اطلاعات دست اول از فیلم مست عشق
روزنامه هفت صبح، وحید سعیدی/ احمد رنجبر | تکراریترین و البته مهمترین گلایه از سینماگران در همه این سالها، عدم ورود به زندگی مفاخر کشورمان بوده است. تلاشهایی شده اما کافی نیست. همچنان عدم ساخت زندگی بزرگانی مثل حافظ و سعدی نقطه ضعفی برای سینماگران ایرانی محسوب میشود. در این شرایط، حسن فتحی سال پیش دست روی زندگی جلالالدین محمد بلخی ملقب به مولوی گذاشت.
او فیلم «مست عشق» را با همکاری سینمای ترکیه ساخت و دیر یا زود حاصلش پیش روی مخاطبان قرار خواهد گرفت. در این مدت، داستانی درباره زاویه نگاه فیلم منتشر نشده و حالا برای اولین بار میتوانید فرازهای مهم «مست عشق» را در پرونده هفت صبح بخوانید. اطلاعاتی که از فیلم در اختیار داشتیم، جزئیتر است اما به رسم امانت صرفا به فضای کلی فیلم و روح حاکم بر آن بسنده شده. در این گزارش ابتدا کارنامه حسن فتحی از منظر ساخت سریالهای تاریخی مورد ارزیابی قرار گرفته است.
او با پیشینهای موفق به «مست عشق» رسیده و اولین امیدواری درباره فیلم همین است. فضای کلی فیلم و همه بزنگاههایی که «مست عشق» از آن بهره برده بخش دیگر پرونده است. در ستون مجاور درباره شاخصترین آثار ساخته شده درباره مفاخر کشورمان مرور شده. حتما اطلاع دارید که پارسا پیروزفر در «مست عشق» نقش مولانا و شهابحسینی نقش شمس تبریزی را بازی کردهاند.
* بزنگاه های مهمی که مست عشق درباره زندگی مولانا سراغشان رفته کدام است؟ در فیلم با چه موارد آشنا و ناآشنایی از زندگی شاعر برجسته کشورمان مواجه هستیم؟
*** گم شدن شمس
حکایت معروفی درباره شمس تبریزی وجود دارد و آن ماجرای گم شدن اوست. اگر زندگی شمس و مولانا را بخوانید میدانید این اتفاق مولانا را شوریده حال میکند و در آخر پی میبریم منظور شمش از غیبتش چه بوده است. در فیلم «مست عشق» داستان با ماجرای گم شدن شمش شروع میشود. اسکندر بیک (با بازی بازیگر ترک یعنی ابراهیم چکلیککول) مامور پیدا کردن شمس شده است. همزمان بلوایی در شهر قونیه راه افتاده است و مخالفان و موافقان شمس دوئل کردهاند.
مولانا حال خوشی ندارد و در حسرت دیدار دوباره شمس است. در این فراز از فیلم، مخاطب پی به میزان عشق مولانا و تاثیر شمس بر او میبرد. از آن سو نزاعی که میان موافقان و مخالفان شمش در گرفته است، مشخص میکند که از همان زمان خیلیها با رویه صوفی گرایه شمس زاویه داشتهاند. افتتاحیه «مست عشق» در واقع به شخصیت شناسی شمس و مولانا به طور مختصر و مفید اختصاص دارد. از سوی دیگر اشارههایی به جنگ مغولها با ترکها میشود که هدف از نمایش آن کاشتن علامت سوالهایی درباره اسکندر است که در آخر رابطهاش با شمس و مولانا رمزگشایی میشود.
