جغرافيای اصولگرايان در سال انتخابات
روزنامه هفت صبح| شش ماه مانده تا انتخابات مجلس دوازدهم که قرار است در یازدهم اسفند سال جاری برگزار شود و دیگهای سیاست در ایران شروع به جوشیدن کردند. البته دیگ اصلاحطلبان هنوز بسیار سرد است. آنها ناامید از مجوز حاکمیت برای حضور مجدد در سیاست و البته ناامید از حضور بدنه مردمیشان در انتخابات، در حال بحث بر سر شرکت در آن هستند ولی اصولگرایان، دو سال بعد از یکدست شدن همه ارکان حاکمیت حالا به سطحی از تنش با هم رسیدند که بهصورت علنی در توئیتر، ممکن است یکدیگر را به باد دشنام بگیرند. از اینرو این هفته به این سوال پاسخ میدهیم که در اردوگاه اصولگرایان کی به کی است و چه کسی با چه کسی قرابت دارد و چه کسی با چه کسی دشمنی. از سال ۱۳۸۴ تاکنون، در ۵ انتخابات ریاست جمهوری، با احتساب برخی افراد منصرف در روزهای پایانی انتخابات، 11نفر بهعنوان نامزد اصولگرا در انتخابات شرکت کردند:
۱۳۸۴: احمدینژاد، لاریجانی، قالیباف
۱۳۸۸: احمدینژاد، رضایی
۱۳۹۲: رضایی، قالیباف، جلیلی و ولایتی (به اضافه حداد عادل)
۱۳۹۶: رئیسی، میرسلیم
۱۴۰۰: رئیسی، رضایی، قاضیزاده هاشمی، (به اضافه جلیلی و زاکانی)
بهنظر میرسد که این 11 نفر، گزینههای خوبی برای راهبری بخشهای مختلفی از اصولگرایان هستند و میتوانند مدخل خوبی برای ورود به تقسیمبندیهای مختلف اصولگرایان باشند.
نزدیک به اعتدال
در میان این افراد علی لاریجانی، عملا از پایگاه اصولگرایان خارج شده است و در پی افرادی مثل هاشمیرفسنجانی، ناطقنوری و حسن روحانی، به جریان سوم یا اعتدالی ایران دستکم از سال ۱۳۸۵ تا ۱۴۰۰ تبدیل شده بودند. با این حال هنوز استخوانبندی لاریجانی اصولگراست. این مرد ۶۶ساله که سه حکم از رهبر انقلاب دارد، در منتهیالیه چپ جریان راستگرای ایران قرار گرفته و بهطور مشخص در حوزههای سیاست خارجی با اصولگرایان مشکل جدی دارد. پایگاه رسانهای لاریجانی سایت خبرآنلاین است و چهرههای نزدیک به او برخی از نمایندگان سابق مجلس مثل منصور حقیقتپور یا عزتالله یوسفیانملا و نیز برخی از چهرههای رسانهای مثل محمد مهاجری یا حسین انتظامی هستند.
دیپلمات اصولگرا
علیاکبر ولایتی در آستانه هشتاد سالگی، تقریبا در سیاست داخلی ایران مداخلهای ندارد و اندک اخباری که از او در محیط رسانهها منتشر میشود مربوط به حوزه سیاست خارجی است مثل یادداشت مهمی که اخیرا و بعد از اظهارنظر چین و روسیه پیرامون جزایر سهگانه نوشت. با این حال، او با فرض ورود به حوزه سیاست هم چندان مورد استقبال عموم اصولگرایان نیست چراکه آنان معتقدند ولایتی با عدم کنارهگیری از انتخابات در سال ۱۳۹۲، باعث باخت آنان به حسن روحانی شد.
