود. برگردیم به آن اتوبوس.
بوی خوش فرهنگ و ادبیات کار خودش را کرد. جلال، پا پیش گذاشت و سیمین خانم را دعوت کرد که در صندلی کنارش بنشیند و تا تهران، با اتوبوسهای آن دوره، آنقدری راه بود که بتواند سیمین را متقاعد کند که فردا قراری با هم داشته باشند. کمتر از ۱۰ روز بعد عقد کردند، با وجود اینکه پدر جلال مخالف بود. ۲۰ سال با هم زندگی کردند که البته از این ۲۰ سال، سه سالش را در کنار هم نبودند، چون سیمین در آمریکا درس میخواند. تقریبا کل کارهای مهم جلال، بعد از این ازدواج است و سیمین هم «سووشون»ش را کمی بعد از آن نوشت که جلال در سال ۱۳۴۸ از دنیا رفت.
*** آیدا سرکیسیان (۱۳۱۸) - احمد شاملو (۱۳۰۴)
سال ۱۳۴۱، احمد شاملو، شاعر تقریبا شناختهشدهای بود. بااینحال زندگی خانوادگی مستمری نداشت. در ۲۲ سالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرده بود و از او چهار پسر داشت، ولی بعد از جدایی از او، در سال ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج میکند که این ازدواج هم چهار سال بیشتر به طول نمیانجامد. در این شرایط، خانواده آیدای ۲۳ ساله که از اصفهان به تهران آمده بودند؛ همسایه جدیدی پیدا کردند: مادر و خواهرهای احمد شاملو. یعنی سردبیر همان مجله کتاب هفته که شاملو در سال ۱۳۴۰ آن را منتشر کرد و هنوز هم آرشیوجمعکنهای حرفهای برای یک نسخه نوی آن دستوپا میشکنند.
اینگونه شد که «دختر همسایه» کوروس، ۶-۲۵ سال قبل از آنکه خوانده شود، تعبیر شد. شاملو خود درباره این زندگی گفته است: «هرچه مینویسم برای اوست و بهخاطر او… من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم پیدا کردم.» او البته فقط حرف نمیزد و دستکم دو دفتر شعری خود را به نام آیدا نامید. کار کتاب کوچه هم بعدها با همکاری آیدا پیش رفت و البته هنوز هم روایتها از رابطه عاشقانه آنها که سال ۱۳۷۹ و با مرگ شاملو به پایان رسید، جذاب است، کمااینکه کتاب «مثل خون در رگهای من» که نامههای شاملو به آیداست، ظرف ۶ سال گذشته، ۳۶ چاپ مجدد خورده است.
*** هما روستا (۱۳۲۵) - حمید سمندریان (۱۳۱۰)
هما روستا متولد تهران بود، ولی در کودکی به تبعیت از پدرش که از رهبران حزب توده بود به روسیه مهاجرت کرد و هنرهای دراماتیک را هم در دانشکده هنرهای دراماتیک بخارست رومانی خواند. سال ۱۳۴۹ بعد از حدود ۲۰ سال به ایران برگشت و رفت به دانشکده هنرهای دراماتیک؛ جایی که یک سال قبل از آن، حمید سمندریان، استادی خود را در این دانشکده آغاز کرده بود. باقی ماجرا را به روایت هما روستا بخوانید: «من تازه به ایران بازگشته بودم. بزرگشده اروپا بودم و در مدرسه هم فارسی نخوانده بودم. لهجه غلیظی داشتم که هنوز هم آثارش در صدایم کموبیش پیداست.
به همین دلیل نمیتوانستم بازی کنم… نمایش باغوحش شیشهای را در دانشکده کارگردانی کردم و حمید سمندریان آن را دید و گفت که تو از من بهتر کار کردهای و اجرایت به روح اثر نزدیکتر است؛ او با فنیزاده و بازیگران حرفهای این نمایش را کار کرده بود و من با دانشجوها. وقتی لهجه فارسیام بهتر شد، با آقای انتظامی (عزتالله) نمایش «بازرس» گوگول را روی صحنه بردیم… از آنجا بهبعد بود که سمندریان به من پیشنهاد همکاری و سپس ازدواج داد و ما زندگیمان را با هم شروع کردیم.» زندگی آنها از حدود ابتدای دهه ۵۰ به مدت ۴۰ سال تا زمان مرگ سمندریان در سال ۱۳۹۱ ادامه پیدا کرد.
