جذابترین و جریانسازترین فیلمهای سال ۱۹۷۰
روزنامه هفت صبح، صوفیا نصرالهی | خیلی از منتقدان معتقدند که دهه هفتاد برای سینما مهمترین و بهترین دهه بوده است. بعد از جنگ ویتنام و تمام شدن جنگهای جهانی و وقتی جنگ سرد شمایل تازهای پیدا میکرد. دهه که جنبش دانشجویی می۶۸ فرانسه هنوز تاثیر خودش را روی آثار هنری میگذاشت و هیپیها و آنارشیستهای جوان مخاطبان هنر بودند.
سال ۱۹۷۰ احتمالا شروعی بر پایان یک دوره بود. دوره طلایی سینمای هالیوود و استودیوها و شکلگرفتن فیلمها و فیلمسازان مستقل. اگرچه بهلحاظ مالی هالیوود دهه هفتاد چندان دستاوردی نداشت اما نقطه اوجی برای خلاقیت فیلمسازان بود. فیلمها در نشاندادن خشونت و روابط بیپرواتر شدند و دو جنبش هیپیها و حقوق بشر سمتوسوی تند و تیزتری به فیلمها دادند. آغاز دهه هفتاد با رشد راکاندرول همراه بود. با ستاره شدن بیتلز و همه اینها روی سینما هم تاثیر داشت.
تعاملات فرهنگی با جهان خارج از آمریکا، هالیوود را تحت تاثیر قرار داد و باعث شد کارگردانان دست به تجربههای جسورانهتری بزنند. سیستم استودیویی هم که پیش از این سقوط کرده بود و راه برای خلاقیتهای کارگردانان مستقل بازتر شده بود. بههرحال سال ۱۹۷۰ شروع یک دهه مهم در سینما بود و حالا پنجاهسالگی فیلمهای آن سال بهانه خوبی برای دوره فیلمهای شاخص آن سال و تحلیلشان است.
این فهرستی از فیلمهای مهمی است که سال ۱۹۷۰ به نمایش درآمدند و البته همهشان حتی آن فیلمی که آنتونیونی ایتالیایی ساخته در بستر سینمای هالیوود میگذرند، به همین دلیل از فیلمهایی مثل «زانوی کلر» اریک رومر یا «تریستانا» از شاهکارهای لوئیس بونوئل بهرغم اهمیتشان صرفنظر کردیم.
*** قصه عشق /کارگردان: آرتور هیلر /بازیگران: الی مکگرا، رایان اونیل
پرفروشترین فیلم سال ۱۹۷۰ شد و یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینما. فیلمی که مردم را با چشمهای اشکآلود از سینما بیرون میفرستاد و پیر و جوان را احساساتی کرده بود. انستیتو فیلم آمریکا «قصه عشق» را یکی از رمانتیکترین فیلمهای تاریخ سینما لقب داد. فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام بود که اتفاقا کتابش هم پرفروش بود.
الیور پسر یک خانواده ثروتمند ساحل شرقی است که در هاروارد درس میخواند و هاکی روی یخ بازی میکند. او جنی را میبیند که خانوادهاش از طبقه کارگر هستند و موسیقی میخواند. جنی باهوش و شوخطبع است و خیلی زود آنها عاشق یکدیگر میشوند ولی خانواده الیور با ازدواجشان مخالفند. بهرغم مخالفتها آنها ازدواج میکنند اما سختیهای زندگی بعد از آن تازه رویش را نشان میدهد.
مونولوگ ابتدایی فیلم، موسیقی فرانسیس له و صورت معصومانه الی مکگرا در نقش جنی تا ابد در حافظه سینمادوستان ثبت میشود. نمونهای برای اینکه چطور میشود یک ملودرام اشکانگیز موفق ساخت. فیلم حالا کمی کهنه بهنظر میرسد اما همچنان اصالت خودش را حفظ کرده است.
