وقتی کارتر در سعدآباد سخنرانی کرد...
محمدرضا همیشه با روسایجمهور حزب جمهوریخواه راحتتر بود
هفت صبح| محمدرضا همیشه با روسایجمهور حزب جمهوریخواه راحتتر بود. جمهوریخواهها به او اعتماد به نفس میدادند. محمدرضا که شهریور 20 و 28 مرداد 32 را به چشم دیده بود همیشه با احتیاط درباره نیروهای خارجی بهخصوص قدرتهای بزرگ غربی حرف میزد. او به این نتیجه رسیده بود که یکی از اهرمهای ثبات برای حکومت او راضی بودن کاخ سفید است.
اما وقتی کاخ سفید به دست جمهوریخواهها میافتاد اعتماد به نفس او افزایش مییافت و به یک شاه خودکامه بدل میشد. ظهور کندی در اواخر دهه سی محمدرضا را به هراس انداخت و برای دلجویی نزد او به هرترفندی دست زد و هیات ویژه به کاخ سفید فرستاد که از دل آن خیانت تیمور بختیار رو شد و بقیه داستانها.
او در فشار کاخ سفید بر اصلاحات اقتصادی (از ترس فروپاشی ایران و افتادن بغل کمونیستها) تن به یک برنامه فشرده اقتصادی داد و دادن زمام امور به دست اقتصاددانهای نیمه سوسیالیستی مثل عالیخانی. اما وقتی نیکسون در سال 1968 به ریاست جمهوری انتخاب شد گویی باری از دوش محمدرضا برداشته شد و حاصلش ورود به یکی از سیاهترین دوران سرکوب و استبداد بود.
وقتی چند سال بعد قیمت نفت نیز بالا کشید محمدرضا با پشتوانه حمایت جمهوریخواهها و پولپاشی حیرتانگیز اردشیر زاهدی در واشنگتن خود را درآستانه ورود به عصر اقتدار بیحد و مرز میدانست. بیجهت نیست که نظام تک حزبی را برقرار کرد و درجه چاپلوسی از خود را به بالاترین حد ممکن ارتقا داد. در دوره ساواک و نفت، محمدرضا خود را سلطانی بیمهار میدانست و خب این ایده به شکلی غیرمترقبه در انتخابات 1976 بر بادرفت وقتی که جرالد فورد (که پس از رسوایی واترگیت دوره نیکسون به کاخ سفید رسیده بود ) انتخابات را به جیمی کارتر دموکرات باخت.
کارتر آن قدر دموکرات محسوب میشد که موقع سخنرانی انگار با یک مارتین لوترکینگ سفیدپوست روبهرو هستیم. با آمدن کارتر اعتماد به نفس محمدرضا بر باد رفت و این بار سعی کرد با باز کردن فضای سیاسی، مهار کردن ساواک، آزاد کردن زندانیان سیاسی و باز کردن فضای فرهنگی به کارتر نشان دهد که برخلاف عقیده دموکراتها او نقش یک پینوشه خاورمیانهای را بازی نخواهد کرد.خب ... بقیه داستان را هم میدانید.
از مهر 1356 و شبهای شعر گوته تا درگذشت ناگهانی دکتر شریعتی و آیتالله مصطفی خمینی و همزمان فوت اسدالله علم و منوچهر اقبال و برکناری نصیری و کنترل کردن ثابتی. و جالب آنکه درست در اول ژانویه سال 1978 وقتی کارتر به تهران آمد و به محمدرضا پهلوی سخنان دلگرم کنندهای گفت، انگار محمدرضا به تنظیمات کارخانه خود برگشت. و بلافاصله دستور انتقام از مخالفین خود بهخصوص نسبت به صداهای اعتراض در قم را صادر کرد... بقیه داستان را میدانید.