ضمنا هنوز هم علاقه و پیوستگی علیاکبر ولایتی به هاشمیرفسنجانی و البته سن بالای او یک مانع جدی افزایش همکاری اصولگرایان با ولایتی بهشمار میرود. اندک حضورهای ولایتی در عرصه رسانه از طریق خبرگزاری تسنیم صورت میگیرد و البته که او بهعنوان رئیس هیات موسس و هیات امنای دانشگاه آزاد اسلامی از ظرفیت رسانهای رسانههای دانشگاه آزاد مثل روزنامه فرهیختگان نیز بهره میبرد.
دقیقا رویکرد این روزنامه هم میتواند نشاندهنده جایگاه ولایتی در میان اصولگرایان باشد. رویکردی که در آن فرهیختگان هم میتواند هم موضعی علیه سیاست خارجی دولت روحانی داشته باشد و هم در حوزه حجاب، منتقد رویکردهای تند مثل برخوردهای باغ نارنجستان شیراز و لایحه حجاب باشد و هم با برخی از نمادهای اصولگرای جدید مثل رائفیپور یا مهرشاد سهیلی مقابله و مبارزه کند.
سردارِ سیاست
محسن رضایی ۶۹ساله از سال ۱۳۸۴ که برای اولینبار سعی کرد رئیسجمهور شود و قبل از انتخابات کناره گرفت تا همین انتخابات سال ۱۴۰۰ که چهارمین حضورش در انتخابات بود؛ از جریان اعتدال و نزدیک به هاشمیرفسنجانی دورتر شد و به سمت منتهیالیه راست اصولگرایان حرکت کرد تا جاییکه حتی در دولت رئیسی توانست به معاونت رئیسجمهور هم برسد. با این حال، خود او هم متوجه شد که استفاده اصولگرایان رادیکال از او، به نوعی یک استفاده ابزاری است.
بنابراین تلاش کرد وارد همان فضای حاکمیتی شود و بهعنوان دبیر شورای هماهنگی سران قوا و نه یکی از کارگزاران این دولت کار کند. رضایی آنقدر باهوش بود که وقتی اخیرا برخی از جریانات راست رادیکال، برای کنار زدن قالیباف به او روی آوردند تا در انتخابات شرکت کند و رقیب لیست قالیباف شود؛ این موضوع را هم نپذیرد چرا که بههرحال او، مثل جریانات رادیکال اصولگرا فکر نمیکند و میداند که پیشنهاد آنها برای وجاهت دادن به لیست خود بوده است وگرنه آنان هم از رضایی دل خوشی ندارند و حتی در خفا او را همچنان نزدیک به هاشمیرفسنجانی و مقصر در وقایعی تاریخی مثل پایان جنگ و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط امام خمینی میدانند.
سنتی پرحاشیه
سیدمصطفی میرسلیم در هفتادوشش سالگی یکی از پرحاشیهترین نمایندگان مجلس است. این در حالی است که روش موتلفه اسلامی، حزبی که او رئیس شورای مرکزی آن است چنین منشی را نداشته و همیشه تلاش کرده که در سایه سیاست اما موثر حرکت کند. با این حال میرسلیم و تا حدی هم بادامچیان نشان دادند که به این سیاست علاقه چندانی ندارند و از اینرو به سمت اظهارنظرهای رسانهای پررنگ رفتند.
طبیعتا هر کنشی در دنیای سیاست واکنشی دارد و وقتی جامعه میبیند میرسلیم برخی اوقات یکتنه در برابر واردات خودرو ایستاده یا نظر خاصی در مورد برخی معترضین دارد؛ سیل روایت است که درباره ساعت و کفش و پسر او به میان میآید. اما کنشهای او را چطور باید تحلیل کرد؟ در واقع میرسلیم در دنیای سیاست بهدنبال چیست و از چه دفاع میکند؟ بهنظر میرسد بتوانیم او را مدافع سنت و سرمایه در میان اصولگرایان بدانیم.