*** بزرگمرد کوچک /کارگردان: آرتور پن /بازیگران: داستین هافمن، فی داناوی
یک وسترن نامتعارف که احتمالا در کنار «بانی و کلاید» جزو بهترین فیلمهای کارنامه آرتور پن است. فیلم اقتباسی از رمانی به همین نام است که توماس برگر در دهه شصت آن را نوشت. فیلمی که درحقیقت چند ژانر از جمله کمدی و وسترن و درام در آن تلفیق شدهاند. سال ۱۹۷۰ جک کراب ۱۲۱ساله بهعنوان پیرترین مرد جهان داستان زندگیاش را برای یک تاریخدان مشتاق تعریف میکند.
اینکه چطور توسط قبیله سرخپوستان شاین بزرگ شده جوری که خودش را بیشتر سرخپوست میدانسته تا سفیدپوست. به رسته تفنگداران پیوسته و پیشاهنگ ژنرال جورج آرمسترانگ کاستر بوده است. در روایت کراب میبینیم که چطور تنها بازمانده سفیدپوست نبرد لیتل بیگ هورن بوده است. در نبردها چنان شجاع بوده که سرخپوستها به او لقب بزرگمرد کوچک داده بودند. داستین هافمن کوچکاندام بازی فوقالعادهای در این فیلم دارد که بهلحاظ تاریخی هم مهم است چون برخلاف بیشتر وسترنها اینبار از زاویه دید سرخپوستان و در همراهی با آنها قصه روایت میشود.
*** پنج قطعه آسان / کارگردان: باب رافلسن / بازیگران: جک نیکلسون، کارن بلک
بابی دوپی در منطقهای نفتخیز در کالیفرنیا کارش اکتشاف نفت است. او بیشتر وقتش را با رایت پیشخدمت رستوران میگذراند. بابی به رفیقش التون و رایت و دیگران نگفته که پیش از این پیانیست بوده و خانواده مرفهی از طبقه بالای جامعه دارد.
او بیشتر اوقاتش را به عیاشی میگذراند تا رایت به او میگوید که حامله شده. بابی به لسآنجلس پیش خواهر پیانیستش میرود و خواهرش به او میگوید که پدرشان دو سکته قلبی را پشت سر گذاشته و بهرغم همه اختلافات بابی باید برود و او را ببیند. بابی با رایت عازم خانه پدری بابی میشوند اما از آنجا که بابی شرمش میشود خانوادهاش رایت را ببینند او را در یک متل میگذارد.
منتقدان فیلم را نماینده هالیوود دوران جدید میدانستند. تصویری مسحورکننده از الیناسیون و از خودبیگانگی آدمها در جامعه جدید که یکی از بهترین بازیهای جک نیکلسون را هم در آن میبینیم. درحالیکه بعضی منتقدان معتقد بودند، فیلم خودنمایانه و بزرگنمایانه است اما «پنج قطعه آسان» بهعنوان یکی از فیلمهای دهه هفتادی که آنارشی آن دوره را به تصویر میکشید در تاریخ سینما باقی ماند.
*** پاتون / کارگردان: فرانکلین جیشافنر /بازیگران: جورج سیاسکات، کارل مالدن
یک فیلم جنگی بیوگرافیک درباره ژنرال جورج اسپاتون در طول جنگ جهانی دوم که فیلمنامهاش را فرانسیس فورد کوپولا بههمراه ادموند اچنورث نوشته بود. فیلم برنده هفتجایزه اسکار از جمله بهترین فیلم، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه اریجینال شد و جورج سیاسکات هم برای بازی در نقش ژنرال پاتون، اسکار بهترین بازیگر مرد را از آن خودش کرد.
مونولوگ ابتدایی فیلم که توسط ژنرال پاتون جلوی پرچم ادا میشود، تبدیل به یک شمایل در سینما شد. سال ۱۹۴۳ ژنرال جورج پاتون برای فرماندهی نیروهای آمریکایی به تونس میرود. او بسیار سختگیر است اما تواناییهای زیادی هم دارد که باعث میشود واحدهای زیرنظرش بهسرعت پیشرفت کنند. آنها موفق میشوند نیروهای آلمانی را به عقب برانند. پاتون بعد از این، مامور محافظت از حمله رقیب انگلیسیاش میشود اما او به ابتکار خودش کاری میکند که متفقین پیروز شوند اما همین باعث میشود دعوا بین او و فیلد، مارشال انگلیسی بالا بگیرد. فیلم نه تنها تصویری از ژنرال پاتون ارائه میدهد که درحقیقت مقالهای در باب جنگ و قدرت و گردنکشی است.
