
هفت صبح،فاطمه برزویی| شعر فارسی، بهویژه قالب دیرپا و استوار «غزل»، همواره در طول تاریخ هزارساله خود در معرض آزمونهای دشواری قرار داشته است. از تغییرات زبانی و سبکهای ادبی گرفته تا تحولات عظیم اجتماعی و سیاسی، همگی بر پیکره این فرم ادبی اثر گذاشتهاند اما در جهان معاصر، غزل با چالشی متفاوت و شاید پیچیدهتر روبهروست: «عصر دیجیتال و سیطره فضای مجازی.»
آیا غزل، این میراث کهن، توانسته است خود را با سرعت سرسامآور جهان مدرن، ذائقه «فستفودی» مخاطب امروزی و منطق الگوریتمهای اینستاگرام تطبیق دهد؟ مرز باریک میان سادهنویسی استادانه و سطحینویسی بازاری کجاست؟ و در نهایت، شاعر امروز چگونه باید در میان هیاهوی لایکها و کامنتها، اصالت هنری و البته معیشت خود را حفظ کند؟
برای پاسخ به این پرسشها، به سراغ غلامرضا طریقی رفتیم؛ شاعری که خود از چهرههای شاخص جریان نئو-کلاسیک و غزل امروز است و سالهاست در این عرصه قلم میزند. آنچه در ادامه میخوانید، مشروح گفتوگوی ما با این شاعر درباره وضعیت کنونی شعر، تاثیر رسانههای نوپدید و آینده غزل فارسی است.
انعطافپذیری تاریخی؛ راز بقای غزل
گفتوگو را با پرسشی درباره وضعیت امروز غزل آغاز کردیم؛ اینکه آیا این قالب هنوز به حیات خود ادامه میدهد و توانسته با «حال جهان معاصر» سازگار شود یا نه. پاسخ طریقی امیدوارکننده بود چراکه معتقد است غزل همواره توان تطبیق داشته و این ویژگی، ذاتیِ این قالب شعری است: «تاریخ شعر فارسی نشان میدهد که غزل در تمام بزنگاههای اجتماعی و فرهنگی، انعطاف شگفتانگیزی از خود نشان داده است. هر بار که جامعه دستخوش دگرگونیهای بنیادین شده، این تصور شکل گرفته که دوران غزل به پایان رسیده اما در عمل غزل دچار وقفهای کوتاه شده و دوباره خود را با شرایط تازه وفق داده است.»
طریقی این قابلیت را تا حد زیادی منحصر به زبان فارسی و قالب غزل میداند و حدس میزند کمتر زبانی فرمی داشته باشد که بتواند در بازهای هزارساله، با وجود تغییرات زبانی و محتوایی، همچنان زنده و پویا بماند. به گفته نویسنده کتاب «شلتاق»، مهمترین نشانه این تداوم، حضور شاعران بزرگ معاصر است: «نمیتوان غزل امروز را بدون نامهایی چون حسین منزوی، هوشنگ ابتهاج (سایه) و سیمین بهبهانی تصور کرد؛ شاعرانی که غزل را از تکرار نجات دادند و ظرفیتهای تازهای از این قالب کهن را آشکار کردند.»
توهم زوال و خطای دید تاریخی
یکی از بحثهای چالشبرانگیز نقد شعر معاصر، مقایسه شاعران امروز با قلههای ادبیات کلاسیک است؛ مقایسهای که اغلب به این نتیجه میرسد که شعر امروز دچار افت شده است. غلامرضا طریقی این نگاه را حاصل «خطای دید تاریخی» میداند و توضیح میدهد: «ما وقتی به شعر گذشته نگاه میکنیم، در واقع فقط با بهترینها مواجهیم؛ با آثاری که از الک زمان گذشته و باقی ماندهاند، نه با کل تولیدات آن دوره.»
او با اشاره به روزگار حافظ میگوید: «در زمان حافظ هم هزاران نفر غزل میگفتند که اغلب آثار ضعیفی داشتهاند اما ما امروز فقط حافظ و چند نام ماندگار را میبینیم. تفاوت اصلی میان گذشته و امروز در «امکان عرضه» است.
