ایکس فایل؛ پروندههای مجهول جنایی
روزنامه هفت صبح، سارا غضنفری| داستان پروندههای عجیب و مجهول. پروندههایی که سرانجامی نمیتوان برایشان متصور شد چنان که بگویی مختومه و تمام. شاید به ظاهر و قانونی پرونده تمام شود و انگار به سرانجام رسیده باشد اما همیشه در برخی پروندهها نکات مجهولی باقی میماند. معروفترین این پروندهها داستان آرمان و غزاله است، داستان بهلول در قتل شیما، قصه پزشک تبریزی یا حتی همان قتل دختر جوان در خانه وحشت. نکات عجیبی در این پروندهها است که هیچگاه به طور دقیق به آن پرداخته نشد. در این گزارش سراغ پروندههای مجهول میرویم که برایش سرانجامی نمیتوان متصور شد.
آرمان و جسد پیدا نشده غزاله
آذرماه 1400 بود که حکم قصاص آرمان عبدالعلی به جرم قتل غزاله شکور در محوطه زندان رجاییشهر کرج اجرا شد. آرمان و غزاله در سفر خانوادههایشان به ترکیه در سال 1390 با یکدیگر آشنا و به هم علاقهمند شده بودند. این ارتباط بعد از بازگشت به ایران ادامه پیدا میکند تا اینکه 12 اسفند 1392 فرا رسید، روزی که غزاله ناپدید میشود.ساعت 22 دوازدهم اسفند 92 پدر و مادر غزاله، هراسان و نگران، به کلانتری 103 گاندی مراجعه و خبر ناپدید شدن غزاله را به پلیس اعلام میکنند.
پدر غزاله گفته بود دخترش ساعت 15 از خانه خارج شده و به مطب پزشک پوست در خیابان ظفر رفته است اما تا این لحظه هیچ خبری از او ندارد و گوشی تلفن همراهش هم خاموش است.پلیس پس از اعلام مفقودی غزاله توسط پدر و مادر وی، بررسیهای خود را آغاز میکند و پی میبرد که غزاله پس از ترک مطب، در تماس تلفنی با یکی از دوستانش، به او گفته است که به دیدار پسری بهنام آرمان میرود.آرمان 14 اسفند به پلیس آگاهی احضار میشود و ماجرای آشنایی خود با غزاله را تعریف میکند.
داستان از اینجا به بعد چنین است: آنها با هم دوست بودند. به اختلاف میخورند. روز ناپدید شدن غزاله، او به دیدار آرمان رفته بود. آرمان یک بار گفت غزاله در پلهها زمین خورده، ترسیده و او را در چمدان گذاشته و به سطل زباله انداخته است. یک بار هم گفت درگیر شدهاند او را هول داده و با میله بارفیکس به سرش ضربه زده است. به هرحال دوباره منکر ماجرا شد. ولی بعد سالها حکم قصاص آرمان اجرا شد. قسمت مجهول این پرونده این بود که جسد غزاله هیچ وقت پیدا نشد.
سرنوشت نامعلوم پزشک تبریزی
پزشک تبریزی سال ۹۵ به اتهام قتل بازداشت شد. در جریان پرونده اتهامی پزشک تبریزی او به قتل مادربزرگ و همسر خود متهم و به قصاص محکوم شد.علیرضا صلحی به خاطر خط خوش در نسخهها و تجویز صدای استاد شجریان معروف شده بود که یک باره با خبر اینکه قاتل است همه را شوکه کرد. روز حادثه که عاشورا بود پزشک تبریزی برای اعضای خانواده خود غذا تهیه کرده بود و آنها بعد از صرف غذا به دلیل مسمومیت بالا در بیمارستان بستری شدند.
در نهایت همسر پزشک تبریزی به نام المیرا و همچنین مادر بزرگ این پزشک جان خود را از دست دادند. بنابراین او به اتهام دو فقره قتل عمدی بازداشت شد اما هرگز به مسموم کردن عمدی غذاها اقرار نکرد.بعدها خانواده مادری او از قصاصش گذشتند و به دریافت دیه بسنده کردند اما خانواده نامزدش او را نبخشیدند. بارها پرونده او به دیوان عالی کشور رفته و برگشته اما همچنان این پزشک در زندان تبریز به سر میبرد در حالی که به هیچ عنوان اتهام قتل را نپذیرفته است. سرنوشت او نیز بسیار عجیب است و همچنان در زندان به سر میبرد.
ماجرای بهلول و شیما صباگردی
رسانهها برای ماجرای قتل شیما دختر 15 ساله به دست بهلول 60 ساله تیتر زدند:« گذشت، پایان پرونده جنجالی قتل شیما.» ۲۶ مردادماه ۱۳۹۸، مردی به مأموران پلیس تهران خبر داد که شیما، دخترخوانده ۱۵ سالهاش گم شده است. او گفت که دخترش برای خرید خانه را ترک کرده و دیگر برنگشته است. تحقیقات پلیس در این باره به جریان افتاد تا اینکه معلوم شد او آخرین بار در پایانه بیهقی سوار یک خودروی پژو مسافربر شده است.
وقتی مالک خودرو که پیرمردی به نام بهلول بود مورد تحقیق قرار گرفت، گفت که از سرنوشت شیما خبر ندارد، برای همین هم آزاد شد. آزادی بهلول در حالی رقم خورد که پدرش شیما بر این باور بود که بهلول راز گم شدن دخترش را میداند. او فیلمی در شبکههای اجتماعی منتشر و از رئیس قوه قضائیه درخواست کمک کرد. درخواست او مورد قبول قرار گرفت و پرونده بار دیگر به جریان افتاد و بهلول بازداشت شد. بهلول در جریان تحقیقات فنی به ربودن شیما و قتل او اعتراف کرد.
