ایام تلخ خواندن برق شریف
روزنامه هفت صبح| یک: وقتی سیاستهایی مثل تاکید بر علوم انسانی اسلامی میشد و اینکه بهجز انگلیسی باید گزینه زبانهای دیگر هم برای آموختن مطرح شود و یا مسئله تاکید بر طب اسلامی همه و همه در ذهنم اینگونه صورتبندی میشد که اینها در واقع تاکتیکهایی برای صفبندی و آرایش دوباره نیروها در برابر هژمونی غرب هستند.
نوعی استراتژی تا در این جنگ بتوانیم دوام بیاوریم و حتی موضع تهاجمی بگیریم. اما گروههایی در طبقات سنتی هستند که هسته و معنای این توصیهها را به نفع خود تحلیل میکنند. یعنی رفتن به داخل قلعه محافظهکاری و سرسپردن بدون قید و شرط به سنتهای اجتماعی و آیینی. وقتی حرفهای مهدی جمشیدی در مناظره با دکتر عبدالکریمی را میشنیدم متوجه این محافظهکاری شگرف و عشق افراطی این دوستان به مسئله سنتها شدم.
نوعی بنیادگرایی از بیخ و بن که در توصیفاتشان درباره پوشش زنها و تحلیل اجتماعیشان که ناگهان با آرایههای تند و خشن اخلاقی درهم میآمیخت، قابل ردیابی بود. اینها گاه چشم بر نشانههای دیگر میبندند و آنچه را که دوست دارند از سیاستهای اجتماعی توصیه شده از سوی مراجع عالی انتخاب میکنند. آنها پوشش بانوان در ملاقات با رهبری را میبینند اما ترجیح میدهند بر خواستههایشان به شکلی تهاجمی پافشاری کنند. کما اینکه آقای جمشیدی با عدم رضایت از حضور مجریان زن با مانتوهای رنگی در تلویزیون یاد میکند. خدا بهخیر بیاورد.
دو: راستی هفته پیش معاون وزیر ورزش اعلام کرد که تعطیلی جاده تندرستی مجموعه انقلاب بهخاطر مسئله حجاب بوده و فعلا هم امیدی به بازگشایی این مجموعه نیست. اما توئیتی خواندم در توئیتر که یک خانمی که در آمریکا حضور دارند به بهانه یک پیرهن نوستالژیک، یادی از «ایام تلخ خواندن برق شریف» کرده بودند.
و بعد کامنتهایی که این یاد کردن بیمقدمه از «ایام تلخ برق شریف» را نوعی افاضه فضل دانستند و یادآوری زمخت این نکته که ایشان شریفی هستند و حتما رتبه زیر صد در کنکور داشتهاند و خلاصه معرکهای برپا بود. اما یکی از کامنتها جالب بود و حقیقت ترسناکی را در خود پنهان کرده بود: «برق شریف هیچ ارزش افزودهای برای صنعت برق ایران ندارد.»
یکی دیگر هم کامنت گذاشته بود که: «مدتهاست مهندس فارغالتحصیل شریف در وزارت نیرو ندیدهام.» که همه طعنه به مهاجرت بیرویه فارغالتحصیلان برق این دانشگاه هستند. حالا که حرف از شریف شد واقعا اسم شریف واقفی بر بالای این دانشگاه معتبر ایرانی درست است؟ یکی از سه رهبر اصلی سازمان مجاهدین خلق در اوایل دهه پنجاه باید نامش بر بالای سر در دانشگاه باشد؟
جزئیات ماجرا را میدانم و فیلم سیانور را هم دیدهام اما باز هم غیرمنطقی نیست؟ از آنطرف یکی از دوستان تعریف میکرد که پس از سالها برای گرفتن مدرک تحصیلیاش به دانشگاه آزاد رفته و برای پیدا کردن ساختمان و دپارتمانها کلی به دردسر افتاده و آنهم بهخاطر اسمگذاریهای خاص مسئولان جدید بر روی ساختمانهاست که برای ارجگذاری یاد شهدای عزیز و نمایش ولایتمداری خود، دیگر سنگتمام گذاشتهاند!