زخم چاقو و داغ پدر در یک روز
پسر جوان در روز مرگ پدرش با حمله عمویش یک چشم خود را از دست داد
هفت صبح| یک سال قبل پسر ۱۷ سالهای به نام سینا درست در روزی که پدر خود را از دست داده بود و حتی هنوز مراسم تدفین او را انجام نداده بودند با سر و روی خونین توسط اعضای خانواده خود به بیمارستان منتقل شد. آن روز چشم چپ سینا با اصابت ضربه جسم نوک تیز و برنده مثل چاقو در جریان درگیری در خانهشان واقع در ملارد؛ به شدت آسیب دیده بود و از همان ابتدای ورود او به بیمارستان اقدامات کادر درمان برای معالجه و درمان آغاز شد.
در حالی که شدت این آسیب خیلی زیاد بود پزشکان مجبور به تخلیه چشم سینا شدند و این در حالی بود که سینا از همان ابتدا شکایت خود را بابت ضرب و جرح عمدی منجر به نقص عضو نسبت به عموی خود ثبت کرد. چند روزی از بستری شدن سینا در بیمارستان گذشت و او بعد از ترخیص با دستور بازپرس به پزشکی قانونی معرفی شد و روال قضایی برای رسیدگی به شکایت او آغاز شد.
ثبت شکایت
سینا در مورد روز حادثه در شکایت خود اظهار داشت:«آن روز صبح حال پدرم خیلی وخیم بود. از همان صبح زود که از خواب بیدار شدیم هر ثانیه حال پدرم بدتر میشد. ما مدت زیادی بود که درگیر بیماری پدرم بودیم و هر دستوری را که پزشک او تجویز کرده بود انجام دادیم و داروهایش را هم سر موقع میدادیم اما چند ساعت بعد ناگهان احساس کردیم که نفس پدرم به شماره افتاده است و با اورژانس تماس گرفتیم. چند دقیقه بعد امدادگران اورژانس از راه رسیدند اما آنها هم موفق نشدند پدرم را احیا کنند و با ابراز تاسف و تسلیت گفتن ما را متوجه کردند که پدرمان جانش را از دست داده است.»
سینا ادامه داد:«خانهمان تبدیل به ماتمکده شده بود. صدای شیون مادرم باعث شده بود که همسایهها هم از این ماجرا با خبر شده و به خانه ما بیایند. باورم نمیشد که دیگر پدر ندارم و خشکم زده بود. جسد پدرم کنار اتاق بود و ملحفه سفیدی روی آن کشیده بودند. تنها چیزی که در آن زمان در ذهنم میچرخید این بود که من دیگر بابا ندارم! اصلا نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم و واقعا شوکه شده بودم و در حال خودم نبودم.
همان موقع بود که یکی از همسایهها به من گفت با خانواده پدریام تماس بگیرم و به اقوام بگویم که پدرم به رحمت خدا رفته است اما انگار فک من قفل شده بود و نمیتوانستم حرف بزنم. برای همین شمارهها را به خود آقای همسایه دادم و از او خواهش کردم خودش زحمت این کار را بکشد. در این میان مغز من حتی فرمان نمیداد تا به عمویی که با ما قهر بود زنگ نزنم. اصلا از آن لحظات چیز زیادی در خاطر ندارم.»
سینا در مورد حضور عمویش در خانهشان گفت:«نمیدانم چقدر زمان گذشت فقط این را میدانم که اولین نفری که از اقوام و فامیل به خانه ما رسید همان عموی کوچکم بود که قبل از آن هیچ مراوده و معاشرتی با همدیگر نداشتیم. عمویم به محض اینکه وارد خانهمان شد شروع کرد به داد و فریاد. خودش را میزد و به من و مادرم میگفت شما برادرم را کشتید. میگفت شما مقصر مرگ او هستید و مراقبت لازم را از او نکردید و آخر سر هم بلایی سرش آوردید که او مرد.
مادرم با او بحثش شد و با اخم و ناراحتی به او گفت چرا جلوی دوست و آشنا و غریبه آبروریزی راه میاندازی و این حرفها را میزنی؟ مادرم سعی داشت او را آرام کند و میگفت آبروریزی راه نینداز. اما او گوشش بدهکار نبود و یک بند به ما بد و بیراه میگفت. مادرم هم عصبانی شد و به او گفت اصلا در این مدت که برادرت مریض بود کجا بودی؟ چطور شده حالا سر و کلهات پیدا شده و بالای سر جنازه برادرت جار و جنجال راه انداختهای؟»
سینا در مورد لحظه درگیری با عموی خود گفت:«وقتی بحث مادرم با عمویم بالا گرفت یکدفعه دیدم که عمویم اینقدر عصبانی و خشمگین شد که از شدت خشم صورتش قرمز شده بود. او از جایش بلند شد و به آشپزخانه ما رفت و در چشم بر هم زدنی یک چاقوی آشپزخانه بزرگ برداشت و به سمت مادرم حمله کرد. همه چیز در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد و من بیاختیار خودم را جلوی عمویم انداختم و بین او و مادرم قرار گرفتم تا نتواند به مادرم ضربهای بزند.
