کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۸۶۰۶۲
تاریخ خبر:

پیشنهادهایی برای خواندن شاهکارهای ادبیات فارسی‌

روزنامه هفت صبح | فردوسی: برای مطالعه «شاهنامه» می‌توانید با مقدمه کتاب «نامورنامه شهریار» نوشته سجاد آیدن‌لو شروع کنید. مقدمه کتاب، ساده و محققانه است و شما را با فردوسی و زندگی‌نامه او آشنا می‌کند. ضمن اینکه گفته‌های مختلف راجع به فرازهای ابهام‌آمیز زندگی او را نیز آورده و هر کدام از حدس و گمان‌ها را بررسی کرده. همچنین فهرستی از تصحیح‌های مختلف «شاهنامه» را هم معرفی کرده و نقاط ضعف و قوت هر کدام را توضیح داده است. با مطالعه این مقدمه در واقع می‌توانید شمایی کلی از دوره‌ای که فردوسی در آن می‌زیسته و مخاطراتی که برای سرودن «شاهنامه» پشت سر گذاشته، به دست آورید.

بخش‌هایی را هم انتخاب کرده و برخی کلمات و ترکیبات و اصطلاحات را توضیح داده اما از آن جایی که این راهنما برای کسانی نوشته شده که آشنایی چندانی با آثار کلاسیک ندارند، بهتر است بعد از خواندن مقدمه سراغ اثری دیگر بروید: «شاهنامه به نثر» نوشته کاوه گوهرین. در این کتاب روایت منظوم فردوسی بزرگ، به نثر امروز برگردان شده و می‌توانید با قصه‌های این اثر بزرگ آشنا شوید. این کتاب به همت انتشارات «نگاه» چاپ شده است. اگر هم با آثار یک‌سره فارسی دکتر کزّازی ارتباط برقرار می‌کنید می‌توانید کتاب «دفتر دانایی و داد» را (همان ناشر) تهیه کنید. اما کتاب کاوه گوهرین پیشنهادی عمومی‌تر است. در ادامه بخشی از این کتاب را آورده‌ایم که با نثر آن آشنایی پیدا کنید:

«گیومرت نخستین پادشاه است و او را آدم اول نیز گفته‌اند. او نخست به کوه اندرون جای ساخت و با همراهان خود پلنگینه پوشید. و چون آفتاب بهاری بر دمید، مردمان را روش نوین زندگی و بهره‌گیری از خوراک و نوشاک به شیوه انسانی آموخت و پادشاهی آغازید. منزلگه او از کوهساران به دشت آمد و مردمان به پیروی از او سرپناه و خانه‌هایی بنا کردند. وی بر اورنگ پادشهی همچون ماه و خورشید می‌تافت و دد و دام و دیگر جانداران حرف او می‌شنودند. مردمان همه کیش او پیش گرفتند.

او را فرزندی بود «سیامک»‌نام که بس خوب‌روی و هنرور بود. اهریمن را نیز پسری بود بدسگال و خون‌خواره که بر تخت شاهی گیومرت و برومندی سیامک رشک می‌برد. سروش، آن فرشته پیام‌آور، گیومرت را از این کین و رشک بیآگاهانید. سیامک سپاهی فراهم آورد و بسان پدر پلنگینه‌ای در بر کرد و به جنگ درآمد. در آوردگاه سیامک به نبرد زاده اهرمن رفت و در او آویخت. آن دیوزاده بر اندام بی‌زره سیامک چنگ زد و جگرگاه او بردرید و آفتاب زندگی‌اش خاموش کرد.

گیومرت از مرگ پسر سخت دژم گشت. تخت فرونهاد و از بن جان زاری و لابه کرد.
هم‌رزمان سیامک بر گشته او گریستند و جامه‌ها سیاه کردند، از پس این سیاهی و سوگ. دگربار سروش بر شاه فرود آمد و گفت: گریستن و سوگواری بس. آنک رزمی دیگر برای خونخواهی سیامک. هوشنگ، پور بُرنای سیامک که به نزد نیای خویش بالیده بود و بسان وزیری دل آگاه، در کارها با او رای‌ها می‌سنگید با سپاهی گران فرا راه اهرمن درآمد. دیو ناپاک اندر برابر سپاه پدید شد و بدید که اندر شمار سپاهیان هوشنگ ددان نیز درآمده‌اند…»