*** داستان فیلم سینمایی«مست عشق» بعد از طرح یک تم معمایی به گذشته میرود. در اینجا یکی از مهمترین فرازهای داستان طرح میشود و آن اولین دیدار شمس و مولانا است. این که چگونه دیدار آنها در فیلم دراماتیزه شده است، بماند. پس برویم سراغ حکایتهایی که در متون مختلف درباره این دیدار روایت شده. مثلا در کتاب «ملت عشق» درباره این ماجرا اینطور آمده است:« شمس پرسید به نظرت حضرت محمد (ص) و بایزید بسطامی کدام بزرگتر هستند؟
مولانا با عصبانیت میپرسد این چه سوالی است؟! شمس لحن صحبتش را عوض میکند و میافزاید مگر حضرت پیامبر اینگونه نفرمودهاند که «ای پروردگار تو را ستایش میکنم. چندان که شایسته است، تو را نشناختم.» حال آن که بایزید بسطامی گفته است: «خود را ستایش میکنم، مرتبهام متعالی است زیرا خدا را در خرقهام دارم.» یکی خودش را در مقایسه با خدا کوچک میداند و دیگری خداوند را در درونش دارد. به نظر تو کدام یک ازاین دو نفر والاتر است؟» بعد از این مباحثه است که اولین ضربه به مولانا وارد میشود.
*** در آب انداختن کتابها
دیگر بزنگاه مهم رابطه مولانا و شمس بعد از مجادله اول رقم میخورد. روایت است که مولانا تحت تاثیر صحبت شمس قرار میگیرد و دگرگون میشود. ضربه دوم جایی به مولانا وارد میشود که شمس ایمان او را به چالش میکشد. این بخش در «مست عشق» به عنوان سکانسهای ابتدایی فیلم دراماتیزه شده است. ماجرا از این قرار است که شمس در کلاس درس مولانا حاضر میشود. او شاهد مباحث مولانا درباره زندگی جاودانه در آخرت است که شمس او را اینگونه به چالش میکشد: «تکلیف و معنای این جهان ما حتی بر فضلا پوشیده است از آن دنیا میگویی.»
شمس در میان خشم شاگردان مولانا کتابهای او (به عنوان منبع فقه) را به داخل حوض میاندازد. بعد دست میبرد و آنها را در حالی که خشک هستند بیرون میآورد…. این روایتی آشنا برای کسانی است که درباره مولانا اندکی مطالعه داشتهاند. این که حسن فتحی در مقام کارگردان چطور آن را در «مست عشق» به تصویر کشیده که تاثیر لازم را داشته باشد مسئله مهمی است. این مواجهه است که زندگی مولانا را دگرگون میکند.
*** خلوت شمس و مولانا
بعد از این که دو ضربه مهم به مولانا وارد میشود نوبت به فراز بعدی زندگی او میرسد. این که شمس و مولانا مدتها با هم خلوت گزیدهاند، حکایتی آشناست و اصلا مشهورترین قول درباره آنهاست. در «مست عشق» این اتفاق مبنای درام را شکل میدهد منتها بهجای نمایش خلوت آنها، فیلم بر پچپچهها استوار است. مریدان مولانا از این ماجرا ناراحت هستند و بدخواهان حرفهایی شنیع به زبان میآورند. «مست عشق» به طور مشخص به اقوال ناصواب درباره رابط شمس و مولانا که در طول تاریخ بارها بیان شده، اشاره میکند. حتی در فیلم میبینیم که قاضی القضات میخواهد از این رابطه برای رسوایی آنها بهره ببرد! داستان خلوت این دو را به نقل از سایت تبیان مرور میکنیم:«چون مولانا بعد از سوال شمش از عالم غشیان به خود آمد، دست مولانا شمس الدین را بگرفت و پیاده به مدرسه خود آورده، در حجرهای در آمدند، تا چهل روز تمام به هیچ آفریدهای راه ندادند. بعضی گویند:سه ماه تمام از حجره
بیرون نیامدند.»
*** پوشیدن پشمینه صوفیان
مولانا بعد از دیدار با شمس، ترک کلاس درس کرد و شاگردانش در عطش آموزههای او بودند. مولانا مدتها از انظار دور بود تا این که به مدرسه قرآنی امیر قراطای که قاضی القضات قونیه است، رفت. او در این جمع که بلند منصبان شهر حضور داشتند، برای اولین بار با شمایلی متفاوت ظاهر شد. او جامه فقاهت و قضاوت را درآورده بود و با لباس پشمینه صوفیان وارد مجلس شد. این قول مشهور درباره مولانا، یکی از فرازهای مهم «مست عشق» است.