درست مثل یک بازاری واقعی که هم میتواند حجاب و کنترل شهوت دغدغهاش باشد و هم بهدنبال این باشد که ثروت از کانال خاصی که او فکر میکند باید در آن باشد خارج نشود. (مثال واردات اتومبیل). در این میان میرسلیم ابایی هم ندارد از اینکه مجددا به ما بگوید که در ماجرای اعطای شاسیبلندها «ته قضیه شاسیبلندها را درآوردیم و فهرست آماده کردیم اما هر چیز را منتشر نمیکنند» که معتقد است نباید خیلی در مورد بازار و رازهایش با کسی صحبت کرد.
رئیسی که میخواهد رئیس باشد
محمدباقر قالیباف سالهاست که میخواهد رئیسجمهور ایران شود. در واقع نخستین باری که او برای این هدف تلاش کرد چهل و چهار ساله بود و توانسته بود نیروی پلیس کشور را بعد از بیاعتمادی شدید ناشی از حوادث کوی دانشگاه نجات بدهد. با این حال در آن سال پدیدهای بهنام احمدینژاد نگذاشت که قالیباف به مراد خود برسد. قالیباف بعد از آن به سراغ فرمول احمدینژاد رفت و هشت سال در شهرداری تهران ماند تا بتواند در پایان دولت احمدینژاد رئیسجمهور شود.
قالیباف البته در این میانه یعنی در سال ۱۳۸۸ از رفتن احمدینژاد خوشحال میشد ولی تا حوادث بعد از انتخابات را دید؛ کمی خود را به سمت محافظهکارهای جناح اصولگرا کشاند. اصولا این یکی از راهبردهای اصلی سیاستورزی به سبک قالیباف است که دوست ندارد هرگز از حاکمیت رانده شود (مدلی که مثلا برای هاشمی رفسنجانی یا علی لاریجانی اتفاق افتاد) و از اینرو در بحرانهای این چنینی سعی میکند اصلیترین هدف برایش عدم خروج از حاکمیت باشد. با این حال، قالیباف در ۹۲ هم موفق نشد و حسن روحانی با یکی دو خاطره، او را در مناظرات ناکاوت کرد.
یک بار دیگر در سال ۱۳۹۶، قالیباف متوجه شد که رفتار درست از نظر حاکمیت یا دستکم حامیان اصولگرا چیست و با کنارهگیری بهنفع سیدابراهیم رئیسی باعث شد باخت آن سال به پایش نوشته نشود. بازگشت او بهعنوان رئیس مجلس هم اما هدفی جز این را دنبال نمیکند که او را در آینده به ریاست جمهوری برساند. بهطور کلی قالیباف تصور میکند که نیروی اجرایی ارشد نظام است و حتی همین ریاست مجلس را هم بهنوعی دستگرمی یا به قول عارف، خواباندن در آب نمک میداند. اما مشکل باقی اصولگرایان با قالیباف چیست؟ او بهطور مشخص با چهار طیف از اصولگرایان کنار نمیآید:
با طیف پایداری؛ چون قالیباف خود را نماینده بخشی از خواستههای طبقه متوسط میداند و از اینرو تلاش میکند که به دنبال برخی آزادیها برای این طبقه هم باشد بهخصوص آزادیهایی که برای این گروه اهمیت نمادین دارد مثل اعتدال در مسئله حجاب یا فضای مجازی. او البته در هنگامی که دستوری از جانب حاکمیت به او برسد این طبقه را هم کنار میزند کما اینکه در مورد ماجرای قانون «جوانی جمعیت» انجام داد ولی بهطور کلی تلاش دارد که نسبت به گروه پایداری، به شهرنشینان و ارزشهای آنان نزدیکتر به نظر بیاید.
با طیف عدالتخواه؛ چون این گروه معتقدند که قالیباف اهل انجام دادن پروژههای بزرگ و کارهای تیمی است (همان چیزی که در جنگ آموخته) ولی عدالتخواهان ادعا میکنند که قالیباف در این میان حساسیت چندانی به ماجرای فساد ندارد و دستکم در زیرمجموعه او به سادگی فساد اتفاق میافتد.