*** مش /کارگردان: رابرت آلتمن /بازیگران: دونالد ساترلند، الیوت گولد، رابرت دووال
«مش» یا «بیمارستان جراحی ارتش» از آن فیلمهای شوخطبعانه گزنده رابرت آلتمن است. هاکی و دوک و جان سه رفیق هستند که در بیمارستان ارتش به جراحی مجروحان میپردازند. آنها در اوقات فراغتشان کارهای مضحکی انجام میدهند، مثلا برای یک افسر دندانپزشکی که میخواهد خودش را بکشد، مهمانی شام آخر برگزار میکنند. مدتی هاکی و جان به ژاپن فرستاده میشوند تا پسر یک سناتور آمریکایی را عمل کنند. بعد هم دستور داده میشود که هاکی و دوک به آمریکا برگردند و جان در بیمارستان ارتش تنها میماند.
این تنها فیلم آلتمن بود که در گیشه هم فروش خوبی داشت و بعدها حتی یک سریال تلویزیونی هم به همین اسم ساخته شد. فیلمی که با جنگ و زخم و درد شوخی میکند. فیلم جایزه اصلی جشنواره کن آن سال را از آن خوش کرد و نامزد پنججایزه اسکار هم شد. وجه کمدی فیلم منتقدان را به وجد آورد و تناقضی که میان موقعیت و کمدی وجود داشت، باعث شد که فیلم تحسینهای زیادی دریافت کند.
*** گربههای اشرافی /کارگردان: ولفگانگ ریترمن /بازیگران: فیل هریس، اوا گابور
انیمیشن دوستداشتنی که هنوز هم دیدنی است و البته دوبله فارسی آن هم خیلی خوب است. ماجرای یک بانوی ثروتمند که گربهای به نام دوشس با سه بچه دارد. او میخواهد ثروتش را برای دوشس و بچههایش به ارث بگذارد اما پیشخدمت او که از این ماجرا خبردار میشود، تصمیم میگیرد گربهها را سر به نیست کند.
ادگار آنها را از خانه دور میکند و دوشس و بچههایش با یک گربه خیابانی به نام اومالی آشنا میشوند. اومالی و دوستانش تلاش میکنند که دوشس را به خانه برگردانند و در این حین رابطهای عاطفی میان اومالی و دوشس شکل میگیرد. انیمیشنی شوخطبعانه و سرحال که منتقدان آن را تحسین کردند. شخصیتپردازی گربهها قوی بود و سکانسهای موزیکالش مفرح و شوخیهایش سرگرمکننده بود. موسیقیهای جز ساخته شده برای انیمیشن هم مورد توجه قرار گرفت.
*** حماسه کیبل هوگ /کارگردان: سام پکینپا / بازیگران: جیسون روباردز، دیوید وارنر
یک وسترن غیرمتعارف دیگر که در دهه هفتاد ساخته شد. کیبل هوگ در صحرا تنها افتاده و منتظر دوستانش است که در جستوجوی آب رفتهاند. کیبل هوگ تنها و سرگردان در صحرا پیش میرود و رو به مرگ است که بالاخره به آب میرسد. نزدیکی چشمه دلیجانهایی هستند که مسافران را میبرند. در نتیجه کیبل هوگ فکر میکند آنجا محل خوبی برای راهانداختن یک شغل شرافتمندانه است.
او با کشیشی به نام جاشوا آشنا و دوست میشود و از طرف او به شهر میرود و آنجا با زنی آشنا میشود. برعکس بقیه فیلمهای پکینپا آن خشونت صریح در این فیلم دیده نمیشود و بهجایش از نیمه به بعد تبدیل به یک عاشقانه میشود. فیلم نمونهای باشکوه از وسترن مدرن است. بازی روان جیسون روباردز هم ستودنی است. خود پکینپا هم از «حماسه کیبل هوگ» بهعنوان فیلم مورد علاقهاش یاد میکرد.
