کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۳۸۳۹۹۸
تاریخ خبر:

داستان قیچی‌‌برگردان‌‌های تاریخی مسعود و ناصر

روزنامه هفت صبح، ابراهیم افشار | یک: آنهایی که برای گل مهدی طارمی به چلسی، سیل پیغام‌‌های «اوه لالا» راه انداختند و حق هم داشتند،حیف یادشان نبود که یکی از زیباترین برگردان‌‌های تاریخ را مسعود مژدهی در دروازه بهترین دروازه‌‌بان تاریخ انگلیس جای داده است.اگر این هم یادشان باشد که نیست،لابد خبر ندارند که یک زمانی در فوتبال ایران زدن ضربه برگردان،نوعی کفر و الحاد محسوب می‌‌شد و قیچی‌‌زن‌‌ها برای همیشه از فوتبال محروم می‌‌شدند.این نقل‌‌قول مستقیم از زبان خود ناصر ملک‌مطیعی است که در مهمانی‌‌های دوشنبه سیدخندان شنیدم.

آنجا که در ابتدای فوتبال دوران جوانی، برای اولین‌بار به اردوی تیم منتخب تهران دعوت می‌‌شود و در اولین تمرین کلنی مبادرت به حرکات آکروباتیک می‌‌کند حسین صدقیانی مربی تیم، او را علنا به خاطر این حرکات جلف و سبک‌‌سرانه از اردو خط می‌‌زند. شاید اگر آن روز ناصر برگردان نزده بود و افندی او را به جرم حرکات شوخ و شنگ شماتت نکرده بود ملک‌‌مطیعی با حضور در سطح اول فوتبال ایران هرگز راهش به سینما نمی‌‌افتاد و تبدیل به یکی از ستاره‌‌های تیم ملی می‌‌شد و از گرسنگی می‌‌مرد!

* دو: گوردن بنکس، گلر افسانه‌‌ای انگلیسی‌‌ها و بزرگ‌‌ترین دروازه‌‌بانی که در تاریخ یکصدساله فوتبال ما در ایران به میدان رفته، بعد از خداحافظی لئویاشین، جایگاه محبوب‌‌ترین دروازه‌‌بان جهان را به خود اختصاص داد و تنها قهرمانی انگلیس در جام‌‌جهانی ۱۹۶۶ نیز با محافظت او از قفس توری سفیدها رخ داد.ایرانی‌‌ها که می‌‌دانستند درخشش او و غرش مهاجمی سهم‌‌آگین به نام جف هورست (گلزن بزرگ فینال ویمبلی) در این قهرمانی سهم اصلی را داشت وقتی سر و کله این دو ستاره در روز ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۲ در تهران پیدا شد امجدیه برای استقبال از آنها سنگ‌‌تمام گذاشت و تمام بلیت‌‌های بازی منتخب ایران و استوک‌‌سیتی در پلک‌‌زدنی به فروش رفت.

اما صحنه تاریخی این بازی در آنجا رخ داد که مسعود مژدهی فوروارد آکروبات‌‌باز تیم تاج در دقیقه ۲۵ بازی، یکی از زیباترین گل‌های تاریخ فوتبال را با یک ضربه برگردان و چکشی به ثمر رساند و بعد از بازی،تازه تق‌‌اش درآمد که توپ آنقدر غیرمترقبه زده شده که بنکس آن را ندیده است.تازه تق‌‌اش درآمد که او بینایی یک چشمش را در سال قبل، در تصادفی وحشتناک از دست داده است. آنگاه هواداران افسانه‌‌پرور فوتبال ایران،از سرعت گل مسعود، چماقی ساخته و بر سر گوردن بنکس ‌‌کوفتند و منتقدین از بازی بنکس انتقاد کردند که آیا واقعا همین مرد تک‌‌چشم، استحقاق عنوان بهترین گلر جهان را دارد؟

مدیران سیتی جواب دادند که بعد از آن سانحه وحشتناک، در هنگام انعقاد قرارداد با طرف ایرانی قرارداد (بانک عمران) ماجرای ناآمادگی دروازه‌‌بان خود را به اطلاع رساندیم اما آنها اذعان کردند که بدون بنکس، راضی به پذیرش میزبانی از این بازی نیستند. مسئولین بانک عمران (اسپانسر بازی) نیز در جواب، برون‌‌فکنی کردند که «انگلیسی‌‌ها هیچ اطلاعی از وضعیت چشم دروازه‌بان خود به ما نداده‌‌اند بلکه تنها به اظهار این جمله بسنده کردند که حال او زیاد مساعد نیست.»