با طیف موتلفه: دعوای این دو گروه که در مورد ماجرای واردات خودرو نمود پیدا کرد (و البته توسط میرسلیم به مسائلی مثل فساد هم کشیده شده بود) به نظر بیش از هر چیز بر سر مسایل اقتصادی است و اینکه سرمایه باید در دست کدام بخش و شخص باشد و از دست کدام بخش گرفته شود. مثلا در ماجرای واردات خودرو، قالیباف به وضوح مطابق رویکرد چندین سالهای که حتی از سپاه (بهطور مشخص روزنامه جوان) دیدیم خودروسازها را مقصر وضعیت فعلی صنعت خودرو میدانست و قصد فشار با واردات را داشت ولی میرسلیم به عنوان حافظ منافع تولید خودرو و بازرگانی داخلی ،جلوی این کار ایستاد.
با طیف لاریجانی و احمدینژاد: قالیباف هر دو طیف را بدیل خود میداند و معتقد است که ممکن است روزی نظام دوباره به این دو طیف اعتماد کند و اتفاقی که برای حسن روحانی و او افتاد تکرار خواهد شد. حاصل جمع آن میل قابل توجه به ریاست جمهوری و آن نگرانی از خارج شدن از حاکمیت و این تمایل درونی به نزدیکی به طبقه متوسط، شخصیتی از قالیباف ساخته که حتی در عناوین متعددی که برای او در سیاست استفاده میشود هم مشهود است. از سردار گرفته تا دکتر و خلبان.
دشمن غرب
هر چقدر که قالیباف برای ریاستجمهوری تلاش کرده، سعید جلیلی هم تلاش داشته است. او در واقع کاندیدای انتخابات در سال ۱۳۹۲، ۱۳۹۶ و ۱۴۰۰ بوده که البته در دو دوره به نفع سید ابراهیم رئیسی از انتخابات کناره گرفته است.با این حال خواستههای او و قالیباف از ریاستجمهوری کاملا با هم متفاوت است. در واقع قالیباف باور دارد یا دستکم چنین نمایش میدهد که باور دارد مشکلات کشور از طریق یک مدیریت متفاوت به سبک او حل خواهد شد.
مدیریتی که حتی در مقام رئیس مجلس، به گفته او هفده ساعت در روز کار کند و دو روز هم در خانه نماز صبح را نخواند. اما جلیلی اینطور نمیاندیشد. جلیلی تصور نمیکند که مشکلات کشور با زیاد کار کردن یا طور متفاوتی کار کردن درست شود. جلیلی تصور میکند که کار ریشهایتر از این حرفها خراب است. او مدیریت کشور در سالهای اخیر را به دلایلی فکری قبول ندارد و معتقد است این افراد حتی ممکن است از نظر میزان کار و ساعات کار عملکرد خوبی داشته باشند اما از نظر فکری دچار ایراد بودند.
ایراد این افراد از نظر جلیلی چیست؟ آنها در حوزههای مختلف با تفکر غربی قصد برطرف کردن مشکلات را داشتند. مثلا در حوزه سیاست خارجی جلیلی به صراحت گفته که امضای کنوانسیونهای بینالمللی گرهی از کار ما باز نخواهد کرد. او در واقع با این نظریه در برابر کسانی ایستاده مانند ظریف یا آنطور که این گروه میگویند حلقه نیویورکیها در وزارت خارجه که حل مشکلات کشور را از طریق مذاکره با آمریکا یا امضای کنوانسیونهای لازم برای الحاق به FATF ممکن میدانند. یا مثلا در حوزه فرهنگی که ایدههای جلیلی از طریق برادرش در صداوسیما پیش میرود.