*** زری خوشکام (۱۳۲۶) - علی حاتمی (۱۳۲۳)
آشنایی خوشکام و حاتمی از اواخر سال ۴۹ آغاز شد.از سر تولید فیلمی به نام مترسک به تهیهکنندگی محمدعلی فردین که البته هیچگاه ساخته نشد. فردین سر صحنه این فیلم متوجه علاقه علی حاتمی به خوشکام شد و به او گفت که نکند طوری شود که فیلم به هم بخورد. با این حال، صبح شبی که حاتمی و خوشکام برای صحبت درباره اختلاف خود و فردین به لب ساحل رفته بودند؛ خوشکام کلاه گیسش را سر صحنه فیلمبرداری فراموش کرد.
باقی ماجرا را به نقل از خوشکام بخوانید:«در همین حین آقای فردین به لوکیشن رسیدند و گفتند چرا کار نمیکنید، همهچیز که حاضر است؟ آقای حاتمی ایشان را کنار کشیدند و در حال توضیح برای دلیل این تعلل بودند که یکدفعه صدای آقای فردین بلند شد که «معلوم است وقتی کارگردان بازیگرش را تا ۱۲ شب میبرد لب دریا، بازیگر یادش میرود که کلاهگیسش را بیاورد»…گفتند اصلا بساط فیلم را جمع کنید…در میانه راه آقای حاتمی بیمقدمه به من گفتند: «زن من میشی؟» لحن و فضای طنز کلامشان را حس کردم و من هم در پاسخ به شوخطبعی ایشان بلافاصله گفتم:«بله». حدود یک هفته تا ۱۰ روز برای آشنایی بهتر داشتیم.» این ازدواج و پس از آن تولید حاتمی باعث شد که خوشکام دیگر در صنعت سینما فعالیت نکند.ازدواج این دو تا مرگ علی حاتمی در سال ۱۳۷۵ ادامه داشت.
*** شهره آغداشلو (۱۳۳۱) - آیدین آغداشلو (۱۳۱۹)
شهره آغداشلو قبل از انقلاب بیست و سه چهار ساله بود که وارد عرصه سینما شد. با فیلم شطرنج باد محمدرضا اصلانی. ظاهرا بعد از این فیلم است که او با آیدین آغداشلو ازدواج میکند. نام اصلی شهره البته در آن روزها وزیری تبار بود و بعد از اینکه پدرش با این ازدواج مخالفت کرد؛ نام خانوادگی خود را تغییر داد. او بعد از ازدواج با آغداشلو، در گزارش عباس کیارستمی و سوته دلان علی حاتمی هم نقش آفرینی کرد. آیدین آغداشلو در سالهای آستانه انقلاب مدیر امور فرهنگی و هنری دفتر مخصوص فرح پهلوی و مشاور راهاندازی برخی موزهها بود.
وقتی در سال ۱۳۵۹ شهره آغداشلو به همراه آیدین کشور را ترک کرد، شهره قصد ماندن داشت ولی آیدین آغداشلو میخواست به کشور برگردد. شهره آغداشلو در این زمینه میگوید: «من آیدین را میتوانستم بفهمم، میگفت من بیموقع خارج شدم، هزار تا کار دستم است، کلید دستم است، حالا باید برگردم که همه چیز را بشمرند، موجودی بگیرند و مطمئن شوند که من چیزی را خارج نکردهام، من باید هر چه زودتر برگردم…آیدین..بعدها فهمیدم برایش یک مشکلاتی پیش آمده بود.» با این حال هر دوی آنها هنوز هم از دوران زندگی مشترک خود به نیکی یاد میکنند و البته هر دوی آنها هم بعد از این ازدواج یک بار دیگر ازدواج کردند و نام فرزند خود را هم تارا گذاشتند.
*** گلاب آدینه (۱۳۳۲) - مهدی هاشمی (۱۳۲۵)
داستان زندگی گلاب آدینه و مهدی هاشمی، شاید تا روزهای پایانی این زندگی چندان رسانهای نشد. آشنایی آنها در سال ۱۳۵۴ رقم خورد وقتی هر دو در یک گروه تئاتر دانشجویی به نام پیاده فعالیت میکردند. این آشنایی بعدها به ازدواج و البته فرزندی به نام نورا منجر شد ولی پس از مدتی، این ازدواج عملا به متارکه انجامید.توضیحات خود هاشمی در این زمینه را بخوانید: «من و خانم آدینه سالهاست که با توافق جدا از هم زندگی میکنیم، زیرا به دلیل عدم تفاهم فکری که با هم داشتیم نمیشد زیر یک سقف ماند و همچنین هیچ رابطه عاطفی هم بین ما نبود که بشود اسمش را ارتباط زناشویی گذاشت.
