جنجال فیلسوف معروفی که ایرانیها او را خوب میشناسند
روزنامه هفت صبح، نگین باقری| هابرماس آخر هفته گذشته درباره جنگ غزه موضعگیری کرد. در این مدت فیلسوفها و اندیشمندان مختلف علوم اجتماعی درباره حمله هفتم اکتبر نظر داده بودند اما چرا هابرماس برای ما مهمتر است؟ چون نام این فیلسوف معروف برای خیلی از ایرانیها آشناست.
نه اینکه یورگن هابرماس فقط در ايران مشهور باشد، بلکه ايرانيها بهخاطر سفری که دو دهه قبل به تهران و بعد به شیراز داشت، بيشتر از فلاسفه و انديشمندان ديگر او را ميشناسند. هابرماس روزی کاراکتر محبوبی برای قشر دانشگاهی بهحساب میآمد که البته موضعگیری اخیرش افراد را ناامید کرد.
یک هابرماس ناامیدکننده
شاید در نگاه اول همه انتظار داشتند که فیلسوف برجسته مکتب انتقادی، بیانیهای دهد که طرف فلسطین بایستد؛ چنانچه در این مدت هم هر واکنشی که از دنده چپ دنیا بلند شد، طبق همین سنت موضعگیری کرده اما اینبار هابرماس و دوستان چه گفتند؟ این متن در سایتهای مختلف ازجمله خبرگزاری فارس هم ترجمه شده و یک جمله کلیدی در متن آن وجود دارد که اهمیت آن بیشتر از بقیه است.
در این جمله مهم هابرماس و دو همکار او تلویحا این را میگویند که مقابله بهمثل اسرائیل دربرابر کاری که حماس کرده نسلکشی نیست. همین جمله باعث عصبانیت بسیاری از منتقدان نسبت به خود هابرماس و کل مکتب فرانکفورتیها شده است. در خط اول بیانیه هابرماس حمله حماس به اسرائیل «قساوت شدید» خوانده میشود اما چنین تعبیری درباره مقابله بهمثل اسرائیل وجود ندارد.
مسئله او اين است که بپذیریم این حماس بوده که اسرائیل را «مجبور» به حمله مجدد کرده. هابرماس بعد از گذشت 40 روز از جنگ غزه درحالی این بیانیه را نوشته که تاکنون طبق آمار رسمی در غزه حدود 12 هزار نفر کشته شدهاند. او در جملات بعدی سعی میکند همدلی خود را با غزه هم نشان دهد اما در پایان باز همان حرفی که ابتدا زده بود، تکرار میکند و میگوید: «باوجود همه نگرانیهایی که درباره فلسطین وجود دارد، نباید نیت اسرائیل را نسلکشی بدانیم.» دست آخر هم احتمالا برای کمرنگ کردن این جانبداری یک گوشزد هم به اسرائیل بابت کشته شدن غیرنظامیان میکند.
تناقض هابرماس جوان و سالمند
نکته جالب دیگر بیانیه این است که هابرماس یکبار دیگر در جوانی درباره موقعیت مشابهی موضعگیری کاملا متضادی داشته. بعد از جنگ جهانی یک متفکر راستگرا بهنام نولته به زبان بیزبانی از آشویتس دفاع کرده بود و میگفت رفتاری که هیتلر داشته، جوابی بوده به ارادهای که در جنگ جهانی اول برای از بین بردن آلمانیها وجود داشت.
در این جنجال آکادمیک که معروف شد به «دعوای تاریخنگاران»، موضع هابرماس این بود که این واکنشها شبیه نوحهسرایی آلمانیهاست برای کنار آمدن با شرمی که از هیتلر و هموطنهای نازی خودشان دارند. ولی حالا خود او درست همان نظر متفکر راستگرای 50 سال قبل را اینبار برای پشتیبانی از اسرائیل تکرار میکند. چه چیزی سمپاتی هابرماس اصالتا آلمانی و مسیحی را به یهودیها بیشتر کرده؟ برای جواب به این سوال باید قصه این مرد 95 ساله را بدانید.
از عضویت در ارتش هیتلر تا وحشت از نازیسم
در کتاب زندگینامه هابرماس آمده که از کودکی جراحیهای مختلف ترمیم لبهای شکریاش، صدای او را به یک صدای گرفته تودماغی تبدیل کرده بود. خود او میگوید همین ماجرا باعث شد که در کودکی همیشه تنها باشد و بهخاطر همین مبانی نظری خودش را روی اهمیت «زبان» و «ارتباطات» بگذارد.