متهم گفت: «شب حادثه مقابل پایانه بیهقی منتظر مسافر بودم که شیما را سوار کردم. بعد از اینکه حرکت کردم، متوجه شدم که او از خانه فرار کرده است. شیما را به خانهام بردم و او را حبس کردم و دو هفتهای نیز او را نگه داشتم. روزها در را به رویش قفل میکردم تا همسایهها متوجهاش نشوند و به دنبال کارم میرفتم.» متهم ادامه داد: «شب حادثه شیما میخواست از خانه بیرون برود که با هم مشاجره کردیم و او را به قتل رساندم.
جسدش را لای پتو پیچیدم و در صندوق عقب ماشینم گذاشتم و به حیاط خانه صاحبخانهام در خیابان نامجو بردم و آنجا دفن کردم. میدانستم که او آخر هفتهها در خانهاش نیست. او به خاطر اعتمادی که به من داشت، کلید خانهاش را به من داده بود و کارهایش را انجام میدادم. آن شب هم به خانهاش رفتم و زیر درخت انگوری که در حیاط بود گودالی کندم و جسد را دفن کردم و به خانهام برگشتم تا اینکه بازداشت شدم و به خاطر عذاب وجدانی که داشتم به جرمم اعتراف کردم.»
با کامل شدن تحقیقات در این باره، پدر و مادر واقعی شیما هم شناسایی شدند و علیه بهلول شکایت و درخواست قصاص کردند. مادر شیما گفت: «یک روز ناپدری شیما به دیدن من آمد و گفت که دخترم کشته شده است. من از ماجرا خبر نداشتم و زمانی که متوجه شدم از متهم شکایت کردم. من و پدر شیما سالها قبل جدا شدیم. من دوبار ازدواج کردم. از ازدواج اولم پنج فرزند داشتم و بعد از جدایی با همسر دومم وصلت کردم که شیما به دنیا آمد.
من به مصرف مواد اعتیاد داشتم، به همین دلیل بازداشت شدم و زمانی که میخواستند من را به زندان منتقل کنند برادرم، او را با خودش برد. آن روز شیما ۱۰ روزه بود و زمانی که آزاد شدم، گفتند که سرپرستیاش را به یک خانواده سپردهاند. من تا دو سالگی شیما از او خبر داشتم، اما بعد از آن از او بیخبر ماندم تا اینکه گفتند فوت شده است.
راز خانه وحشت
خانه خیابان کمیل هم داستان زیاد دارد. ماجرای سعید و خواهرش که دختران و زنان فراری را در ترمینال به اسم پناه دادن به خانهشان کشانده و بعد هم سعید آنها را آنجا اسیر کرده و مورد آزار و اذیت قرار میداد. این پرونده به طور مفصل روز چهارشنبه چاپ شد. راز جسد دختری که پلاستیک پیچ در خانه کشف شد و دختران فراری که مورد آزار و اذیت واقع شده بودند. سعید هم برای قتل و هم آزار و اذیت دختران حکم قصاص گرفت. ولی فیلمی از فرار دختر دیگری از خانه او منتشر شد. گفته میشود شاید دختران بیشتری در این خانه اسیر او بودهاند اما سعید هیچگاه نه قتل را گردن گرفت و نه حاضر شد راجع به سایردختران فراری حرفی بزند. این پرونده هم نکات مبهم زیادی باقی گذاشت.
پرونده عجیب بابک خرمدین
بابک خرمدین مستندساز و کارگردان سینما، وقتی جسد مثله شدهاش در اکباتان پیدا شد مثل بمب صدا کرد. بابک خرمدین در ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰ به دست والدینش در شهرک اکباتان تهران به قتل رسید. در ۲۶ اردیبهشت و پس از آنکه بخشهایی از جسد مثله شده او توسط یک کارگر شهرداری در شهرک اکباتان پیدا شد، پلیس پدر و مادر خرمدین را بازداشت کرد و آنها به قتل فرزندشان اعتراف کردند.
در ۲۷ اردیبهشت اکبر خرمدین، پدرش اعتراف کرد که با همدستی همسرش مواد بیهوش کننده به فرزندشان خوراندهاند و پس از بیهوشی او را به قتل رساندند و جسد را پس از مثله کردن در سطل زبالههایی در فاز ۳ اکباتان، آریاشهر و میدان صنعت رها کردهاند. اکبر خرمدین انگیزه قتل پسرش را اذیت کردنها و رفتار نامناسب مقتول با پدر و مادرش عنوان کرد.
همچنین در یک روایت تازهتر خانواده فرامرز (داماد اکبر خرمدین) ادعا کردهاند که اکبر بیماری سرطان پیشرفته دارد و به همین خاطر به دلیل ناامیدی از نزدیک بودن مرگش، تلاشی هم برای پنهان کردن بقایای جسد پسر خود (بابک) برخلاف دختر و داماد خود نکرده است. داماد او پسر خواهرش بود. اکبر خرمدین آبان 1400 در زندان درگذشت و همسرش نیز از زندان آزاد شده و در خانه سالمندان گفته میشود به سر میبرد. ولی هیچگاه دلیل واقعی قتل سه نفر که دو نفر فرزند اکبر و ایران و یکی داماد و پسر خواهرش بود مشخص نشد.