در فیلم واکنش دیگران و پاسخ مولانا را شاهد خواهیم بود. این همان بخشی است که عدهای در زمان رسانهای شدن «مست عشق» نگرانش بودند. مثلا یکی از رسانهها نوشته بود: «واضح است که در این میان تسلیم و عبادت عارفانه عرفا در مقابل خداوند برایشان محلی از اعراب نداشته است. با این حال این مسئله چنان در طول تاریخ با فراز و فرود و پیچیدگی همراه بوده که اگر فیلمنامه نویس محترم فیلم این موضوعات را مدنظر قرار ندهد قطعا در دام سطحینگری و نشان دادنِ اعمال و ظواهر زندگی صوفیانه خواهد افتاد و از نشان دادن عرفان حقیقی بازمیماند.»
***دوئل شمس با قاضیالقضات
یکی از ترفندهای خوب فرهاد توحیدی و حسن فتحی به عنوان نویسندگان فیلم «مست عشق»، نمایش بزنگاههایی است که هم اهمیت شمس به چشم میآید و هم دلیل عشق مولانا به او. یکی از این بزنگاهها در مدرسه قرآنی رقم میخورد؛ جایی که مولانا با لباس صوفیان در مجلس شرکت کرده. این هیبت نه تنها موجب تعجب شده که کنایههای تند و تیز به مولانا را در پی دارد. در یکی از مباحثهها، شمس این طور در دفاع از مولانا خطاب به قاضیالقضات پاسخ میدهد:
« از آن قاضی باید ترسید که بینیاز به شاهد عادل بیطرف، بیپروا به فسق حکم میکند. خوب شد سنایی بمرد و به عهد تو نرسید وگرنه به جرم سرودن تنها یک مصرع حکم به فسق او میدادی.» یکی از طرفداران قاضیالقضات نسبتی ناروا به مولانا میدهد و شمس این پاسخ را به زبان میآورد:« اگر چلیکی شراب در دریا بریزند مسلما نجس نخواهد شد و از آب وضو ساختن جایز است اما حوضکی خرد و کوچک چون وجود نظایر تو بیگمان با قطرهای شراب هم آلوده و نجس خواهد شد.» این بخش از فیلم پاسخ به خیلی از شبهات غیر اخلاقی درباره شمس و مولانا میتواند باشد.
*** دوئل عشقی شمس و علاءالدین
سالها پیش کتابی به نام «کیمیا خاتون» توسط سعیده قدس نوشته شد و باعث شد نام دخترخوانده مولانا بیش از پیش سر زبانها بیفتد. در فیلم «مست عشق» هم کیمیا سهم زیادی از داستان دارد. ماجرای کیمیا از این قرار است: مولانا جلالالدین بلخی بعد از مرگ همسرش، با زنی به نام کِراخاتون که قبلا همسر محمدشاه ایرانی بوده است، ازدواج میکند. کِراخاتون از محمدشاه دو فرزند به نام کیمیا خاتون و شمسالدین دارد. او بعد از ازدواج با مولانا به همراه دو فرزندش کیمیا و شمسالدین به خانه جلالالدین میآیند. مولانا نیز از همسر قبلی خود دو پسر به نامهای علاءالدین و بهاءالدین دارد.
علاءالدین عاشق کیمیا است اما در نهایت او به ازدواج شمس در میآید. در کتاب «کیمیا خاتون» گفته شده این وصلت به اصرار مولانا بهرغم میل باطنی کیمیا صورت گرفته. در «مست عشق» اما تاثیر عشق شمس بر کیمیا را میبینیم. در لحظات زیادی رابطه عاشقانه این دو وجود دارد و حتی منجر به دوئل عشقی شمس و علاءالدین میشود. علاءالدین از شمس کینه به دل میگیرد که خود فراز دیگری از داستان است. این بخش میتواند حکم جذابیت فیلم برای مخاطب عام را داشته باشد.
