روزنامه هفت صبح، آرش خوشخو| شما خودتان را از اهالی سعد‌آباد در سال 1320 به‌بعد فرض کنید. هفت تا پسر و سه تا خواهر بین 10 تا 21سال. پدر ترسناک خانواده تبعید شده و با ورود متفقین هرج و مرج کامل بر شهر حاکم شده. بعد برادر بزرگ خانواده که تازه 21 سالش است می‌شود شاه.

کسی که سه سال قبل از سوئیس به تهران برگشته و یک فقره رابطه نامشروع خطرناک را در سوئیس از سر گذرانده و یک سالی هم با دستور پدر،‌ با فیروزه خواهرزاده ساعد مراغه‌ای سرگرم بوده و در بیست سالگی شاهزاده زیبا اما ناسازگار مصری را عقد کرده. دو تا خواهر دیگرش هم به اجبار پدر به ازدواج‌های مصلحتی تن داده بودند و حالا در اولین فرصت می‌خواهند خودشان را از شر همسران قبلی خلاص کنند و بروند به سمت زندگی راحت‌تر و…

این وضعیت خانواده سلطنتی پس از عزل و تبعید رضاشاه است. می‌شود حدس زد که در چنین اتمسفری مسئله ارتباط با جنس مخالف به چه مقوله ترسناکی بدل می‌شود. در واقع مقوله سلطنت تا سال 1325 که متفقین در تهران هستند، امری تشریفاتی محسوب می‌شود و سیاست در کف خیابان‌های تهران و مجلس و سفارت‌های دول متفقین پیگیری می‌شود. در واقع تنها پشتیبان فوزیه در دربار رضاشاه بود که این رابطه هم با تولد شهناز و دلخوری رضا‌شاه از این‌که چرا فرزند اول پسر نیست، از هم می‌پاشد.

از سال 1321 رابطه فوزیه و محمدرضا سرد می‌شود و کسی که در این میان بیشترین سود را می‌کند، اشرف است که در سفرهای متناوب فوزیه به قاهره با او می‌رود و به‌عنوان یک زن آزاد 23 یا 24 ساله با مردان مصری و اروپایی در دربار ملک‌فاروق نرد عشق می‌بازد. در همین سال‌هاست که محمدرضا با پری دیوسالار آشنا می‌شود. دختر جوانی که با مادرش در خیابان حقوقی تهران زندگی می‌کرد و محمدرضا شخصا با اتومبیل شخصی‌اش به آنها سر می‌زد و به دختر نرد عشق می‌باخت (چقدر نرد عشق می‌باختند آن دوران).

از قرار پری دیوسالار با شارژ مالی توسط دربار در ایجاد بحران نان در سال 1321 که به سرنگونی دولت قوام منجر شد، نقش داشته است. به‌هرحال با شیطنت ارنست پرون، فوزیه از این رابطه خبردار می‌شود و در انتقام، یک مغازله کوچک عاشقانه با تقی امامی آجودان و محافظ شخصی‌اش در سعدآباد به‌راه می‌اندازد که در نهایت به قهر کامل فوزیه از سعدآباد و بازگشت ابدی به قاهره می‌انجامد.

پروسه طلاق اما سه سال به طول انجامید و در سال 1327 رسما این طلاق اعلام شد. با رفتن متفقین از ایران محمدرضا کمی جدی‌تر مقوله سلطنت را ادامه می‌دهد. و در ماجرای فتنه آذربایجان با مشاوره چهره‌هایی مثل قوام و رزم‌آرا حرکات نسبتا قاطعانه‌ای را ترتیب می‌دهد اما به‌هرحال به‌عنوان یک مرد 18 یا 29 ساله مجرد دنبال تفریحات خودش هم بود. در همین سال است که با پری غفاری آشنا می‌شود. دختر موبور 17‌ساله محله بهارستان.

این‌بار هم داستان پیچ‌و‌تاب‌های متعددی می‌خورد تا آنجا که پروین غفاری رویای ملکه شدن پیدا می‌کند و ولیعهد شدن فرزندی که در شکم دارد. اما خب مجبور می‌شود فرزندش را زیر نظر پرفسور عدل بیاندازد و به‌تدریج از مدار دربار خارج شود، با این حال دربار خانه‌ای در خیابان کاخ نزدیک کاخ مرمر برای وی خریداری کرد. پروین به دروغ یا راست بعدها گفت که محمدرضا آن دوران در شوق وصال او از دیوار خانه پروین غفاری بالا می‌رفته است. خب تصورش هم خنده‌دار است و هم بعید.

خب ازدواج با ثریا در سال 1329 کمی به کنترل محمدرضا می‌انجامد. زن چشم‌آبی بختیاری و آلمانی، از چنان کاریزمایی برخوردار بود که محمدرضا در طول هفت سال زندگی مشترک با او پرونده جدیدی به داستان‌های قبلی خود اضافه نکند. مضاف بر این‌که این ازدواج همزمان است با دوران ملی شدن نفت و فدائیان اسلام و دکتر مصدق و رزم‌آرا و حزب توده و محمدرضا در شرایط بسیار متزلزلی به‌سر می‌برده است.

طلاق از ثریا در سال 1337 رسمی می‌شود. آن‌هم به دلیل باردار نشدن ثریا. محمدرضا حالا مردی 39‌ساله است و در غیاب ثریا، ‌دوره سنگینی از معاشرت‌های متنوع را از سر می‌گیرد. او آن‌قدر اعتماد به‌نفس پیدا کرده که خودش را در نقش معشوقه گریس کلی هم تصور می‌کند و در رویای ملکه شدن بازیگر مشهور هالیوود به او گردنبندی یک میلیون دلاری هدیه می‌دهد اما طبیعتا خانم کلی ترجیح می‌دهد با شاه موناکو ازدواج کند و ملکه این شاهزاده‌نشین مینیاتوری اروپای مرکزی شود.

بعد از ازدواج با فرح، در سال 1339 و تولد پیاپی رضا و فرحناز،‌ محمدرضا از میانه دهه چهل و با اتکا به حضور اسدالله علم در وزارت دربار سیر جدیدی از معاشرت با زنان زیباروی داخل و خارج از کشور را پی می‌گیرد. که خب بقیه داستانش را می‌گذاریم برای روز شنبه. داستان انژه فرانسوی، ‌مهمانداران لوفت‌هانزا، ‌سوفیا لورن، افسانه رام، ‌گیتی خطیر، گیلدا آزاد و…

رضاشاه پس از بازگشت محمدرضا از سوئیس به ملکه مادر سفارش کرد که برای جلوگیری از رابطه محمدرضا با زنان ناباب، یک خانمی برای او به دربار بیاورند. درباریان برادرزاده ساعد مراغه‌ای را که زن مطلقه‌ای به‌نام فیروزه بود با پرداخت ماهیانه سیصد تومان به دربار آوردند و تا ازدواج محمدرضا و فوزیه با او بود.

سایر اخبارکاربران ویژه - تک نگاریرا از اینجا دنبال کنید.