هفت صبح، فاطمه برزویی| یلدا صرفا یک شب در تقویم نیست؛ نقطه‌ای است که در آن اسطوره، ادبیات و سبک زندگی ایرانی در یک بستر زمانی چند هزار ساله به هم می‌رسند. در بین تمام جشن‌های ایرانی، شاید هیچ آیینی به اندازه «شب یلدا یا چله» با کلمه و کلام گره نخورده باشد. اما چرا این شب تا این حد ادبی است؟ چرا حافظ به میزبان اصلی این ضیافت تبدیل شده و نگاه قدما به این درازترین شب سال چه تفاوتی با نگاه انسان مدرن دارد؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها و واکاوی لایه‌های زیرین این جشن باستانی، به سراغ «سعید بیابانکی» رفتیم.

 

شاعری که خود خالق یکی از مشهورترین تک‌بیت‌های یلدایی روزگار ماست و نام دخترش نیز با این شب پیوند خورده است. او در این گفت‌وگوی مفصل، از اضطراب زایش خورشید می‌گوید، از چراییِ تفال به حافظ پرده برمی‌دارد و نقد تامل‌برانگیزی بر تفاوت ماهوی «نوروز» و «یلدا» در روزگار کنونی وارد می‌کند.

 

  تنها شبی که مردم عاشق ادبیات می‌شوند


بیابانکی گفت‌وگو را با اشاره به قدمت و اهمیت ذاتی یلدا در فرهنگ ایرانی آغاز می‌کند و بر پیوند ناگسستنی آن با «کلمه» تاکید می‌ورزد. او معتقد است نیاکان ما این آیین را که هزاران سال قدمت دارد با هوشمندی تمام به ادبیات گره زده‌اند: «شاید بتوان گفت یلدا، تنها شبی در طول سال است که مردم ایران، عاشقانه و به شکلی جدی ادبیات را دنبال می‌کنند. چه در قالب شعر منظوم و چه در قالب داستان و افسانه. این توجه عمومی به ادبیات بسیار ارزشمند است و ریشه در ذات اسطوره‌ای این شب دارد.» 


از نگاه این شاعر علت این توجه ویژه را باید در فلسفه وجودی یلدا جستجو کرد؛ شبی که در باورهای کهن، شبِ زایش مهر، تولد الهه میترا و طلوع خورشید است. او برای ملموس کردن حال و هوای قدما در این شب، تمثیل جالبی را به کار می‌برد: «اجازه بدهید یک مثال ساده بزنم؛ وقتی مادری در اتاق زایمان در حال وضع حمل است، اطرافیان پشت در اتاق، نگران و مضطرب‌اند که آیا نوزاد به سلامت به دنیا می‌آید یا خیر. در باور اسطوره‌ای و در میان نیاکان ما، شب یلدا دقیقا چنین حکایتی داشته است. مردم در این شب طولانی، نگران و منتظر بودند؛ منتظر زایش خورشید و پیروزی نور بر تاریکی.»


بیابانکی این انتظار را همراه با نوعی «ترس مقدس» توصیف می‌کند. ترس از تداوم تاریکی و امید به پیروزی روشنایی؛ و این اجتماع خانوادگی در شب یلدا، در واقع راهکاری بوده برای غلبه بر دو ترسِ طبیعیِ انسان؛ ترس از تاریکی و ترس از تنهایی. «دور هم جمع شدن، ابزاری بود برای نترسیدن از ظلمتِ طولانی‌ترین شب سال.»

 

تاریخچه فال‌گیری!


یکی از بخش‌های جذاب سخنان بیابانکی، تبارشناسیِ رسم «فال گرفتن» در شب یلداست. او باور دارد که انحصار حافظ در شب یلدا، پدیده‌ای مربوط به سده‌های متاخر است و تا پیش از قرن هشتم هجری، یلدا با متون دیگری سپری می‌شده است: «تا قبل از ظهور نابغه‌ای به نام حافظ در قرن هشتم، مردم شب یلدا را بیشتر با قصه‌خوانی می‌گذراندند. قصه‌هایی از متل‌ها، امثال و حکم، داستان‌های شاهنامه، منظومه‌های نظامی گنجوی، مثنوی مولانا و یا حتی قصه‌های عامیانه کوچه و بازار. هدف این بود که سیاهی و درازی شب‌های زمستان سخت نگذرد.»