*** دختری به نام مریم
فیلم « مست عشق» یک شخصیت فرعی دارد به نام مریم که بنسو سورال نقش او را بازی میکند. سازندگان فیلم از طریق این شخصیت وارد برخی اتفاقهای زندگی مولانا شدهاند. این که چه مقدار از شخصیت مریم واقعی است و چه مقدار از آن به تخیل نویسندگان برمیگردد، مسئلهای جدا است. همین قدر بدانیم که حضور او در داستان کارکردی مفید دارد. او زنی مسیحی است که به مردی به نام ایاز فروخته میشود. او مریم را در اختیار فاحشه خانه قرار میدهد و …
داستان به گونهای پیش میرود که مریم توسط شمس و مولانا آزاد میشود. ورود مریم به خانه مولانا در نهایت در خدمت قصه قرار میگیرد. به این ترتیب که او بعدها راوی اتفاقهایی مستقیم به معشوقش اسکندربیگ میشود. حسام (به عنوان مامور حکومتی) هم بر اساس گفتههای مریم تصمیمیمتفاوت میگیرد. این شخصیت که سرنوشتی پر فراز و نشیب داشته است، علاوه بر این، بر تم معمایی فیلم میافزاید. از آن سو در نهایت پی میبریم مولانا چگونه ناجی او شده و زندگیاش را تحت تاثیر قرار داده است.
*** رابطه اسکندر و مولانا
در ابتدای فیلم از شمایل اسکندر بیگ رونمایی میشود؛ مردی جنگجو که حالا جبهه مغولها را رها کرده و مامور یافتن شمس تبریزی شده است. اسکندر مردی است تنومند و خشن که در طول فیلم زنی در تعقیب و گریز اوست. قاضیالقضات از اسکندر خواسته است برای مولانا پاپوش درست کند. او همچنین مامور استنطاق از علاء الدین محمد است. اسکندر بر اساس نشانهها او را قاتل شمس میداند. قاضیالقضات اسکندر بیگ را شماتت میکند که چرا انحراف پدر از دین را رها کرده سراغ فرزندی رفته که متشرع است! در طول فیلم، اسکندربیگ با حقایقی مواجه میشود.
او چند بار با مولانا برخورد دارد و حرفهایی میشوند که وجودش را میلرزاند. شخصیت اسکندر بیگ به نوعی یادآور خود مولانا است؛ مولانا با گفتههای شمس دگرگون شد و اسکندر با حرفهای مولانا. این ماجرا میتواند سند و دلیلی از سوی سازندگان «مست عشق» برای توجیه رابطه درست شمس و مولانا تعبیر شود. شخصیت اسکندر بیگ از جمله کاراکترهای فرعی اما جذاب فیلم است که زندگی پر پیچ و خمی دارد و در نهایت با مولانا همراه میشود. ابراهیم چکلیککول نقش او را بازی میکند.
*** تاثیر مولانا بر مردم
در «مست عشق» از همان ابتدا شاهد رویارویی دو طیف هستیم. عدهای که بعد از حضور شمس تبریزی در قونیه، منتقد مولانا شدهاند و عدهای که موافق او هستند. شاخصترین مخالف، پسر کوچک مولانا یعنی علاءالدین محمداست. سلطان ولد فرزند بزرگ مولوی، صلاحالدین زرکوب و حسامالدین چلبی هم مهمترین یاران مولوی محسوب میشوند. حسام منظور نقش چلبی را بازی میکند اما در «مست عشق»جزئیات رابطهاش با مولانا باز نمیشود. درباره این شخصیت این طور روایت شده: «پس از غیبت شمس از زندگی مولانا، با صلاحالدین زرکوب آشنا شد.
الفت او با این عارف سادهدل سبب حسادت عدهای شد. پس از مرگ صلاحالدین، حسامالدین چلبی را به عنوان یار صمیمیخود برگزید، که نتیجه همنشینی مولوی با حسامالدین، کتاب مثنوی معنوی شد که حاصل لحظههایی از همصحبتی با حسامالدین است.» مولانا مردم دار بوده است اما بعد از حضور شمس او با دقت بیشتری مردم کوچه و بازار را زیر نظر داشت. در «مست عشق» این بعد از زندگی مولانا برجسته شده که به میان آنها میرود و حتی باعث نجات دختری به نام مریم میشود. این بذرهایی که در فیلم کاشته میشود در نهایت در پایان به بار مینشیند. تاثیر مولانا را بر مردمی میبینیم که در حال سماع هستند.