*** نقطه زابریسکی /کارگردان: میکل آنجلو آنتونیونی /بازیگران: مارک فرچت، راد تیلور
در یک خوابگاه دانشگاهی در آمریکا، دانشجویان سفیدپوست و سیاهپوست تظاهراتی علیه تبعیض نژادی بهراه میاندازند و مارک هم به آنها ملحق میشود اما وقتی میبیند که خبری از تیراندازی و اتفاقات مسلحانه در این تظاهرات نیست ادعا میکند که: «من دلم میخواهد بمیرم ولی نه از بیحوصلگی» و آنجا را ترک میکند.
مارک و رفیقش از یک مغازه اسلحه میخرند. مارک با اسلحهاش به محل درگیری دانشجویان و پلیس برمیگردد اما قبل از اینکه اسلحهاش را بیرون بیاورد، به یک پلیس شلیک میشود و میمیرد. قصه آنقدر پیچیده است که نمیشود خلاصهاش را نوشت. مارک یک هواپیما میدزدد. در جادهای با یک زن همراه میشود و همراه او به زابریسکی میرود. درنهایت از زن جدا میشود و میخواهد هواپیما را برگرداند. مدتی بعد زن خبری درباره مارک از رادیو میشنود.
خود آنتونیونی گفته بود که این فیلم حاصل مواجههاش با فرهنگ آمریکاست و ایدهاش از خبری که در روزنامه خوانده بود آمده. خبری درباره مردی که یک هواپیما دزدیده و در راه بازگشت برای پسدادن آن مرده. این دومین فیلم آنتونیونی بعد از «آگراندیسمان» در آمریکا بود. «نقطه زابریسکی» یک اثر هنری در باب بیهودگی زندگی آدمها بود و حال و هوای آن دوره جوانان آمریکا را خیلی خوب تصویر کرد.
*** ووداستاک / کارگردان: مایکل وادلی /بازیگران: مارتین اسکورسیزی، تلما اسکونمیکر و مایکل وادلی
جوآن بائز، جو کاکر، جفرسون ایرپلین و گروههای بزرگ موسیقی دیگر
مستندی درباره کنسرت ووداستاک. کنسرتی که سهروز برای صلح و موسیقی برگزار شده بود و بزرگترین گروههای راک در آن شرکت داشتند. ووداستاک یک اتفاق بزرگ بود و چیزی حدود ۲۰فیلمبردار از آن تصویربرداری کردند.
این فقط یک فستیوال موسیقی نبود. یکی از مهمترین اتفاقات دهه شصت بود که در آن میشد خردهفرهنگهای مختلف را مشاهده کرد. از هیپیها و دانشجوها و چپها تا عشاق گروههای موسیقی همه کنار هم حضور داشتند و واقعا آن شعار سهروز صلح و موسیقی برازندهاش بود. تدوین فیلم «ووداستاک» بهخصوص تحسین منتقدان را برانگیخت. فیلم برنده اسکار مستند آن سال هم شد.
*** دختر رایان / کارگردان: دیوید لین /بازیکران: رابرت میچم، سارا مایلز، ترهور هاوارد
فیلم حماسی و رمانتیک دیوید لین در طول جنگ جهانی اول اتفاق میافتد. سال ۱۹۱۷ رزی رایان تنها دختر تام رایان از زندگی در دهکده دورافتاده خسته شده. دهکدهای که مردمانش بهشدت ناسیونالیست هستند. او عاشق معلم مدرسه میشود و تصور میکند که ازدواج با او به زندگیاش شور و هیجان میبخشد. آنها ازدواج میکنند اما زندگی مشترکشان کسلکننده از کار درمیآید.
سرگرد راندولف دوریان برای فرماندهی کمپ ارتش به دهکده میآید. رزی و راندولف با یکدیگر رابطه پیدا میکنند و مردم دهکده کمکم از این رابطه باخبر میشوند و این ماجرا خشم آنها را در پی دارد. فیلم دچار ممیزیهایی برای نمایش شد. اول کار منتقدان واکنش خوبی به فیلم نشان ندادند. آنها معتقد بودند که هرچند کاراکترهای فیلم لین خوب نوشته شدهاند و بازی بازیگران خوب است اما در قابهای غولآسای لین شبیه کوتولهها بهنظر میرسند. اما بهتدریج فیلم تحسینکنندههای خودش را پیدا کرد.