*** سعدی
همه ما بخش‌هایی از «گلستان» سعدی را خوانده‌ایم و شنیده‌ایم. اما چنانچه احساس می‌کنید بخش‌هایی از این کتاب برای شما سخت و نامفهوم است، می‌توانید به «گلستان» تصحیح زنده‌یاد محمدعلی فروغی مراجعه کنید. در این کتاب، لغات و ترکیبات و اصطلاحات دشوار «گلستان» در پایان توضیح داده شده. «گلستان» به تصحیح فروغی سال‌هاست که همچنان کتاب مرجع دوره کارشناسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های ایران است. برای درک «بوستان» هم می‌توانید به تصحیح زنده‌یاد فروغی مراجعه کنید. اما شاید دشوارتر بین این‌ها، غزلیات سعدی باشد که کتاب زنده‌یاد خلیل خطیب رهبر در این زمینه راهنمای خوبی خواهد بود. خطیب رهبر معنی هر بیت را به زبان ساده توضیح داده که درک آن برای عموم مردم، حتی کسانی که با سعدی آشنایی ندارند، قابل فهم است. در ادامه بخشی از توضیحات زنده‌یاد فروغی بر گلستان را آورده‌ایم تا با توضیحات ایشان آشنایی پیدا کنید:

« بازرگانی را شنیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده خدمتگار. شبی در جزیره کیش مرا به حجره خویش برد. همه شب دیده بر هم نبست از سخنان پریشان گفتن که فلان انبازم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این قباله فلان زمین است و فلان مال را فلان کس ضمین. گاه گفتی: خاطر اسکندریّه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی: نه، که دریای مغرب مشوش است. سعدیا، سفری دیگرم در پیش است، اگر آن کرده شود بقیّت عمر به گوشه‌ای بنشینم. گفتم: آن کدام سفرست؟ گفت: گوگرد پارسی خواهم بردن به چین که شنیدم قیمتی عظیم دارد و از آنجا کاسه چینی به روم آوَرم و دیبای رومی به هند و فولاد هندی به حلب و آبگینه حلبی به یمن و بُرد یمانی به پارس، وزآن پس ترکِ تجارت کنم و به دکانی بنشینم. انصاف ازین ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت: ای سعدی، تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده‌ای و شنیده‌ای. گفتم:

آن شنیدستی که روزی تاجری / در بیابانی بیفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگِ دنیادار را / یا قناعت پر کند یا خاکِ گور

بار: کالا، مال‌التجاره - بنده: برده، چاکر زرخرید - کیش: نام جزیره‌ای در خلیج فارس - حجره: اطاق، کلبه - همه ‌شب: سراسر شب، همه شب - سخنان پریشان گفتن: سخنان پراکنده و آشفته و بیهوده گفتن - انباز: شریک - ترکستان: ناحیه‌ای در آسیا که از شمال به سیبری، از مغرب به دریای خزر، از جنوب به افغانستان و هند و از مشرق به مغولستان محدود است. - بضاعت: سرمایه، کالای تجارت - قباله: سند - ضمین: ضامن - گفتی: می‌گفت - خاطر اسکندریّه: اندیشه و قصد سفر به اسکندریّه - اسکندریّه: شهر و بندری معروف در مصر که اسکندر مقدونی آن را بنا کرد - هوایی خوش: هم به معنی آب و هوایی خوب و هم آرزویی (هوی) دلپذیر تواند بود- دریای مغرب: بحرالروم، دریایی میان آسیا، اروپا، آفریقا؛ دریای مدیترانه- مشوَّش: آشفته، طوفانی - کرده شود: انجام داده شود - کاسه چینی: ظروف ساخت چین و از جمله کاسه آن به خوبی و زیبایی مشهور بوده است - روم: منظور روم شرقی یا بیزانس (بیزنطه) است که پایتخت آن قسطنطنیه بود، آسیای صغیر…»

*** مولوی
کریم زمانی، مولوی‌شناس برجسته ایرانی و مترجم و مفسر قرآن است. زمانی که شرح او بر مثنوی مولوی منتشر شد، بسیاری از مولاناشناسان و استادان برجسته ادبیات فارسی نظیر استاد شفیعی کدکنی، دکتر عبدالکریم سروش، دکتر استعلامی و… شرح مفصل او را ستودند و تحسین کردند. «شرح جامع مثنوی معنوی» او تاکنون بارها تجدید چاپ شده. سال ۹۷ هم «شرح دیوان شمس تبریزی» کریم زمانی منتشر شد که خبر خوبی برای علاقه‌مندان ادبیات عرفانی و مولانادوستان بود. از دیگر آثار برجسته او می‌توان به «ترجمه روشنگر قرآن کریم» اشاره کرد که ترجمه و تفسیر کوتاه بر قرآن است. ترجمه کریم زمانی از قرآن کریم نیز، ترجمه‌ای بسیار قابل استفاده است. تمام لغات، بعد از معنی و تفسیر، جداگانه معنی شده و حتی ریشه فعل‌ها نیز آمده است تا برای علاقه‌مندان به زبان عربی هم مفید باشد. آنچه در ادامه می‌آید بخشی از «شرح جامع مثنوی معنوی» اثر کریم زمانی است تا با نحوه کارش بیشتر آشنا
شوید:

«هر دمی فکری چو مهمانِ عزیز / آید اندر سینه‌ات هر روز نیز
در هر روز و هر لحظه اندیشه‌ای مانند مهمانی عزیز به خانه قلبت وارد شود.
فکرِ غم گر راهِ شادی می‌زند / کارسازی‌هایِ شادی می‌کند
اندیشه اندوه‌زا گرچه راهزنِ شادی‌هاست، اما همان اندیشه زمینه‌ساز شادی‌هاست.
خانه می‌روبد به تُندی او ز غیر / تا درآید شادیِ نو ز اصلِ خیر

اندوه خانه دل را از اغیار می‌زداید، تا شادیِ‌ جدیدی از منبع خیر (حضرت حق) به شما روی آورد.
می‌فشانَد برگِ زرد از شاخِ دل / تا برویَد برگِ سبزِ متّصل
دستِ غم، برگ‌های زرد را از شاخه دل می‌تکاند تا برگ‌های همیشه سبز بروید.
می‌کَنَد بیخِ سُرورِ کهنه را / تا خرامد ذوقِ نو از ماورا
دست غم، ریشه درخت کهن شادمانی‌ها را برمی‌کَنَد تا از فراسوی آن، ذوق و لذت جدیدی خرامان به درون قلب‌ها درآید». (دفتر پنجم)

*** حافظ
کتاب‌های فراوانی درباره شعر و اندیشه حافظ نوشته شده و شاید یکی از عظیم‌ترین فهرست‌های کتاب‌شناسی درباره چهره‌های بزرگ ایران‌زمین مربوط به حافظ باشد. با این حال تا نتوانیم معنی اولیه اشعار را دریابیم، چطور می‌توانیم به فکر و اندیشه شاعر راهی بیابیم؟ به این منظور، کتاب‌هایی شرح‌گونه به اشعار حافظ هم نوشته شده؛ از کتاب‌هایی که تلاش کرده‌اند شعر حافظ را به نثر و زبان امروزی توضیح بدهند تا آثاری قدیمی‌تر. بین این‌ها به نظر می‌رسد تلاش زنده‌یاد دکتر خلیل خطیب رهبر همچنان راه‌گشاتر باشد. آثار خطیب رهبر در این زمینه بسیار ساده و قابل استفاده برای تمام اقشار است. بیت به بیت، اشعار حافظ، از اولین بیت معنی و به فارسی ساده برگردان شده است.

در ادامه بخشی از کتاب زنده‌یاد خطیب رهبر را انتخاب کرده‌ایم تا با شیوه او آشنا شوید:
«زان یار دلنوازم شُکری‌ست با شکایت / گر نکته‌دان عشقی، بشنو تو این حکایت
بی‌مزد بود و منّت، هر خدمتی که کردم / یا رب مباد کس را مخدومِ بی‌عنایت
رندان تشنه‌لب را آبی نمی‌دهد کس / گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش، ای دل، مپیچ کانجا / سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایت

چشمت به‌غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی / جانا روا نباشد، خونریز را حمایت
در این شبِ سیاهم گم گشت راهِ مقصود / از گوشه‌ای برون آی، ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود / زنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت
ای آفتاب خوبان می‌جوشد اندرونم / یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟ کش صد هزار منزل، بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم، روی از درت نتابم / جور از حبیب خوشتر، کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد، ار خود به‌سانِ حافظ / قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت

۱٫ از یار مهربانی که دلم را نواخت سپاسگزارم و از اینکه قدر خدمتم را نشناخت، شکوه دارم. اگر تو در عاشقی دقیقه‌شناس و نکته‌سخنی، این ماجرا را بشنو که هر بندگی و ادبی که کردم یار بی‌پاداش گذاشت و اظهار امتنان نکرد، خدا نکند که کس را مانند من سروری بی‌توجه و لطف باشد. ۲٫ کسی قلندران تشنه‌کام را سیراب نمی‌کند، پنداری آنان‌که مقام اولیای حق یا رندان پاک‌باخته را می‌شناختند، از این شهر رفته‌اند. ۳٫ ای دل، در کمند گیسوی یار خود را گرفتار مساز که در آن خم زلف، سرهای عاشقان را بی‌گناهی و ارتکاب بزهی از تن جداشده می‌بینی ۴٫ خونریز: قاتل - خونریز را حمایت: حمایت خونریز، «را» حرف اضافه نشان مضاف الیه ۵٫ کوکب هدایت: ستاره راهنمایی و ارشاد۶٫ به هر سو که روی آوردم، بیم خاطر و گرفتگی دلم از تنهایی افزون گشت، پناه بر خدا از بیابان بی‌امان عشق و طریق نا پیدا کران سلوک….»

کدخبر: ۳۸۶۰۶۲
تاریخ خبر:
ارسال نظر