جنجال ضیافت میگون؛ روایت زیباکلام از همنشینی با سفیر فرانسه
روزنامه هفت صبح | داستان میهمانی سفیر فرانسه در ویلای صادق زیباکلام، جنجالی شده است. نفس ارتباط با سفرا آن هم سفرای کشورهای غربی به خصوص فرانسه که یکی از تروئیکای اروپایی در برجام است، برای برخی از اصولگرایان حساس است. به غیر از این موضوع آنها از حیث عدالتمحوری هم با مقولاتی مثل ویلا آن هم در منطقه خوش آب و هوای ییلاقی شمال تهران مسئله دارند (کما اینکه با لواسان دارند) و در عین حال توئیت اخیر صادق زیباکلام در خصوص تقابل سپاه با ناو آمریکایی در خلیج فارس که پرسیده بود «آیا چنین کاری باعث ایجاد اشتغال، کاهش قیمتها و کمتر شدن فساد» خواهد شد یا نه؛ آنها را ناراحت کرد.
در خصوص مورد اخیر البته حرف آقای دکتر غیرمنطقی است چون به هر حال هر کاری، تبعات خود را دارد و از حفظ تمامیت ارضی کشور در آبهای خلیج فارس یا مقابله با دزدی دریایی نمیتوان انتظار داشت که باعث ایجاد اشتغال شود! ولی به هرحال دیگر حرفهایی که دکتر زیباکلام در دو پست در خصوص این دیدار و البته پاسخ به انتقادات از دیدار داده جالب است. خلاصهاش را بخوانید با این توضیح که در برخی از جملات، رسمالخط شکسته زیباکلام را کتابی کردیم:
یک: هفته گذشته سفیرفرانسه به اتفاق همسرشان و دکتر بابک ابراهیمی در میگون میهمانمان بودند. خانمم، یاسمن برادرزادهشان که فرانسه میداند را هم دعوت کرده بودند و آبگوشت و خورشت خلال کرمانشاهی درست کرده بودند. وای که چقدر آبگوشت را دوست داشتند. هرکدام دوتاکاسه تیلیت با نان سنگک و یک کاسه گوشت کوبیده میل کردند.
دو: دکترابراهیمی گفتند که حتما به مقامات امنیتی اطلاع بدهم برای حفاظتشان. من هم گفتم چشم اما فقط به محمدآقا، شاطر اطلاع دادم که چندتا سنگک دورو خشخاشی سفارشی پخته بود. به جز محمدآقای سنگکی، دوستان ماکان هم میدانستند سفیر دارد میآید. از او پرسیده بودندکه سفیر کیست یا چیست؟ ماکان هم به آنها گفته بود «صابکار باباییمه و یه ماشین خفن داره». چقدر با رنو شاسی بلند سفیر پز میداد.
سه: دکتر ابراهیمی با نگرانی میپرسید که با مسئولین هماهنگی کردهاید، من خیالم راحت باشد؟ و من هم میگفتم بله هماهنگی کردهام شما نگران نباش. دروغ هم نگفته بودم. زلیخا، شکریه، فتح الله، ماکان و ممدآقا سنگکی در جریان آمدن سفیر بودند.
چهار: سه چهارساعتی بودند و از هردری سخن رفت. سفیرگفت از سال آینده یعنی کمتر از دوماه دیگر فرانسه عهدهدار ریاست دورهای اتحادیه اروپا خواهد شد. یعنی درست زمانیکه اوج مذاکرات با ایران است. همین مسئله باعث شده که او زودتر به فرانسه برود. پیش خودم فکرکردم که فرانسه چقدر از جایگاه مهمی برای ما در رابطه بامذاکرات پیش رو برخوردار است و ما آنوقت چگونه با سفیرآن کشور برخورد کردهایم. همچنان دلش میخواست که به دهکده امید برود.گفتم ازآقای عبداللهیان هم تقاضا خواهم کرد. البته دل و جرأت و جسارت او هم خیلی بیشتر از ظریف محتاط و محافظهکار نیست. از هر دری سخن رفت. مذاکرات هستهای، کرونا، بالا رفتن محبوبیت جریانات راست تندرو در اروپا و آمریکا، جدایی انگلستان از اتحادیه و…
پنج: دکتر ابراهیمی اتومبیل ندارد و با تاکسی آمده بود. به هنگام بازگشت از سفیر تقاضا کردم او را هم برسانند. هنگام حرکت، ابراهیمی آرام به من گفت چقدر احساس امنیت میکند به واسطه هماهنگی من با مقامات امنیتی(!)