در گذشته فیلترهای سختگیرانهای برای انتشار وجود داشت اما امروز با فضای مجازی «همه چیز» بلافاصله دیده میشود و همین حجم انبوهِ بیفیلتر، تصویری کمکیفیت از شعر امروز میسازد.» همچنین در پایان تاکید میکند که نباید دوران خود را با قلهها سنجید: «تاریخ ادبیات، دههها را با نامهای ماندگار به یاد میآورد، نه با انبوه آثار متوسط و ضعیف. دوران ما هم غربال خواهد شد.»
فضای مجازی؛ از فرصت طلایی تا تهدید فرهنگی
بخش مهمی از گفتوگوی ما به تاثیر اینترنت و شبکههای اجتماعی بر شعر اختصاص داشت. از طریقی پرسیدیم که حضور پررنگ شعر در فضای مجازی را «تهدید» میداند یا «فرصت»؟ پاسخ او روایتی از تغییر دیدگاهش در گذر زمان بود:
«در حال حاضر دیدگاهم این است که نه تهدید مطلق است و نه آورده خاصی دارد؛ اما همیشه اینطور فکر نمیکردم. در آغاز گسترش این فضا، تصور میکردم با یک فرصت طلایی روبهرو هستیم. من نوجوانیام را در دهه ۷۰ گذرانده بودم و میدیدم که شاعری نابغه مثل حسین منزوی، سالها در گوشهای از زنجان شعر میگفت و صدایش به جایی نمیرسید. فکر میکردم فضای مجازی این حسن را خواهد داشت که شاعران دیگر در انزوا نمیمانند و میتوانند بدون واسطه آثارشان را عرضه کنند.»
اما این خوشبینی دیری نپایید. طریقی معتقد است که گسترش بیرویه پلتفرمها، ورق را برگرداند: «از یک جایی به بعد، عرضه آنقدر زیاد شد که چیزی که قرار بود به نفع ادبیات باشد، به ضررش تمام شد. امروز برای عامه مردم، تشخیص شعر اصیل از متنهای موزون بیمایه بسیار دشوار شده است. معیار ارزشگذاری از «کیفیت ادبی» به «تعداد لایک» تغییر کرده و هر متنی که لایک بیشتری میخورد، لزوما شعر بهتری تلقی میشود. الان که فکر میکنم عطا و لقایش هماندازه است؛ به همان اندازه که حُسن دارد، آفت هم دارد.»
دیکتاتوری الگوریتمها و قربانی شدن استعدادها
شاید نگرانکنندهترین بخش صحبتهای غلامرضا طریقی، اشاره او به تاثیر الگوریتمهای فضای مجازی بر ذائقه و روند خلق اثر توسط شاعران جوان بود. وقتی پرسیدیم آیا شاعران مجبورند برای دیده شدن، سبک خود را با سلیقه الگوریتمها تغییر دهند این شاعر تا حدودی این مسئله را تایید کرد: « من خودم دهها شاعر جوانتر از خودم را سراغ دارم که بسیار مستعد بودند اما این سلیقه و ذائقهای که شبکههای اجتماعی تحمیل میکنند، آنها را بلعید. الگوریتمها و بازخوردها به آنها دستور دادند که اگر با فلان المانها شعر بگویید یا روی فلان موضوعات دست بگذارید، جذابتر است.
این باعث شد کسانی که میتوانستند شاعران تاثیرگذاری باشند، از ذات خودشان دور بیفتند و به خودشان ظلم کنند.»
طریقی این روند را نوعی انحراف از مسیر اصلی شاعری میداند و معتقد است که شاعر واقعی باید صبور باشد: «کسی که قرار است بماند و شاعر ارزشمندی شود، باید دستکم ۳۰ یا ۴۰ سال کار کند.
کسی که با تغییر وزش باد لایکها تغییر مسیر میدهد و به نفع «دیده شدن آنی» کنار میکشد، اساسا قرار نبوده شاعر ماندگاری باشد. اگر شبکه اجتماعی هم نبود، احتمالا جای دیگری فریب میخورد و از دور خارج میشد.»
او یکی دیگر از آسیبهای شعر امروز را «عجول بودن» میداند؛ آسیبی که بهزعم او حاصل مستقیم فضای معاصر است. طریقی با مقایسه روند خلق شعر در گذشته و امروز میگوید: «چند دهه پیش شاعر دهها شعر مینوشت، بارها آنها را اصلاح میکرد و پس از پختگی به فکر انتشار میافتاد اما امروز با روندِ «تولید به مصرف» روبهرو هستیم.»