اما ماجرای فال گرفتن چگونه به شعر گره خورد؟ بیابانکی ریشه روانشناختیِ فال را در تمایل ذاتی انسان به پیش‌بینی آینده و یافتن الگوهای معنادار در پدیده‌های تصادفی می‌داند: «انسان طبیعتا دوست دارد طالعش را بداند. دقت کنید که آدمیزاد با هر چیزی که شکل و ریخت ثابتی نداشته باشد، فال می‌گیرد. مثلا در قدیم چند نخود و لوبیا را روی زمین می‌ریختند و از شکل تصادفیِ قرارگیری آنها برداشتی می‌کردند. یا به حرکت ابرها، پرواز پرندگان و حتی شکل عجیب و غریب تفاله قهوه در ته فنجان نگاه می‌کردند و معنایی استخراج می‌کردند.»


به اعتقاد این شاعر از قرن هشتم به بعد، شعر حافظ جایگزین این ابزارهای تصادفی شد. اما چرا فقط حافظ؟ چرا با سعدی و مولوی و فردوسی نمی‌شود آن‌طور که شایسته است فال گرفت؟ پاسخ بیابانکی روشن است: «تفسیرپذیری و چندوجهی بودن شعرهای حافظ.» او توضیح می‌دهد: «شعر حافظ، شعری تک‌ریخت و تک‌معنا نیست که در یک قالب مشخص بگنجد.

 

شعر او اصالتا «تاویل‌پذیر» است و هر کس می‌تواند حالِ خود را در آینه شعر او ببیند. به همین دلیل از قرن نهم به بعد، حافظ خودش را به شب یلدا تحمیل کرد و گره خورد.» علاوه بر ساختار شعر، بیابانکی به محتوای اشعار حافظ نیز اشاره می‌کند و معتقد است خواجه شیراز بیشترین بسامد و ارادت را نسبت به مفاهیم «مهر» و «خورشید» دارد که با فلسفه یلدا (تولد خورشید) همخوانی عجیبی پیدا کرده است.


او ابیاتی را شاهد می‌آورد:
«از کیمیای مهر تو زر گشت روی من 
 آری به یمن لطف شما خاک زر شود»
«یا رب این شمع دل‌افروز ز کاشانه کیست...»
و به ویژه بیتی که گویی مخصوص پایان شب یلدا سروده شده است:
«روز هجران و شب فرقت یار آخر شد 
 زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد»

 

  نگاه پارادوکسیکال کلاسیک‌ها به یلدا


در ادامه گفت‌وگو، از بیابانکی پرسیدیم که آیا نگاه شاعران کلاسیک به یلدا، مشابه نگاه جشن‌محور امروزی ماست؟ پاسخ او منفی است و تاکید می‌کند که در ادبیات کلاسیک، یلدا لزوما شب مبارکی نیست و اغلب با مفاهیم منفی، شوم و نماد فراق و تاریکیِ بی‌پایان گره خورده است. این شاعر نکته ظریفی را درباره خودِ حافظ مطرح می‌کند: «حتی خود حافظ که امروز گل سرسبد شب یلداست، یک‌بار مستقیما کلمه «یلدا» را در دیوانش به کار برده و اتفاقا در همان یک‌بار هم نگاهی منفی و سیاسی دارد.»


اشاره او به این بیت معروف است:
«صحبت حکام، ظلمت شب یلداست 
 نور ز خورشید جوی بو که برآید»


بیابانکی در تفسیر این بیت می‌گوید: «اینجا یلدا نماد استبداد و تاریکی است. حافظ با توجه به درگیری‌اش با فضای سیاسی و ریاکارانه زمان خود، همنشینی با حاکمان را به تاریکی و ظلمتِ شب یلدا تشبیه می‌کند که هیچ نوری در آن نیست. در واقع، در ادبیات کلاسیک هرجا صحبت از روزگارِ هجران بوده، تشبیه به یلدا رایج بوده است.»


این شاعر معتقد است تبدیل شدن یلدا به یک «جشنِ سراسر شادی»، دستاورد دوران معاصر است: «آن ترس باستانی از تاریکی مربوط به زمانی بود که برق و الکتریسیته وجود نداشت. امروز که شب و روز با نور مصنوعی یکی شده، آن ترس و شوم‌انگاری از بین رفته است. الان کسی باور ندارد که این شب نحس است؛ برعکس، همه خوشحال‌اند و بارش برف و باران هم (مثل امسال) این شادی را مضاعف می‌کند.»

