از «بچه عجیب» تا ستاره فرش قرمز

انیمه چگونه از حاشیههای فرهنگ به مرکز توجه جهانی رسید؟
هفت صبح| اگر در دهه ۹۰ میلادی، کسی صبحهای زود بیدار میشد تا تازهترین قسمت «پوکمون» یا «یوگیاوه» را ببیند، بعید نبود که در مدرسه برچسب «بچه عجیب» بگیرد. تماشای انیمه، برای سالها نشانهای از انزوا، غرابت یا حتی گریز از اجتماع بود. بسیاری ترجیح میدادند علاقهشان به دنیای ژاپنیها را پنهان نگه دارند؛ مبادا که «بزرگسالِ کارتونباز» به نظر برسند. اما امروز همهچیز فرق کرده.
دیگر دیدن انیمه، نشانه گوشهگیری نیست؛ بلکه بخشی از جریان غالب فرهنگ عامه است. کافی است نگاهی به فرش قرمزها و مصاحبههای سلبریتیها بیندازید. فین ولفهارد، مگان دی استالیون، مایکل بی. جردن و حتی هالزی، هرکدام جایی با افتخار از عشقشان به انیمه گفتهاند. برندهای مشهور مد، پلتفرمهای پخش جهانی و حتی مراسمهایی چون اسکار، دیگر بدون ارجاعی به این جهان خیالانگیز کامل نیستند.
امد چگونه چنین تحولی اتفاق افتاد و چه چیزی باعث شد فرهنگی خاص و بومی از شرق آسیا، اینچنین مرزها را درنوردد و بدل به زبان مشترک نسل جدید شود؟ پاسخ را شاید باید در تقاطع سه عامل جستوجو کرد: گسترش فناوری پخش دیجیتال، همهگیری جهانی کرونا و مهمتر از آن، عمق غافلگیرکننده روایتها در انیمه. پلتفرمهایی مثل نتفلیکس، پرایم ویدئو و دیزنیپلاس، در کنار پلتفرمهای تخصصی، دسترسی به انیمه را از ژاپن فراتر بردند و به میلیونها خانه در پنج قاره رساندند.
فقط در سال ۲۰۲۲، بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در جهان انیمه تماشا کردند؛ رقمی حیرتانگیز که انیمه را در رده محبوبترین سرگرمیهای تصویری جهان قرار داد. در همین دوره، فیلمهایی چون «شیطانکش: قطار موگن» توانستند از مرزهای معمول فروش عبور کنند. این انیمه سینمایی، در سال ۲۰۲۰ بیش از ۵۰۰ میلیون دلار در گیشه جهانی فروخت؛ آنهم در دورهای که هالیوود با توقف تولید مواجه شده بود. این پیروزی بیسابقه، نهفقط نشانه قدرت انیمه، بلکه گواهی بود بر نیاز مخاطب به تجربههایی متفاوت، غیردیجیتالی و عاطفی.
با ورود جهان به قرنطینه و دورانی که خیابانها خالی و دلها سنگین بود، مخاطبانی که شاید سالها انیمه ندیده بودند، دوباره به سراغش رفتند. برای بسیاری، بازبینی انیمه قدیمی محبوبشان، نوعی سفر به گذشته و پناه بردن به آرامش بود. برخی دیگر، تازه به جهان انیمه وارد شدند و شیفته روایتهایی شدند که فراتر از کلیشههای کودکانه، از دغدغههای واقعی زندگی حرف میزدند.
انیمهها برخلاف ظاهر کارتونیشان، اغلب با پیچیدگیهای روانی، شکستها، اضطرابها و امیدهای انسانی درگیرند. آثاری مثل حمله به تایتان یا دفترچه مرگ جهان را با چنان تلخی و تلألویی ترسیم میکنند که بیننده، فارغ از سن، از خودش میپرسد: «آیا تنها کارتون دیدم؟ یا آینهای از زندگی با تمام پیچیدگی و فراز و نشیبهایش؟» حتی انیمههای ورزشی مثل «هایکیو» در روزهای خانهنشینی کرونا، برای خیلیها نه فقط یک داستان والیبال که قصهای از پشتکار، رفاقت و بازسازی روانی بودند.
با اینحال، هنوز هم انیمه در چشم برخی گروهها، بهویژه زنان، چندان جذاب نیست. در نظرسنجی تازهای که وبسایت دیت سایکالوژی منتشر کرده، تنها ۲۷.۴ درصد از زنان گفتهاند که انیمه را سرگرمیای جذاب میدانند. نکته جالب آنکه این رقم حتی پایینتر از علاقه به نوشیدن نوشابه یا جمعکردن فیگورها بوده است. برخی از زنان، انیمه را بیش از حد کودکانه یا فانتزی میدانند.
عدهای دیگر از کلیشههای جنسی، طراحی بدن اغراقشده شخصیتها، یا نگاه مردمحور حاکم بر برخی آثار انتقاد دارند. اما این معادله هم در حال تغییر است. موجی از زنان، سیاهپوستان، اقلیتهای جنسی و اقلیتهای نژادی حالا جای خود را در دنیای انیمه و جامعه طرفداران آن باز میکنند. استودیوها هم با بازتعریف شخصیتهای زن، از قالبهای کلیشهای فاصله میگیرند. در انیمههایی چون «نبرد جوجوتسو»، زنانی چون نوبارا و ماکی با قدرت، استقلال و پیچیدگی روانی خود، کلیشهها را میشکنند. پلتفرمهایی مثل کرانچیرول نیز با کمپینهایی چون «۲۸ روز کازپلی سیاه» تلاش میکنند فضا را برای تنوع بیشتر فراهم کنند.
جامعه انیمه، در حال پوستاندازی است. دیگر نمیتوان آن را تنها به عنوان سرگرمی نوجوانان ژاپنی یا «گیمرهای انزواطلب» شناخت. امروز انیمه زبان مشترک نسلی است که در جهانی پرتلاطم، دنبال بازتابی از دغدغههای خودش میگردد: نسلی که هویت را دوباره تعریف میکند، به مرزهای فرهنگی پشت پا میزند و برای یافتن معنا، بیهیچ تعصبی، حتی به دنیای شخصیتهای چشمدرشت کارتونی پناه میبرد. انیمه شاید هنوز هم در نگاه برخی «غیرجذاب» باشد اما حقیقت آن است که در دل میلیونها نفر، جایی دارد که با هیچ سرگرمی دیگری پر نمیشود. آنها دیگر در حاشیه نیستند؛ روی فرش قرمز ایستادهاند.