نشانههای یک شکست | بدجنسهای آب پرتقال خور روبدوشامبرپوش

مخاطب موجودی منفعل نیست که با شعار و بگیر و ببند و ممیزی و آمار قلابی بشود سلیقه و علاقهاش را تغییر داد
هفت صبح، علی مسعودینیا| شبکههای پربیننده و عامهپسند ماهواره را که بالا و پایین کنی، هر چند دقیقه یکبار آنونس چند فیلم کمدی را میبینی لاجرم که مردانش در حال رقصیدن هستند با ترانهای از موسیقی لسآنجلسی یا با اصل یا بازخوانی ترانهای از دوران پیش از انقلاب. گاهی این بازخوانیها به بدلکاری تصویری هم میرسد؛ یعنی میبینی در جایی از کادر بازیگری را هم به شکل آن خواننده گریم کردهاند و مثلا مشغول اجرای زنده است.
شوخیهایشان را میبینی که عمدتا از جنس شوخیهای کلامی سینمای بدنه پیش از 57 هستند، یعنی همان طنزی که امثال تقی ظهوری و ارحام صدر و میری و اصغر سمسارزاده نماینده آن بودند و بیشتر به عنوان چاشنی و نمک سینمای جاهلی به کار میرفت. از به کار بردن صفاتی چون «سخیف» و «مبتذل» بیزارم چون خود این واژهها و معناشان به دلایلی که خواهم گفت سخیف و مبتذل شدهاند در سه دهه اخیر. آنطرف وقتی به پلتفرمهای نمایش خانگی سر میزنی، سریالها پیش رویت هستند که قرار است جدیتر باشند اما همچنان از کشش لازم برای جذب مخاطب وسیع برخوردار. باز چه میشنوی و میبینی؟
جاهلمسلکهای تکروی لمپن قهرمان، زندگیها و تفننهای لاکچری طبقات مرفه، مولنروژ، چاتانوگا، مجلس نوشخواری، کوچینی و باز انبوهی از ترانهها و فیلمها و بینامتنهای دوران پیش از انقلاب. یا گلچینی از ترانههای نوستالژیک خوانندههای محبوب ممنوع دور از وطن یا ستارگان موسیقی پاپ و سنتی پیش از انقلاب یا سالادی از ترانههای فرنگی باب روز یا خاطرهسازهای قدیمیتر. اینها را به عنوان صفات ناپسند آثار موجود فهرست نمیکنم. هیچ ایرادی ندارد.
این همه بیننده هم جذبشان میشود و با علاقه پیگیری میکند هفته به هفته. همان فیلمهای کمدی بازاری هم فروش میلیاردی و اکران طولانی دارند. استفاده بهجا از هر متریالی هم هنر است. آنطرفتر در سیمای خودمان چه خبر است؟ خانوادههای سنتی، حوض و پاشیر و سادهزیستی و حلال و حرام و اخلاقمداری و خواستگاری و بدجنسهای آبپرتقال خور روبدوشامبرپوش. بینندگان این سریالها کیستند؟ چه عرض کنم. چه درصدی از مخاطبان را تشکیل میدهند؟ باز چه عرض کنم. قابل عرض نیست. اینها نشانههای یک شکست بزرگ است.
در این فرازهایی که سیاهه کردم نکته آشکاری هست. داعیههای فرهنگی مسئولان طی این سالها تنها در حد داعیه ماند. پیداست که ذوق و سلیقه و علاقه مخاطب هیچ به سمت و سویی که آنها خواستند نرفت و نخواهد رفت. چرا؟ دلیلش ساده است. مخاطب موجودی منفعل نیست که با شعار و بگیر و ببند و ممیزی و آمار قلابی بشود سلیقه و علاقهاش را تغییر داد.
تمام عناصری که اکنون مایه جذب مخاطبان در رسانههای عمومی هستند، دقیقا همانهایی هستند که سالهاست مسئولان فرهنگی با آنها خصومت داشتهاند، در حد توان ممنوعش ساختهاند و مدام علیه آن تبلیغ کردهاند، آن هم با بودجههای کلان. اما مخاطب به این چیزها که گوش و چشمش بدهکار نیست.
باید محصول درخوری پیش رویش بگذارید تا از زیباییشناسی و دلبستگیهای قریحهاش دست بکشد. این همه بودجه و شعار و تبلیغ، عملا چنین محصولاتی را نتوانست ارائه کند. نتوانست سطح سلیقهای را تربیت کند. نتوانست مردم را مجاب کند که مثلا ترانههای در حال پخش از رادیو پیام و رادیو آوا از ترانههای شوی «رنگارنگ» و «میخک نقرهای» بهتر و معنادارتر و زیباتر هستند. همین اتفاقا معیار خوبیست.
یک ترانه به انتخاب خود مسئولین، از این آثار فاخر امروزی را قیاس کنید با هر ترانهای از آن روزگار و آن خوانندههای مغضوب و ممنوع. تنها اندکی وجدان لازم است که بدانیم صفت «مبتذل» برازنده کدامشان است.