درست در همان لحظه عمویم چاقویی را که در دست داشت به چشم من کوبید. من دیگر از شدت درد چیزی نفهمیدم و راهی بیمارستان شدم. مادرم هم همراه من بود و یک پایش بیمارستان بود تا به من رسیدگی کند و یک پایش در مراسم کفن و دفن پدرم بود. کاری که عمویم کرد باعث شد نه تنها در مراسم تشییع جنازه پدرم حضور نداشته باشم، بلکه اول جوانی دچار نقص عضو شوم.»
با شکایت سینا عموی او تحت تحقیقات قرار گرفت اما اتهام خود را نپذیرفت. با این حال با ادله و شواهد موجود در پرونده برای او حکم بازداشت صادر شده و با اعتراض به این قرار، متهم با وثیقه آزاد شد تا روز محاکمه فرا برسد.بعد از طی مراحل قانونی پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران ارجاع شد و متهم پای میز محاکمه رفت.
در دادگاه
در ابتدای جلسه رسیدگی سینا بار دیگر شکایت خود را مطرح کرد و گفت:«روز حادثه عموی من در حالی که هنوز جنازه پدرم در خانه بود با من درگیر شد و در این درگیری با چاقو به چشمم ضربهای زد که باعث نقص عضو من و کوری چشمم شد. عمویم در این یک سال حتی یک بار هم برای دلجویی از من مراجعه نکرده و این اقدامش آینده من را تباه کرد. به همین دلیل من تقاضای قصاص چشم متهم را دارم.»
سپس مادر سینا به عنوان یکی از شاهدان عینی ماجرا در برابر قضات دادگاه گفت:«مدت زیادی بود که همسر من در بستر بیماری بود و زمینگیر و از کار افتاده شده بود.در این مدت ما به جز کمک خودمان روی هیچ کسی حساب نمیکردیم و برادرش حتی یک بار هم به او سر نمیزد چون سالها بود به خاطر اختلافات قدیمی خودشان با همدیگر هیچ ارتباطی نداشتند. من بار زندگی را به دوش میکشیدم و حواسم به بچههایم و زندگیام هم بود و در این میان مریض داری هم میکردم.
پزشکان از همسرم قطع امید کرده بودند با این حال من به کمک سینا در خانه از جان و دل برای همسرم مایه میگذاشتیم تا در آخرین روزهای عمرش کمتر درد بکشد اما درست روزی که همسرم فوت کرد و من و بچههایم داغدار و عزادار بودیم این آقا در خانهمان درگیری درست کرد و پسرم را به این روز انداخت. او با چاقویی که از آشپزخانه خانه خودم برداشته بود به سمت من حمله کرد و سینا میخواست از من دفاع کند که جلوی من ایستاد و همان موقع ضربه چاقو به چشمش برخورد کرد.»
سپس نوبت به عموی سینا رسید که در مقام دفاع از خود حاضر شود. متهم گفت:«من اتهامم را قبول ندارم و روز حادثه حتی انگشت من هم به برادرزادهام نخورد.آن روز وقتی فهمیدم برادرم فوت کرده خیلی شوکه شده بودم چون حال او زیاد وخیم نبود.برای همین به مرگ او مشکوک شدم و تنها کاری که کردم این بود که میخواستم با 110 تماس بگیرم و موضوع را گزارش دهم. همان موقع سینا و مادرش من را از خانهشان بیرون کردند و بعد از آن خبر ندارم چه اتفاقی برای او افتاد.»
در این قسمت از صحبتهای متهم، وکیل سینا در جایگاه حاضر شد و گفت:«متهم یک بار در تماس با من گفت تنها دارایی من یک خودرو است که اگر سینا حاضر به رضایت شود آن را به او میدهم. اگر او واقعا در این حادثه نقشی نداشته چرا پیشنهاد داد که ماشینش را به موکل من بدهد؟» اما متهم این حرف آقای وکیل را نیز انکار کرد و گفت هرگز چنین پیشنهادی نداده است. قضات دادگاه بعد از شنیدن دفاعیات متهم و اظهارات شاکی برای صدور رای وارد شور شدند.