بازگشت پیروزمندانه غزل در دهه 80
در ادامه، به بررسی روند تاریخی اقبال به قالبهای شعری در دهههای اخیر پرداختیم. طریقی روایتی جذاب از تغییر اتمسفر ادبی ایران از دهه ۷۰ تا ۸۰ ارائه داد: «در دهه ۷۰، با رشد نحلههای فکری و فضای روشنفکری خاص آن دوران، تعاریف جدیدی برای ادبیات شکل گرفت. در آن سالها، ماهایی که غزل یا شعر کلاسیک مینوشتیم، در اقلیت مطلق بودیم. هر جشنوارهای که میرفتیم یا هر مجله ادبی را که باز میکردیم، مملو از شعر سپید و آزاد بود. فضای حاکم اینگونه القا میکرد که انسان معاصر الزاما باید شعر آزاد بنویسد.»
این فشار باعث شد بسیاری از استعدادهایی که ذاتا غزلسرا بودند، برای عقب نماندن از قافله روشنفکری، به زور و تصنع به شعر سپید روی بیاورند. اما این روند در اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ معکوس شد: «چند اتفاق مهم این توازن را به هم زد. حسین منزوی که سالها سکوت کرده بود، ناگهان چند مجموعه شعر درخشان منتشر و همه را شگفتزده کرد. محمدعلی بهمنی نیز با اینکه در دهه ۷۰ کارهایی داشت، در اوایل دهه ۸۰ با انتشار آثار جدیدش غوغا کرد. سیمین بهبهانی هم همینطور. این ارائه ناگهانی مجموعههای قدرتمند در قالب غزل، ثابت کرد که تئوریهایی که مرگ غزل را اعلام میکردند، اشتباه بودهاند.»
این شاعر عامل دوم را ظهور وبلاگنویسی دانست: «وبلاگها به شاعرانی که در مجلات رسمی و روشنفکری آن زمان جایی نداشتند، تریبون دادند. ترکیب این رسانه جدید با درخشش دوباره استادان غزل، باعث شد اقبال کمی و کیفی مخاطبان دوباره به سمت شعر کلاسیک و نئوکلاسیک بازگردد.»
مرز باریک «سادگی» و «ابتذال»
یکی از مباحث فنی و مهم در شعر امروز، گرایش به «سادهنویسی» است. از طریقی خواستیم مرز میان «سادهنویسی» (به عنوان یک فضیلت) و «سادهانگاری» (به عنوان یک آسیب) را تبیین کند: «تجربه شخصی من این است که روزگاری برایم مهم بود که از صنایع ادبی پیچیده استفاده کنم و به اصطلاح با فنون شعر کشتی بگیرم تا مهارتم را رخ بکشم. اما وقتی شعر در وجود آدم تهنشین میشود، دیگر این ظواهر اهمیتش را از دست میدهد و شاعر فقط میخواهد آنچیز که در ذهن دارد را به بهترین و شفافترین شکل بیان کند.»
اما این شاعر هشدار میدهد که این سادگی، حاصل عبور از پیچیدگی است، نه نادیده گرفتن آن و مثال میزند: «رانندهای را تصور کنید که ۳۰ سال تجربه دارد؛ در جادههای برفی و کوهستانی رانده و تمام بحرانها را تجربه کرده است. حالا این راننده در شهر با آرامش و سادگی تمام رانندگی میکند. یک راننده تازهکار هم ممکن است دقیقا همانطور آرام براند و بگوید ببینید من هم مثل او رانندگی میکنم! اما این دو منطبق نیستند. عیار آن راننده باتجربه را باید در پیچهای خطرناک سنجید.»
طریقی با اشاره به شعر محمدعلی بهمنی میگوید: «وقتی استاد بهمنی با آن سادگی ممتنع میگفت: « تن یخ کرده، آتش را که میبیند چه میخواهد؟ همانی را که میخواهم، تو را وقتی که میبینم» پشت این بیت، ۵۰ سال تجربه و شناخت عمیق از کلمه خوابیده بود. اما جوانترها فکر کردند سر همین نخ را بگیرند و جلو بروند، بدون آنکه آن پشتوانه فنی را داشته باشند. نتیجه شد «سادهانگاری» و عادینویسی صرف برای جلب توجه مخاطب عام. این یکی از بزرگترین آفات شعر در سالهای اخیر بوده است؛ اینکه فکر کنیم هر حرف معمولی را اگر وزن بدهیم، شعر ساده گفتهایم.»






