تکنگاری| جمع بیشعوران و ابلهان و سفها
روزنامه هفت صبح، آنالی اکبری| واژه بیشعور را باید در همین ابتدا تعریف کرد، چون نمیتوان با دشمنی مبارزه کرد که نمیشود رویش اسمی گذاشت. میشود خشم چهره برافروختهای را که جمله «عجب بیشعوری!» را به زبان میآورد در مقایسه با جمله هممعنیاش یعنی «عجب ابلهی!» که لحن ملایمتری دارد حس کرد.
هرچند این دومی را هم باید در فهرست توهینها ثبت کرد. همین موضوع در مورد کودن و سفیه هم صدق میکند اما اگر گرفتار یک دوره افسردگی به ویژه از نوع مالیخولیاییاش باشید، در حالی که در آینه به خودتان زل زدهاید شاید «چاق سفیه» را به «بازنده حسابی» و «ابله داغون» ترجیح بدهید.
بیشعور غالباً تنفری فوری و خشونتبار را القا میکند، چون خود را فراتر از قوانین و ضوابط اجتماعی و سایر مردم میبیند ولی نوع خشونتی که هنگام بیان احساس شدید برتری خود بر ابنای بشر بروز میدهد باعث ایجاد خشمی ویرانگر و غیرقابل سرکوب در اطرافیان او میشود. بیشعور در هر صورت از این وضعیت خرسند است.
او وقتی با کسی مواجه میشود که از خودش بیشعورتر است، ریاکارانه خود را مهار میکند ولی در مقابل کسانی که از نظر او ضعیفترند به حکمرانیاش ادامه میدهد. با توجه به اینکه او اغلب در رو کردن ورقهایش دست برنده را دارد، دلیلی وجود ندارد که از او انتظار داشته باشیم از اختیار خود صرفنظر کند. پس حل این مشکل برعهده کسانی است که از بیشعوری او در رنجاند.
اعمال آدم بیشعور زخمهایی ماندگار بر روح کسانی وارد میکند که به زیانباری او نیستند؛ به خصوص افرادی که نمیتوانند طرز برخوردشان با بیشعور جماعت را اصلاح کنند ولی خبر خوب این است که با تغییر رفتار میتوانند جلوی پیشروی بیشعور را بگیرند. در صورتی که فرد بیشعور محبوبیت، نفوذ یا احساس قدرتش کاهش یابد متوجه میشود که دیگر به نفعش نیست مثل عوضیها رفتار کند.
بهتر است جلوی افراد بیشعور از همان دوران حساس نوجوانی گرفته شود؛ مثل قلدرها و بیشعورهای نژادپرست.
از متن کتاب روانشناسی حماقت/ ژان فرانسوا مارمیون/ ترجمه مریم تقدیسی/ نشر مان کتاب