۱۰۰قصه از لابهلای تاریخ| جسارت خانم آذر شیوا

روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو | در سینمای کلاسیک یکی از افسانهها گرتا گاربو است. بازیگر مرموز سوئدی که بهرغم استعداد متوسطش در بازیگری بهخاطر چهره سرد و درونگرای خود به شهرتی گسترده دست یافت. اما آنچه بیشتر به ثبت شدن نام او بين بزرگان تاریخ سینما کمک کرد ترک کردن حرفه بازیگری در سن 34سالگی بود.
در واقع با اولین نشانههای کاهش اقبال تماشاگران، گاربو تصمیم گرفت این حرفه را در اوج ترک کند. پس ناگهان غیب شد. طوری از سینما کناره گرفت که کسی حتی سرنخی از محل زندگیاش هم پیدا نمیکرد. سالها بعد حضورش در پاریس گزارش شد و در دهه شصت میلادی اینگمار برگمان فیلمساز بزرگ سوئدی توصیفی از ملاقات با گاربوی سالخورده را در رم روایت میکند. با این حال همان حرکت شجاعانه و ترک سینما موجب شد تا همیشه هالهای از رمز و راز اطراف چهره گاربو به وجود بیاید.
در ایران هم حرکت تقریبا مشابهی شکل گرفته بود. در سال 1350 آذر شیوا بازیگر 31ساله ایرانی که در دهه چهل در شماری از فیلمهای مهم جریان اصلی بازی کرده بود از سینما کناره گرفت. بازیگری زیبا که برخلاف رقیب قدرش یعنی فروزان تن به بدن نمایی نمیداد. متولد 1319 در تهران که در خانوادهای متمول به دنیا آمد و در دورهای مدرسه را رها کرد و به بازیگوشیهای تینایجری تن داد و عاقبت به اصرار پدر که پزشک بود سر از عالم پرستاری درآورده بود اما در نهایت توسط رفیع حالتی کشف شد و در 21سالگی و در سال 1340 و با فیلم آهنگ دهکده وارد عرصه بازیگری شده بود.
اما در انتهای دهه چهل به نظر میرسید خواستههای او از سینما جدیتر و عمیقتر از فروزان و ایرن بوده است. شخصیتش هم متفاوت بود. محمدعلی فردین در توصیف آذر شیوا میگوید که رفتار جدی و خانمانه او در پشت صحنه زبانزد بود. «در واقع شیوا شخصیت واقعی خود را به شخصیتهایی که نقششان را بازی میکرد تزریق میکرد.» او در سالهای 48 و 49 دو جایزه سپاس و پلاک طلایی جشنواره فیلمهای ایرانی را بهعنوان بهترین بازیگر زن سال بهدست آورد و انتظار داشت با اوج گرفتن سینمای موج نو و حضور چهرههای تازهنفس به یکی از گزینههای سینمای مهرجویی و کیمیایی و تقوایی و بیضایی بدل شود. اما اینگونه نشد.
شاید درخشش او در فیلم سلطان قلبها که ناگهان در مقطعی او را به چهره اول سینمای فارسی بدل کرد، راه ورودش به فیلمهای متفاوت را سد کرده بود. کیمیایی به پوری بنایی رجوع کرد، بیضایی هم پروانه معصومی را داشت. آذر شیوا اینگونه و در اوج شهرت و بعد از بازی در 20 فیلم طی 10سال که در میان آنها فیلمهای بسیار پرفروشی مثل سلطانقلبها، روسپی، داماد فراری، چرخ و فلک و درختان ایستاده میمیرند هم وجود داشتند، سرخورده و ناامید و در حرکتی که خودش آن را بهعنوان اعتراض به ابتذال و فساد سینمای ایران معرفی کرد، از سینما کناره گرفت و گفت که آدامسفروشی به بازی در این سینما شرف دارد و به این جمله عینیت هم بخشید و واقعا رفت جلوی دانشگاه تهران و آدامسفروشی کرد.
هرچند همان روز با فشار نیروهای امنیتی جلوی فعالیتاش را گرفتند. روایت ژورنالیستیاش اینگونه نوشته شده است: «عصر روز چهارشنبه آذر ماه ۱۳۴۹، خانمی زیبا و خوشپوش، بساط آدامس و سیگار و بختآزماییفروشی خود را روبهروی دانشگاه تهران پهن میکند. در ابتدا کسی متوجه این خانم زیبا نمیشود، اما بعد از مدتی همه متوجه میشوند دستفروش حاضر، ستاره سینمای ایران یعنی آذر شیواست…»
خیلیها این کار را بازارگرمی برای عرضاندام جلوی فروزان میدانستند اما شیوا واقعا به تهدید خود عمل کرد و دیگر در سینما ظاهر نشد. این حرکت آذر شیوا میتوانست بازتاب بسیار گستردهتری پیدا کند اما انگار مطبوعات و منتقدان و روشنفکران ایرانی اهمیت این مسئله را نتوانسته بودند درک کنند و این حرکت را جدی نگرفتند. آذر شیوا بعد از کنار کشیدن از بازیگری ازدواج کرد و سپس راهی کشور فرانسه شد و از قرار دوران کهنسالی خود را در حومه شهر پاریس زندگی میکند.
خانم شیوا حتی در سال ۱۳۷۸ حاضر نشد در فیلم اعتراض بهرام بیضایی که فیلمنامهاش را برای او نوشته بود بازی کند. بیضایی ۹سال بعد یعنی در سال 1387 برای اولینبار اعلام کرد که برای راضی کردن خانم شیوا حتی به پاریس سفر کرده اما تلاشش برای قبول بازی او بینتیجه ماند.
بهرام بیضایی در توصیف این حرکت آذر شیوا گفت: «فیلمنامه «اعتراض» سالها قبل نوشته شد و انگيزهام از نوشتن آن، مطرح كردن مسئله اعتراض «آذر شيوا» به وضعيت سينما در سال 49 است كه باعث پايان كار او بهعنوان يك بازیگر شد. اهميت اين موضوع براي من از اين جهت است كه من آنموقع تازه كار سينما را شروع كرده بودم. متأسفانه فكر ميكنم روشنفكري آن زمان، اعتراض آذر شيوا را درك نكرد و فرصتي گرانبها در آن تاريخ از دست رفت. من حتي فيلمنامه «اعتراض» را به «آذر شيوا» هم نشان دادم اما او از آن خوشش نيامد.»
به این ترتیب در حدود سال 1350 و در فاصله چند ماه، سه بازیگر زن مطرح، سینمای ایران را ترک کردند. زری خوشکام ستاره نوظهور سینمای فارسی که در سن 24سالگی با علی حاتمی ازدواج کرد و از آن پس فقط در فیلمهای شوهرش ظاهر شد، آفرین عبیسی که با طوقی و کاکو کلی طرفدار پیدا کرده بود و در سن 20سالگی با ایرج صادقپور ازدواج کرد و سینمای فارسی را بالکل کنار گذاشت و بالاخره آذر شیوا. سینمای فارسی بلافاصله برای پرکردن جای این سه نفر دست به کار شد و امثال مرجان و سپیده و البته خانم شورانگیز طباطبایی به بدنه سینمای فارسی اضافه شدند.