ایده جلیلی این است که اساسا مشتری یا مخاطب جایگاهی در تولید یک اثر هنری یا برنامه تلویزیونی ندارد و این محتواست که اصالت دارد. بنابراین بر جشنواره عمار به عنوان بدیلی برای جشنواره فیلم فجر نگریسته میشود و به جای سلبریتیهایی مثل رشیدپور به محمدرضا شهبازی میدان داده میشود که از نظر آنان با معیارهای حزباللهی تطابق بیشتری دارد. در حوزه اقتصادی نیز این گروه بر ظرفیتهای داخلی تاکید دارد و میگوید نهایتا میتوان با تکیه بر سرمایه داخلی و نه خارجی و همچنین همسایگان و نه تجارت خارجی با غرب مشکلات را برطرف کرد.
آقای رئیسجمهور
رئیسی در این جمع چه نقشی دارد؟ واقعیت این است که دولت رئیسی بیش از آنکه محصول یک اندیشه باشد حاصل یک پروژه است. رئیسی نماد این پروژه بود و البته افراد زیادی کارگزار آن هستند. این پروژه کارگزاران زیادی دارد و هدف نهایی از آن کسب حداکثری قدرت برای اصولگرایان و یکدست شدن آن بود. رئیسی در این قاب مدیر تیمی است که هر کدام از بخشهای آن با یکی از ایدههای پیشین وارد میدان شدند. اینطور به نظر میرسد که وزارت کشور یکدست در اختیار ایدههای جلیلی است که بهطور مشخص در حوزه حجاب و دانشگاه در روزهای اخیر دیدیم که حتی نیمنگاهی به بخش دیگری از افکار عمومی ندارد و به اجرای ایدههای خود حتی به قیمت (به قول لاریجانی) خالصسازی فکر میکند.
وزارت اقتصاد به شرحی که چند روز پیش گفتیم در اختیار قالیباف است تا با ایدههای جدید مدیریتی مانند مولدسازی در سازمان خصوصیسازی و یا سیستم جدید اعطای مجوز بتواند گرههای کشور را باز کند و … حال سوال این است که آیا واقعا رئیسی را میتوان راستگراتر از سعید جلیلی دانست؟ پاسخ مثبت است. رئیسی در واقع از نظر اندیشهای نزدیک به امام جمعه مشهد است و عدم اجرای ایدههایش در واقع ارتباطی به اندیشه او ندارد بلکه مربوط به محدودیتهای اجرای اوست.
سایرین
اسمهای دیگری که از لیست ما باقیمانده را در واقع نمیتوان جریانی مستقل نامید. اما هر یک از آنان در واقع مشغول اجرای پروژههای مستقلی هستند. مثلا علیرضا زاکانی در شهرداری تهران که علاقهاش آن منکوب کردن اصلاحطلب است. او این کار را هم با ادبیات خاص خود در جریان مناظرات انجام داد و بعدا آن را از طریق همشهری، ارگان رسمی شهرداری پیش برد یا به طور مثال غلامعلی حداد عادل بیش از هر چیز در قالب شورای ائتلاف به فکر آن است که بتواند سازوکار وحدت اصولگرایان را حفظ کند. او البته در حال حاضر و ناظر به انتخابات مجلس با تهدید طیف جلیلی و رئیسی یا دولت روبهرو است.
مثلث پایداری، حزب تازه تاسیس شریان با مدیریت بذرپاش و رئیسی و تا حدی مصاف رائفیپور قصد دارند در انتخابات مجلس به نوعی تصفیه درون گروهی دست بزنند و دعوا بر سر معاون وزیر کشور که مسئول ستاد انتخابات است را هم باید در همین قالب تعریف کرد. حداد عادل ترس آن را دارد که در صورت جدایی رادیکالهای راست از این جریان قالیباف هم برای حفظ قدرت خود به سمت لاریجانی یا محافظهکاران برود و سازوکار وحدت از هم پاشیده شود. پر واضح است که احمدینژاد را هم نمیتوان در این جریان قرار داد. او با نیروی گریز از مرکز خود از منتهیالیه راست خارج شد و حالا دیگر جریان مستقلی است که شاید بتوان آن را خارج از نظام هم تعریف کرد.