کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۱۴۱۲۱
تاریخ خبر:
لایحه‌ای تازه در بریتانیا، خنده در فضای عمومی را در مرز جرم قرار می‌دهد

وقتی لبخند هم باید مجوز بگیرد

وقتی لبخند هم باید مجوز بگیرد

نشانه‌ای دیگر از جهانی که در آن، آزادی‌های فردی به بن‌بست بی‌اعتمادی و کنترل رسیده‌ است

هفت صبح|   در هزاره‌ای که بشر بیش از هر زمان، به تصور خودباوری و آزادی‌خواهی می‌بالد، نشانه‌هایی از تنهایی ژرف، بی‌اعتمادی ساختاری و حتی مهار لبخند در حال ظهور است. طنز، خنده و گفت‌وگوی آزاد، روزگاری از آخرین سنگرهای مقاومت در برابر سلطه سیاسی یا ایدئولوژیک بودند. اما حالا، همین عناصر زیسته‌ انسانی، یکی پس از دیگری در حال تبدیل شدن به اموری مشروط، محدود و در مواردی حتی مجرمانه‌اند.

 

نمونه آخر، بریتانیاست؛ سرزمین طنز سیاه و شوخی‌های بی‌پروا که حالا با طرحی مواجه شده که منتقدان آن را به‌درستی «ممنوعیت شوخی» نامیده‌اند. بر اساس این لایحه جدید که در ماه ژوئیه ۲۰۲۵ گام نهایی‌اش به سمت تصویب را برداشت، کارفرمایان باید از کارکنان خود در برابر آزار کلامی توسط مشتریان یا ارباب‌رجوع محافظت کنند. در ظاهر، این قانون مدافع حقوق کارگران است؛ اما در عمل، کافی‌ست یک پیشخدمت از شنیدن مکالمه‌ای سیاسی یا مزاحی شخصی آزرده شود تا مدیر موظف شود گوینده را ساکت یا اخراج کند. آیا این محافظت در برابر آزار کلامی است یا مهار جامعه از طریق اعمال قدرت؟

 

شاید هیچ‌چیز به‌اندازه طنز، گواهی بر سلامت یک جامعه نباشد. توانایی خندیدن به خود، به موقعیت‌ها، به ناهماهنگی‌ها و تضادها و تناقضات زندگی اجتماعی، نشانه‌ای است از تحمل، از بلوغ فرهنگی و البته نشانه‌ای از نسبی‌ دانستن قدرت. اما آنچه در یک دهه اخیر برسر طنز و طنزپردازی آمده، نشان می‌دهد که این امکان دیرینه و گرانبهای انسانی، زیر فشار موجی از حساسیت‌های اجتماعی و فرهنگی، در حال پژمردن است.

 

نمونه‌ای روشنگر از این ماجرا، سرنوشت سیت‌کام‌های آمریکایی دهه ۹۰ و اوایل ۲۰۰۰ میلادی است. آثاری چون «دوستان» یا «آشنایی با مادر» که در زمان پخش از محبوب‌ترین محصولات رسانه‌ای جهان بودند، امروز در فضای فرهنگی غرب با دیدی به کلی متفاوت نگریسته می‌شوند. این سریال‌ها زمانی با شوخی‌های بی‌پروا درباره روابط عاشقانه، شکست‌های روزمره، تعصبات قومی، ناهنجاری‌های اجتماعی و حتی جنسیت و نژاد، میلیون‌ها نفر را می‌خنداندند.

 

اما حالا، همین خنده‌ها به‌عنوان اسناد جرم بررسی می‌شوند. عرصه تا جایی تنگ شده که در پلتفرم‌های امروزی، وقتی نسخه‌های قدیمی این سیت‌کام‌ها بازپخش می‌شوند، گاه با هشدارهایی نظیر «برخی از محتوای این برنامه ممکن است برای مخاطبان امروز حساسیت‌برانگیز باشد» همراهند و این فقط یک جمله نیست، بلکه نوعی تغییر بنیادین در معنای شوخی است.

 

دیگر طنز، عرصه بازی زبانی و فرهنگی با جهان نیست، بلکه به زمینی مین‌گذاری‌شده بدل شده که با هر جمله‌اش ممکن است احساسات گروهی را جریحه‌دار کند. شوخی با موضوعاتی چون چاقی، فقر، قومیت یا حتی عادات انسانی، امروز دیگر نه فقط نامناسب، بلکه نامشروع دانسته می‌شود.

