داستانهای عامهپسند| «اسپایدرمن: راهی به خانه نیست»
روزنامه هفت صبح، کسری ولایی | درست در پایان «اسپایدرمن:دور از خانه»، شرور قصه کار خودش را میکند و هویت مرد عنکبوتی را لو میدهد. حالا دیگر همه میدانند قهرمان نقابدار شهرشان یک پسربچه دبیرستانی به اسم پیتر پارکر است. زندگی برای پیتر و نزدیکانش به گند کشیده میشود و دیگر هیچ چیز مثل سابق نیست. چارهای نمانده جز رفتن پیش ساحر اعظم تا جادویی به کار ببندد که مردم دنیا هویت او را فراموش کنند.
درست زمانی که به نظر میرسد همه چیز با تقلب درست شده، اوضاع میریزد به هم و مهمانانی ناخوانده از جهانهای موازی پدیدار میآیند؛ شرورهایی که میشناسیمشان چون در فیلمهای دیگری از اسپایدرمن آنها را دیدهایم. ماموریت جدید پیتر برای بازگرداندن دنیا به حالت قبل، پیدا کردن اشرار است. وقتی احساس میکند که به جای نابودی شاید بشود نجاتشان داد، بازی عوض میشود. این خلاصه داستان «اسپایدرمن: راهی به خانه نیست» فقط تا پایان پرده اول فیلم است. محصول جدید مارول که به شیوهای مهارناپذیر دارد در سینماهای دنیا پیش میرود و خیلی زود تماشایش حکم یک آئین جمعی را پیدا کرده.
دو تا انتخاب دارید. هم میشود مثل خیلی از منتقدان و سینماگران عصبانی بحث کرد که چرا مارول سینما را کرده شهربازی و هنر به فنا رفته؟ هم میشود به جایش پرسید که چطور محصولات سرگرمی در فرهنگ عامه همیشه ظرفیتهای بیانی و معنایی مدیومها را گسترش میدهند؟ قبل از تصمیمگیری، نگاه کنید به ویدئوهایی که از سینماهای مختلف در گوشهوکنار جهان بیرون آمده؛ همان نسخههای پردهای «اسپایدرمن: راهی به خانه نیست» که خیلی زود اینترنت را تسخیر کرد.
لحظهای که مردم قهرمان (قهرمانان) محبوب خود را روی پرده میبینند و شروع میکنند به جیغ و داد زدن، فراتر از تخلیه هیجانات چند تا نوجوان خوره است. اینطوری حساب کنید که انگار در لحظه به تماشاگران فیلم ثابت میشود معنایی فراتر از سرگرمی صرف وجود دارد و تلف نشده عمری که پای باور به قصهها گذاشتهاند. ربط دادن نسخه حاضر از اسپایدرمن در جهان سینمایی با مارول با دو مجموعه فیلم قبلی ساختهشده بر اساس همین کاراکتر، شاید در ظاهر یک ترفند تجاری هوشمندانه جهت منفجر کردن گیشه باشد، اما در عمل دستاوردی متامدرن برای بسط دادن یک روایت بزرگ و واجد معناست.
اسپایدرمن همیشه تجسمی زمینی بوده از قهرمان نحیفی که بار کل هستی روی دوشاش قرار داده شده و چارهای ندارد جز تحمل بار و نجات دادن تمام کسانی که بهش وزن میدهند. در طول شش دهه و طی تاب خوردن بین مدیومهای مختلف سرگرمی، حضورش ادامه داشته و مدام جنبههایی تازه به آن اضافه شده، از تراژدی برآمده از رنج بلوغ و فقدان گرفته تا هیجان لمس حس رهایی پشت نقاب.
سازندگان «راهی به خانه نیست» در امتداد مسیری که خالقان شخصیت و راویان قصه طی سالها شکل دادهاند، به شیوهای آگاهانه قصه بارها گفتهشده مرد عنکبوتی را به یک کهنالگوی ناگزیر در جهان داستانی خودش تبدیل میکنند. پیتر معصوم باید با تقدیری روبهرو شود که معنای وجودیاش را میسازد. کسی که انتخاب نشده ولی انتخاب میکند تا رنج بکشد و دنیا را نجات دهد، چون اگر غیر از این باشد برای جهان پیرامونش معنایی باقی نمیماند.
ایده کنار هم گذاشتن نسخههای مختلف از مرد عنکبوتی برمیگردد به خود کامیکها و اهمیت آفرینش و خوانشهای متفاوت از شخصیت. ایده اول رسید به دنیای گیم، بعد در قالب انیمیشن درخشان «اسپایدرمن: بهسوی دنیای عنکبوتی» به چشم آمد و حالا تبدیل شده به برگ برندهای که سینماها را از اغما بیرون آورده و مردم را دوباره به سالنهای تاریک کشانده.
نکته اینجاست که «راهی به خانه نیست» از زیر سایه منابع الهاماش بیرون میآید و در پایان به تجربهای خودبسنده تبدیل میشود که به طرزی غیرمنتظره علاوه بر جمع کردن گذشته فرنچایز، راهی تازه برایش باز میکند و در عین چندگانگی به سوی روایتی یکّه و یگانه میرود. همین اجازه میدهد تا کمبودهای متن و نقصهای اجرا را فراموش کنید و محصول جدید مارول را بهعنوان اثری بپذیرید که با گره زدن مفهوم بلوغ به روایتی کلانتر میتواند چند نسل را با تارهای عنکبوتیاش به هم پیوند بدهد و شور و حسرت میان آنها را به اشتراک بگذارد. اثری که این بار بالاترین شکل از مسئولیت در قبال قدرت را به پذیرش رنج برای تحمل فقدان تعبیر میکند.