هابرماس در 14سالگی به طرفداران هیتلر پیوست و مثل خیلی از نوجوانهای آلمانی که اجازه اعزام به جنگ نداشتند، پشت دستگاههای دفاع ضدهوایی مینشست. بعد از انتشار فیلم محاکمات هیتلر و فجایع اردوگاههای نازیها، هابرماس جوان وحشتزده شده و تازه متوجه شد که هموطنهایش چه رفتاري با یهوديها داشتهاند؛
برای همین قبل از اینکه 30ساله شود به آمریکا رفت و در موسسه علوم اجتماعی که براي یهوديهای آلمانی تبعیدشده تاسیس کرده بودند (مکتب فرانکفورت) شروع بهکار کرد. همین هم باعث شد که حالا بعد از نیم قرن هابرماسی را ببینیم که بهخاطر شرم از نازیسم از همان استدلالهای راستگراها برای توجیه عمل اسرائیل استفاده میکند.
خاطره ایرانگردی هابرماس و دوستان
هابرماس سال 1381 به ایران آمد. مرکز گفتوگوی تمدنها که رئیسجمهور وقت، آن را تاسیس کرده بود، تصمیم داشت یک متفکر بزرگ علوم اجتماعی و فلسفه به ایران دعوت کند. از لیستی که اسم فلاسفه مهم دیگری ازجمله ادوارد سعید، نوام چامسکی و پل ریکور در آن قرار داشت، به هابرماس رسیدند.
اینطور که رئیس این مرکز (عطاءالله مهاجرانی) ماجرای آن را بعدا در روزنامه اعتماد تعریف کرده، ادوارد سعید دعوت ایران را بهخاطر بیماریاش رد کرد، ولی چه کسی توانست هابرماس را به ایران دعوت کند؟ بعد از تحقیقهای فراوان یک بازرگان ایرانی ساکن اسپانیا که هتلهای زیادی در این کشور داشت، واسطه میشود که این دعوت را به همبازی تنیس خود بگوید. این همبازی، دوست نزدیک هابرماس بوده و واسطه دعوت مهمان ویژه دولت اصلاحات به تهران میشود.
هابرماس یک هفته در ایران بود، در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران درباره سکولاریسم سخنرانی کرد، به دانشگاه شیراز رفت، سخنرانی دیگری در انجمن حکمت و فلسفه داشت و در همهجا مانند یک خواننده پاپ مورد تشویق قرار میگرفت، امضا میداد، دور او حلقه زده میشد و عکس جمعی میگرفت.
یکی از اساتید دانشگاه علامه طباطبایی اخیرا نوشته بود که آن زمان از هابرماس پرسیده که چه چیزی در ایران توجه او را جلب کرده و آنموقع هابرماس جواب داده بود که «زنان را بهعنوان جانمایه تغییر در ایران میبینند». اگر به سال 1381 برگردیم کاملا واضح بود که کسی بهتر از هابرماس نمیتوانست در راستای دستگاه فکری دولت تازهظهور و در ستایش گفتوگو، سخنرانی کند.
شخصیتهای آکادمیک و اصلاحطلبهایی که هنوز در دانشگاه رفتوآمد میکردند از دهه 70 شمسی رو به هابرماس آورده بودند. جامعه آکادمیک ما به مفاهیمی مثل «عرصه عمومی» و «ضرورت گفتوگو»ی هابرماس نیاز داشت تا با چشمانداز اصلاحات بتواند بنیانهای اندیشه خود را برای توسعه سیاسی جامعه مدنی و… پیریزی کند. مفاهیم هابرماس به نیاز این نیروی سیاسی جدید در ایران پاسخ میداد و حتی در انتخابات سال 1388 هم با خواستههای این قشر گره خورده بود.
مبانی فکری هابرماس چیست؟
هابرماس که دوران جنگ جهانی دوم و اردوگاه هایس آشویتس و هیتلر را دیده بود، نمیتوانست ایدههایی که تا قبل از این درباره محوری بودن خرد و عقلانیت انسان ظهور کرده بود، بپذیرد. در واقع سوال او این بود که آیا این همان انسان خردمند و عاقل کانت است که هیتلر (نمونه عالی یک دیکتاتور) را انتخاب میکند؟
به خاطر این تناقض انسانیت و عقل مدرن، دستگاه مفهومی خودش را بر ارتباطات و زبان بنیان کرد. از دریچه نگاه هابرماس ما نه دستپرورده «عقل» بلکه برآمده از زبان هستیم. این زبان است که به جهان، تاریخ، فرهنگ و… معنا میدهد. زبان است که میتواند گاهی ابراز عشق کند، گاهی ابراز نفرت و جنگافروزی.
زبان است که میتواند یک گروه انسانها را مقهور و یک گروه را مقتدر کند. او بعد از سفر به ایران در یادداشتها یا مصاحبههای خود به این تجربه اشاراتی داشت که نشان میداد مرد پا به سن گذاشته تجربه حضور خود در قلب خاورمیانه را هیچوقت فراموش نخواهد کرد.