اما به دلایل شخصی و همچنین محدودیتهایی که شغلمان برایمان ایجاد میکند ترجیح دادیم به این جدایی رسمیت نبخشیم.» با این حال حدود ۲۰ سال بعد از این جدایی، ابعاد مختلف آن رسانهای شد آن هم وقتی که مهنوش صادقی (نویسنده و بازیگر) ادعا کرد که همسر مهدی هاشمی است و عملا مهدی هاشمی به دوهمسری متهم شد. اما بعدها با توضیح مهدی هاشمی مشخص شد که آنها در واقع متارکه کردهاند و این موضوعی بوده که گلاب آدینه به هر دلیلی نخواسته آن را بپذیرد یا رسانهای کند.
*** فاطمه طباطبایی (۱۳۳۳) - سید احمد خمینی (۱۳۲۴)
«فاطی که فنون فلسفه میخواند / از فلسفه فاء و لام و سین میداند / امید من آن است که با نور خدا / خود را ز حجاب فلسفه برهاند». این شعرها را امام خمینی، خطاب به عروس خود گفته است. فاطمه سلطانیطباطباییبروجردی فرزند آیتالله سلطانی طباطبایی است و جد مادری او صدرالدین صدر (از علمای ثلاث) است. خانواده آیتالله سلطانیطباطبایی زمستان سال ۴۷ برای زیارت و دیدار با بستگان به عتبات عالیات سفر میکنند و در همین سفر مقدمات خواستگاری و ازدواج خانم فاطمه طباطبایی و سید احمد خمینی فراهم میشود.
فاطمه طباطبایی بعد از ازدواج تحصیلات خود را به طور مستمعآزاد تا دیپلم، در قم گذراند. پس از انقلاب کارشناسی فلسفه غرب از دانشگاه تهران و کارشناسیارشد و دکترای عرفان اسلامی را از دانشگاه آزاد اسلامی گرفت. او مادر سید حسن خمینی، سید یاسر خمینی و سید علی خمینی و خواهر صادق طباطبایی است.او برخی از آثار امام خمینی را جمعآوری کرده و هماکنون مدیریت گروه عرفان اسلامی پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی را برعهده دارد. ازدواج این دو تا سال ۱۳۷۳ و ارتحال سید احمد خمینی ادامه پیدا کرد.
*** دیگران
به این فهرست میتوانستیم افراد دیگری را هم اضافه کنیم. در عالم سیاست میتوانستیم یادی کنیم از محمدرضا خاتمی و زهرا اشراقی که هر دو از دو خانواده شاخص در سیاست ایران هستند. میشد نگاهی کرد به زهرا رهنورد و میرحسین موسوی. ۱۰سال پس از آغاز محدودیتهای اجتماعی در حصر خانگی، آنها حتما مخالفان و موافقان بسیاری در جامعه ایران دارند اما به نظر هیچ کدامشان، منصف اگر باشند نمیتوانند اهمیت این زوج را در سیاست ۸۸ به این سو انکار کنند فارغ از اینکه چه ارزشگذاری برای این نقش میتوان داشت.
در عین حال در عالم ورزش میتوانستیم نگاهی کنیم به نصرت کردبچه و تیمور غیاثی که هر دو از قهرمانان دو و میدانی بودند. اگر به عالم ورزشی برویم البته نباید فراموش کنیم یادی از لیلا و پیمان رجبی را که اولی قهرمان پرتاب وزنه بلاروسی الاصل ماست و دومی بدنسازی شاخص. به این فهرست باید نجف دریابندری مرحوم و فهیمه راستکار را هم اضافه میکردیم که کتاب مستطاب آشپزیشان در بسیاری از خانهها یافت میشود و البته از زوج سلبریتی یعنی رامبد جوان و نگار جواهریان هم میگفتیم و دست آخر اگر از سانسور نمیترسیدیم یادی میکردیم از بهروز وثوقی و فائقه آتشین که خب؛ نمیشود. راستی زوج خبرساز اینستاگرامی را هم یادمان نرود. صبا راد و مانی رهنما.