پیروزی به شیوه هانسی فیلیک یا عروسک ازازیل؟
عروسک مرموز بهرنگ علوی، خیلیهایتان را عصبانی کرد؟ اما همین عروسک زشت، به شکلی هوشمندانه کارش را دقیق و درست انجام داد
هفت صبح | خودم را آدم سادهای میدانم؛ از آنهایی که اعتقاد ندارند پشت هر چیزی الزاما قضیهای وجود دارد و به همه چیز مشکوک هستند. با این حال از یک سری چیزها نمیتوان دفاع کرد. مثلا قبل از اینکه با افزایش تعرفه مکالمه تلفن ثابت موافقت شود، یک خبرگزاری کمپینی با نام پویش مردمی درخواست از مسئولان برای افزایش تعرفه تلفن ثابت راه انداخته بود. حدس زدن اینکه چه کسی پشت این کمپین بوده، کار سختی نیست و همگی میتوانیم روی یک اسم توافق نظر داشته باشیم. مثالهای دیگری هم وجود دارد که سعی میکنم آرام آرام توضیحشان دهم.
یک: ویدئوهای مرموزی در شبکههای اجتماعی، از جمله اینستاگرام یا توییتر میبینم از بلاگرهای خوشحال. همهشان توی شهر با ماشین شاسیبلند خوشگلشان میچرخند و ماشین جلویی توی ترافیک جلویشان توقف میکند. یک نفر گولاخ از آن پیاده میشود و ادعا میکند با هم تصادف کردهاند و درخواست خسارت دارد. همیشه هم مکالمهشان طوری پیش میرود که مدعی عصبانی اما کنترل شده رفتار میکند.
بدون جار و جنجال میخواهد بزنند کنار و خسارت بگیرد. بلاگر قصه با وجود بیعدالتی که دارد در حقش اتفاق میافتد، موفق میشود خونسردی خود را حفظ کند و در جریان ویدئو به آقای گولاخ خبر میدهد ماشینش به دوربین ثبت وقایع مجهز است. آقای گولاخ خم میشود، ماشین را میبیند، متوجه دوربین میشود و نادم و پشیمان دماش را میگذارد روی کولش که برود. شرح ویدئو یکسان است و پیامی آموزنده را متبادر میکند: اگر دوربین ثبت وقایع نداشتم چی میشد؟ امیدوارم اشتباه کنم اما اگر من فروشنده یا واردکننده باهوش دوربین ثبت وقایع ماشین بودم، با همچین حربهای کالایم را پروموت میکردم و در اوقات فراغتم برای شیطان کلاس خصوصی میگذاشتم.
دو: کارمند یک شرکت بستنیسازی به ستاره این روزهای توییتر تبدیل شده. طرف چند وقت یکبار پست تازهای میگذارد و اطلاع میدهد شرکتشان بستنی با طعم جدید تولید کرده و میخواهد فلان روز آن را در تیراژ محدود روانه بازار کند. طعم بستنی واقعا خاص است و احتمال میدهم کم کم دارد به سمت بستنی با طعم گوشتکوبیده و پیاز میرود. حتم دارد درباره محدود بودن توزیع بستنی اغراق نمیکند چون طعم خاص آنها ذاتا تعداد مشتریها را کاهش خواهد داد.
از طرف دیگر چون تولیدشان پایین است، قیمت تمام شده بستنی باید بالا باشد. پس توزیع سراسری و گسترده آن ریسک زیادی به همراه دارد. اینجا نقش تبلیغات توییتری مشخص میشود. بستنی گوشتکوبیده و پیاز را در نقاط محدودی توزیع میکنند و به جای اینکه دنبال مشتری بگردند، کلی آدم کنجکاو را تحریک میکنند دنبال بستنی بگردند و پس از پیدا کردنش عکس آن را در صفحهشان منتشر کنند. لابد بقیه هم حسرت میخورند و سعی میکنند هنگام توزیع بستنی عجیب بعدی برنده شوند و نقش بیلبورد رایگان شرکت را بازی کنند.
سه: عروسک مرموز بهرنگ علوی، خیلیهایتان را عصبانی کرد. بعضیها از دایره انصاف خارج شدند و به بهرنگ علوی گفتند بیادب اما همین عروسک زشت، به شکلی هوشمندانه کارش را دقیق و درست انجام داد. قطعا تا الان آدمهایی بابت خرید اشتراک شبکه پخشکننده سریال پول دادهاند تا ببینند ازازیل که به روشی غیرمعمول اسمش سر زبانها افتاده چیست.
شاید خیلیها بعد تماشای اپیزود اول دیگر اشتیاقی به دیدن بقیه قسمتها نداشته باشند ولی سریال و شبکه به لطف عروسک مرموز بهرنگ علوی پولشان را گرفتهاند و عین خیالشان نیست. یادتان باشد تا همین چند وقت پیش، راهکار تهیهکننده و گروه تبلیغاتی فیلم و سریالها این بود که با اسب و آدمهای بزک کرده سرزده بریزند توی پردیسهای سینمایی و مردم را زهرهترک کنند.
چهار: تا از فضای فیلم و سریال، شبکههای نمایش خانگی دور نشدهایم، بهتر است به مورد دیگری اشاره کنم. چند تا برند پول میدهند تا در فصل آخر یک سریال قبلا موفق اسم و لوگویشان برای یکی،دو ثانیه نمایش داده شود. شیوه تبلیغ از شدت سادگی واقعا بیکلاس است. دوربین یک لانگشات پخش میکند از شهر که بیلبوردی تبلیغاتی مزین به نام و لوگو برند مورد نظر در پسزمینه تصویر به چشم میخورد.
قطعا شرکتها فقط پول پرداخت نمیکنند و یک تیم خبره وظیفه دارد پس از پایان کمپین بررسی کند و ببیند پول پرداخت شده بابت تبلیغات، چطور به افزایش فروش یا شهرتشان کمک کرده است. نظر من را بخواهید بدون تعارف میگویم احتمال اینکه وسط دعوای سیما و سمیرا و بالا آوردنهای مداوم مالک کسی به شرکت شما توجه کند واقعا پایین است.
پنج: توی همین شبکههای نمایش خانگی، یک برند ایرانی تولیدکننده لباس شیوهای زیرکانه را در پیش گرفته. سراغ شرکتکنندگان و مجریهای خوشتیپ رئالیتیشوها میروند و لباسهایشان را تن آنها میکنند. بعد خیلی زیرپوستی اجازه میدهند برای مدت زمانی نسبتا طولانی، محصول مثل بازیکنان تیم جسور هانسی فیلیک در بازی آخرشان با رئال مادرید، جلوی چشم مخاطب به رقص دربیاید.
بین آن همه لباس، روی چندتا لوگو خاص برند به چشم میخورد و حس کنجکاوی بینندگان را تحریک میکند. حدس بزنید بعدش چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بله بعضیها که سلیقهشان با لباسها جور است، جستجو میکنند و به سایت فروشگاه میرسند. بعد دنبال شعبات فروشگاه میروند و این وسط کی برنده میشود؟ لطفا نگویید عروسک ازازیل که دلخور میشود.