* سه: ورود استوک‌‌سیتی به تهران مخصوصا با همراهی بنکس و جف هورست،کولاکی در فضای رسانه‌‌ای و فوتبالی ایران به پا کرد.اما بمب وقتی منفجر شد که روز قبل از بازی،از زبان این گلر افسانه‌‌ای شایع شد که «هرکس به من گل بزند بیست هزار تومان دستخوش خواهد گرفت.» مسعود مژدهی که گل چکشی‌‌اش بدفرم به دل هواداران نشسته بود بعد از بازی به هر دری زد که بیست هزار تومان یا به قولی همان «یک هزار پوند» کذایی موعود را از بهترین گلر دنیا مشتلق بگیرد اما هیچ پولی را کاسب نشد.

او حتی به یک بیستم جایزه هم راضی بود اما در نهایت، چیزی دستش را نگرفت. در آن روز کذایی همچنین در اردوی ایران چو افتاده بود که «هرکس به بنکس گل بزند علی پروین برایش یک دستگاه پیکان صفر می‌‌خرد.» مسعود حتی به او هم مراجعه کرد اما سلطان رندتر از این حرف‌‌ها بود که دم به تله بدهد و پاسخش مثل همیشه بامزه بود «من منظورم به هم‌‌تیمی‌‌های خودم (پرسپولیسی‌‌های تیم ملی) بود که اگه گل بزنند پیکان می‌‌خرم واسه‌‌شون!» حتی اگر قرمزهای تیم ملی هم زیباترین گل‌‌ها را به بنکس می‌‌زدند در ناصیه علی‌‌آقا چنین چیزی عمرا دیده نمی‌‌شد که پیکان بخرد. پیکان بخرد؟ ولم کنید بابا. یا شما پروین را نمی‌‌شناسید یا در عمرتان پیکان سوار نشده‌‌اید!

* چهار: گوردن بنکس در پاسخ به خبرنگاران ایرانی که چرا پیش از بازی دست به چنین رجزخوانی نازلی زده؟ گفت:«من نه تنها در این بازی که در هیچ‌کدام از مسابقات زندگی‌‌ام چنین رجزخوانی نکرده‌‌ام. من چنین ادعایی نکرده‌‌ام. نه حالا و نه هیچوقت. هیچ دروازه‌‌بانی نمی‌‌تواند چنین ادعایی بکند.» بنکس گفت:«من بعد از آن تصادف وحشتناک، فقط یک نیمه جلوی هلند بازی کرده‌‌ام و این اولین بازی کامل من بود. یک هفته پیش چندین عمل تکمیلی روی چشمم انجام شد. من به درستی تمرین نیز نکرده‌‌ام اما به خاطر تعهدات تیمی‌‌ام مجبور بودم در هر شرایطی از دروازه دفاع کنم.»

همچنین جف هورست زننده گل فینال جام‌‌جهانی قبل، هنگامی که در اواخر مسابقه تهران، گل مساوی را زد و دیدار تیم ملی ایران و استوک‌‌سیتی یک-یک تمام شد خبر نداشت که مسعود داستان بیست تومان یا هزار پوند را به دلش صابون زده است. از آن گل‌‌ها که صد سال یک‌بار به پای آدم می‌‌نشیند و اگر این همه شبکه مجازی و این همه دوربین کنار زمین، در آن زمان هم وجود داشت احتمالا بهتان ثابت می‌‌کردم که زیبایی آن گل از برگردان طارمی هم تو دل بروتر بود. ارجحیت گل مهدی از این بابت بود که در یک بازی رسمی مهم زده شد.

* پنج: مسعود مژدهی در تمام سال‌‌هایی که فوتبال بازی کرد عاشق همین حرکات آکروبات و برگردان‌‌ها بود. یک قیچی‌‌برگردان‌‌های عجیب و غریب که فقط آقای صدقیانی را کم داشت که او را به جرم بازی فانتزی و سبکسرانه از تیم اخراج کند.مسعود یک‌سال قبل از بازی با استوک‌‌سیتی، با قیچی تماشایی یک گل از بیرون محوطه هجده قدم نیز به راه‌‌آهن زد که تماشاچی‌‌ها چنان کپ کردند که در جای خود یخ زدند.