 

اما مگر طنز جز بازی با خطوط ممنوعه است؟ مگر نه اینکه ذات کمدی، نوعی به لبه‌رفتن، مرزها را لمس ‌کردن و از خط قرمزها عبور کردن است؟ اگر هر شوخی‌ و طنزی قرار باشد در دامنه‌ای از «امنیت احساسی» تعریف شود که دیگر چیزی از شوخی باقی نمی‌ماند. در گذشته، کمدی می‌توانست با اغراق در کلیشه‌ها، تضادهای طبقاتی یا تفاوت‌های فرهنگی، موقعیت‌های انسانی را به آینه‌ای تبدیل کند که همه در آن خود را ببینند و بخندند و پس از خنده به فکر فرو روند و به خودشان و آنچه در مقابل دیدگانش می‌گذرد بیندیشند‌ اما امروز، همان اغراق‌ها و کلیشه‌ها بدل به مصداق «جرم نرم» شده‌اند. گویا طنز هم باید تابع آیین‌نامه‌ای تازه شود؛ آیین‌نامه‌ای که نه از جنس ذوق، بلکه از دل ترس، گریز از مسئولیت و وحشت از بازخواست اجتماعی برآمده است.

 

افزون بر این، ترس از طرد شدن اجتماعی در میان نویسندگان و کمدین‌ها به پدیده‌ای فراگیر تبدیل شده است. طنزنویسان امروز نه با تردید‌ که با وحشت، قلم به دست می‌گیرند. مبادا جمله‌ای بنویسند که گروهی را برنجاند، مبادا ساختار قدرتی را ناآگاهانه بازتولید کنند، مبادا به‌جای نقد، متهم شوند به همراهی با ظلمی تاریخی.

 

این ترس، نه‌تنها طنز را کم‌مایه و محافظه‌کار کرده، بلکه به نوعی خودسانسوری مزمن و فلج‌کننده دامن زده است. نمونه‌هایی از این روند را می‌توان در سرنوشت کمدین‌های مشهور هم دید. ریکی جرویس، بیل ماهر، دیو شپل و دیگر چهره‌های طناز معاصر، بارها زیر تیغ نقدهای سنگین قرار گرفته‌اند، نه برای ترویج نفرت، بلکه تنها برای خنداندن. طنزهای‌شان گاهی از پلتفرم‌ها حذف شده یا آن‌ها را به‌دلیل «بی‌توجهی به احساسات اقلیت‌ها» متهم کرده‌اند.

 

حتی ایده ساختن سیت‌کامی مانند «دوستان» یا «آشنایی با مادر» با مختصات فرهنگی امروز، برای بسیاری از تهیه‌کنندگان تلویزیونی خطرناک و غیراقتصادی تلقی می‌شود. مخاطب امروزی، به‌واسطه آموزش رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی، نه فقط تماشاچی، بلکه ناظرِ اخلا‌ق‌بان هم هست؛ کسی که به‌محض مواجهه با صحنه‌ای خلاف ارزش‌های تبلیغ‌شده و پذیرفته‌شده جدید، می‌تواند کمپینی برای تحریم یا لغو پخش راه بیندازد. طنز، به‌جای خنداندن، حالا می‌ترساند. نه چون قدرت حاکم با آن می‌جنگد، بلکه چون جامعه‌ای که زمانی با آن می‌خندید، اکنون و تحت تاثیر مفاهیم انتزاعی و نورسیده، از آن آزرده می‌شود.

 

دنیایی که نمی‌توان در آن شوخی کرد، نمی‌توان با هم خندید، نمی‌توان بی‌محابا نظر داد، نه آزاد است، نه زنده. وقتی حتی لبخند باید با احتیاط باشد و طنز باید مجوز و پروانه بگیرد، دیگر چیزی از تجربه انسانی جمعی باقی نمی‌ماند جز خلوت‌هایی قانون‌مند، کلمات عقیم و ترسی همگانی از «آزردن» دیگری. شاید پیش از آنکه این روندها نهادینه شوند، باید دوباره درباره مرز آزادی، مسئولیت، شوخی و زندگی بیندیشیم.

 

آخرین تحولاتجهانرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۱۴۱۲۱
تاریخ خبر:
ارسال نظر