و حالا پاسخ زیباکلام به انتقادات از این دیدار:
یک: بعد از پُستِ میهمانی سفیرفرانسه و تصویرِمربوطه، تعدادِ زیادی پیام برایم آمده که آیا آن تصویر حقیقت دارد؟ جعلی و فتوشاپ نیست؟ برخی از پیامها جنبه پرسش ندارند و من را متهم به جاسوسی، وطن فروشی، مزدوری بیگانگان و…کرده بودند. من البته به این گونه کامنتها عادت دارم و چیز جدیدی نیست. اما آنچه مایه شگفتیام شد؛ تماس و پیامهای برخی از عزیزان بود که دوستشان دارم و برایم محترم هستند. آنان ناباورانه پرسیده بودند که آیا داستان حقیقت دارد؟
دو: من واقعاً متحیرم و نمیتوانم درک کنم که در دعوت از سفیرِ محترم فرانسه و همسرشان، من مرتکبِ کدام خیانت عظما شدهام؟ سالهاست که بسیاری ازسفرایِ کشورهایِ غربی خواهان دیدار با بنده بودهاند. بعضاً میآمدند به دفترم در دانشگاه، بعضا میبردمشان برای ناهار به رستوران صفا میدان انقلاب که با صاحبش آشنا هستم، بعضاً میآمدند منزلم و بعضاً هم من به سفارتشان میروم.
سه: به مجرد دریافت تقاضای دیدار، بلافاصله هم نامه کتبی به وزارتخانههای اطلاعات و خارجه مینویسم و خودم هم نامهها را با پست سفارشی برایشان ارسال میکنم. آنها هم هرگز گفتهاند که ملاقات نداشته باش، یا بعدش نپرسیدهاند که گفت وگوها چه بود؟
چهار: اوائل میپرسیدم که چرا سفیر انگلستان، سوئد، دانمارک، ژاپن، آلمان یا فرانسه مرا انتخاب کردهاند؟ و پاسخ این میبود که بخش مطبوعات سفارت، خلاصه مطالب مطبوعات را برای سفیر روزانه ترجمه میکنند و توجه سفیر یا کاردار اینگونه بمن جلب شده. ممکن هم هست دروغ میگویند و همانطورکه مقامات انگلستان به کلنل آیرونساید و شاهپور ریپورترفراماسون دستور داده بودند به رضاخان نزدیک شوند، نزدیکی با من هم به همان انگیزهها صورت میگیرد و خودم خبرندارم.
پنج: یکسری هم نوشته بودند که چه زندگی اشرافی. من نمیدانم چه چیزِ اَشرافی درآن تصویر وجود دارد؟ مشکل درجای دیگری است. درفرهنگ غلط و ریاکارانه ارج نهادن به فقر، محرومیت و مستضعف بودن است که بعد ازانقلاب رواج پیدا کرده. فرهنگی که معمولا مسئولین با افتخار تظاهر میکنند که درخانوادهای محروم متولد شدهاند. من برعکسِ مسئولین، همواره گفتهام که درخانوادهای ثروتمند متولد شدهام. پدرم یکی ازبزرگترین واردکنندگان لوازم کامیون از انگلستان بود و خانواده مادری هم ملّاک بودند. نه از این بابت سرم را پایین نگه میدارم وریاکارانه خودم را به محرومین میچسبانم و نه آنرا مایه افتخار و سربلندی میدانم.