 

نوروزِ فردگرا در برابر یلدای جمع‌گرا


بخش تامل‌برانگیز سخنان سعید بیابانکی، نقد اجتماعی او درباره کمرنگ شدن آیین‌های جمعی و مقایسه یلدا با نوروز است. او یلدا را «بزرگترین جشن خانوادگی و همگرایی ایرانیان» می‌نامد و هشدار می‌دهد که جامعه امروز ایران به شدت نیازمند احیای چنین آیین‌هایی است. این شاعر می‌گوید:

 

«متاسفانه بسیاری از آیین‌هایی که به اجتماع و همگرایی خانواده‌ها می‌انجامید، فراموش شده‌اند. نوروز هم که باقی مانده، در ایران دیگر جشنِ همگرایی نیست و اکنون جشن «واگرایی» است. برخلاف کشورهایی مثل تاجیکستان که نوروز را جمعی برگزار می‌کنند، در ایران نوروز کاملا فردی شده است. لحظه تحویل سال، هر کس یا در جاده شمال است، یا در ترافیک تونل گیر کرده یا در هتل و ویلایی جدا از اقوام است. در کل نوروز دیگر جشن «با هم بودن» نیست.»


در مقابل یلدا را سنگرِ حفظِ جمع‌گرایی می‌داند: «یلدا هنوز جشنِ خانواده است. این آیین‌های «با هم بودن» برای جامعه‌ای که به لحاظ پیوندهای اجتماعی روز به روز ضعیف‌تر می‌شود، حیاتی است. من عاشق شب یلدا هستم چون می‌بینم که میل مردم به ادبیات و در کنار هم بودن، در این شب زنده می‌شود.»

 

  بازگشت شاهنامه و نقالانِ هشت ساله


بیابانکی در پاسخ به اینکه چه متون دیگری باید در کنار دیوان حافظ در سفره یلدا قرار گیرند، بلادرنگ از «شاهنامه فردوسی» نام می‌برد و معتقد است فردوسی رکنِ رکینِ هویت ایرانی و شب یلداست که خوشبختانه در سال‌های اخیر دوباره به متن جامعه بازگشته است.
او نقش رسانه‌های رسمی را در این بازگشت کمرنگ و نقش «رسانه‌های فردی» و فضای مجازی را پررنگ می‌داند: «خیلی از آدم‌ها در کشور، خودشان به یک رسانه تبدیل شده‌اند.

 

اینها به واسطه فضای مجازی، شاهنامه را دوباره سر زبان‌ها انداختند. اخیرا در مراسمی بودم که دختری هشت ساله، کلاس دوم دبستان، چنان زیبا نقالی می‌کرد که جمعیتی هزار نفره را مسحور کرده بود. اینها جای امیدواری دارد.»
علاوه بر شاهنامه، این شاعر بر لزوم احیای قصه‌های منثور تاکید دارد: «قصه‌های «هزار و یک شب»که بهترین نمونه قصه‌پردازی ماست، نباید فراموش شود. اینها دارند منسوخ می‌شوند و وظیفه اهالی رسانه و فرهنگ است که در چنین شبی، غبار از روی این متون بردارند.»

 

یلدای شخصی آقای شاعر


پایان‌بخش گفت‌وگو، روایتی شخصی از زندگی سعید بیابانکی است. یلدا برای او فقط دغدغه‌ای فرهنگی نیست چرا که با شیرین‌ترین اتفاق زندگی‌اش گره خورده است: «یلدا جایگاه ویژه‌ای در زندگی شخصی من دارد، چرا که خداوند در شب یلدا دختری به من هدیه داد و نامش را هم «یلدا» گذاشتیم تا همیشه یادگار این شب عزیز باشد.»این شاعر همچنین به تک‌بیتی اشاره می‌کند که شاید بسیاری از ایرانیان آن را شنیده باشند، بی‌آنکه نام شاعرش را بدانند. بیتی که قرار بود مطلع یک غزل باشد، اما خودش به تنهایی یک شعر کامل شد: 


 بمان که فلسفه‌ی این شبِ دراز این است 
که یک دقیقه تو را بیشتر نگاه کنم
 و البته ترانه مشهوری که سال‌هاست پای ثابت جشن‌های یلدایی، مهدکودک‌ها و برنامه‌های تلویزیونی است: 
«شبِ جیک‌جیکِ مستون، سرآغازِ زمستون 
 شبِ حافظ، شبِ می، شبِ تنبک، شبِ نی...»


بیابانکی درباره ماجرای این ترانه می‌گوید: «سال‌ها پیش دوست عزیزم آرش اوستا ملودی‌ای ساخت و من کلامی روی آن گذاشتم. این کار پخش شد و شاید باورتان نشود، تا امروز هزاران مدل کلیپ روی این آهنگ ساخته شده؛ از مردم عادی گرفته تا حتی سفارتخانه‌های خارجی! خوشحالم که این اثر توانسته سهمی کوچک در شادی مردم در این جشن باستانی داشته باشد.»