او عین همین گل را در دوران نوجوانی‌‌اش در مسابقات آموزشگاهی تهران زده بود.محصل سال آخر دبیرستان بود و در فینال آموزشگاه‌‌های پایتخت، جلوی دبیرستان «مهر و کیش» با یک قیچی باورنکردنی گلی زد که نه تنها تماشاگران و همکلاسی‌‌هایش که حتی عزیز اصلی هم که داور مسابقه بود باور نداشت که چنین توپی وارد گل شده باشد.داورها بعد از معاینه دروازه، وقتی دیدند تور پاره شده، حکم به قبولی گل مسعود دادند و پشت‌‌بند همین گل زیبا و وحشت‌‌انگیز بود که عزیزخان به مژدهی گفت«میای تو تیم دارایی بازی کنی؟» خب برای بچه تخس خیابان نادرشاه، چه از این بهتر؟

* شش: مسعود که از کودکی عاشق تیم شاهین و بازی حمید شیرزادگان بود اولین‌بار به پست چشم‌‌های خریدار و عیارسنج آقای دال-اسدالهی ورزشی‌‌نویس قهار آن روزها خورد و سر از پاس درآورد. سپس این مستر رایکوف بود که او را کشان‌‌کشان به کلوپ تاج برد. پسرکی پر شر و شور که معمولا گل‌‌های غریبی می‌‌زد که لنگه‌‌اش را کسی ندیده بود. مانند گلی که در جام دوستی (۱۳۵۱) به پاس زد. آن هم در دقیقه ۱۰۹ بازی که از نگاه نشریه دنیای ورزش، به عنوان زیباترین گل جام معرفی شد و مفسران گفتند که شبیه‌‌اش را فقط در جام ملت‌‌های آسیا (۱۳۴۶) دیده‌‌اند؛ وقتی که کلانی دروازه برمه را آتش زد.

یا گلی که مسعود در داربی هجدهم به پرسپولیس زد. یا آن دو گل محشری که در جام دوم تخت‌‌جمشید به ملوان زد و سند قهرمانی آبی‌‌ها را دوهفته زودتر از پایان فصل امضا کرد. گل اول را کاملا زیرطاقی زد و توپ دوسه بار بین تیر و خط دروازه، بالا و پایین شد و جعفر نامدار داور مسابقه مات و مبهوت مانده بود که بالاخره گل اعلام کند یا بایستد تا توپ آرام بگیرد؟! گل دوم مسعود نیز یک شلیک شیرجه‌‌وار وحشتناک با پاس عالی کارو حق‌‌وردیان بود که از وسط صالح‌‌نیا و جنانی به توپ کوبید و در آن زمان به عنوان یکی از ۱۰ گل تماشایی تاریخ فوتبال ایران لقب گرفت.

* هفت: مسعود بازیکنی بسیار متعصب و دعوایی و خلاق بود. در بازی شش‌‌تایی‌‌های معروف سال ۵۲ وقتی که تیمش چهار گل خورده بود جانشین حسن روشن شد اما نتوانست هیچ قفلی را بشکند. آن شب هادی نراقی شاهد بود که مسعود تا دم دم‌‌های صبح، دم در خانه‌‌اش نشسته بود و پایش به داخل منزل نمی‌‌رفت. انگار ارواح آبی، او و هم‌تیمی‌‌هایش را نبخشیده بودند.مسعود در سال‌‌های پایانی جام تخت‌‌جمشید، به ناگهان سمت تگزاس پر کشید تا تحصیلاتش را ادامه دهد.

همان‌جا هم بود که با دختر هم‌دانشکده‌‌ای‌‌اش «ولا» آشنا و از او صاحب یک جگرگوشه شد اما «ولا» بعد از بیست سال زندگی مشترک، بر اثر یک بیماری دشوار، تنهایش گذاشت و رفت. حالا خانم فاطمه مژدهی کارمند اداره منابع‌‌طبیعی و مادر برادران مژدهی که همیشه گوشه امجدیه می‌‌نشست و فوتبال‌‌ها را عین مفسر اکیپ تحلیل می‌‌کرد در ینگه دنیا خالی بود که ته‌‌تغاری محبوب خانواده را تسلی دهد. مادری که همیشه روی سکوهای امجدیه می‌‌نشست یک روز دلش از آن همه اوباشگری تماشاگران شکست و هفت ماه بعد از گل آکروبات پسرش به گوردن بنکس، در مصاحبه با دنیای ورزش ۱۹ آبان ۱۳۵۲ گفت:

«من با گریه استادیوم را ترک کردم.» بانو مژدهی در این مصاحبه گفت:«هرگز آن روزی را فراموش نمی‌‌کنم که در میان گروهی تماشاگر متعصب مشغول تماشا بودم و زمانی که مسعود ما گلی به ثمر رساند چگونه بی‌رحمانه به خواهر و مادرش ناسزا گفتند و نازیباترین کلمات را نثار کردند. من که از خجالت نمی‌‌توانستم سرم را بلند کنم با قلبی شکسته و چشمانی گریان، بازی را نیمه‌‌کاره رها و استادیوم را به سمت خانه ترک کردم.»

کدخبر: ۳۸۳۹۹۸
تاریخ خبر:
ارسال نظر