کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۷۱۶۸۴
تاریخ خبر:

خجالت نکش و به راننده ماشین بدبو ‌امتیاز یک بده!

خجالت نکش و به راننده ماشین بدبو ‌امتیاز یک بده!

واسه یک ‌ذره راه، پول خون باباشون رو می‌گیرن ولی...

هفت صبح| ‌دوستم وارد دفتر شد، کوله‌اش را انداخت روی میز و خودش یله داد روی صندلی. بدون اینکه دهن باز کند و حرفی بزند، معلوم بود از چیزی یا کسی شاکی است. صبر کردم، شاید به خواست خدا بی‌خیال دو جفت گوش شنوای بی‌جیره و مواجبی شد که پیدا کرده ولی حدسم اشتباه بود.

 

قبل از اینکه اولین قطار کلمات از دهنش خارج شود، با دهنش صدایی شبیه «پوف» درآورد؛ کاملا دراز و کشدار. این یعنی اعصابم خرد است. معنی دیگری هم می‌تواند داشته باشد، چیزی مثل بی‌لیاقت! چرا ازم نمی‌پرسی چته. چشم‌هایم را بستم و پشت مانیتورم کز کردم. نمی‌دانم چرا ولی از اعماق وجودم، امید داشتم با قایم کردن خودم بتوانم از آن موقعیت رنج‌آور خلاص شوم. صدای همکارم را شنیدم و چون جز ما دو نفر کسی توی اتاق نبود، بی‌اعتنایی، کار نمی‌کرد. سرم را بالا آوردم و گفتم چی شده؟

 

همکارم با غضب گفت: می‌گم چرا ماشینای [...] اینقدر بو می‌ده؟ جای آن یک جفت کروشه باز و بسته و سه تا نقطه، اسم یک شرکت تاکسی‌ اینترنتی مشهور را آورد. چون دلم نمی‌خواهد سوءتفاهمی پیش بیاید، آن را حذف می‌کنم و به جایش از [...]  استفاده می‌کنم. گردن کشیدم بلکه از پشت مانیتور، همکارم را درست و دقیق ببینم. پرسیدم چطور؟ لحنم طوری بود که انگار هزار تا کار دارم و ممنون می‌شوم اگر خلاصه‌اش کنی. همکارم طوری که انگار هزار سال انتظار کشیده و حالا کاملا بی‌صبر و طاقت شده، جمله بعدی را تحویلم داد: «واسه یک ‌ذره راه، پول خون باباشون رو می‌گیرن.» 

 

نفس گرفت و ادامه داد؛ «من حساب کردم، دیدم با این همه مشتری که دارن و این همه سرویس که می‌رن، والا درآمدشون باید خیلی خوب باشه. قطعا می‌تونن با این پول کلی ماشین نو بخرن که مردم توی این ماشین‌های قدیمی از بوی گند و کثیفی عذاب نکشن.»

 

خودش بود! دقیقا همان موقعیتی که معمولا تلاش می‌کنم در آن گرفتار نشوم و از بحث کردن درباره بدیهیات فرار کنم. دوستم واقعا پیش خودش فکر می‌کرد تاکسی‌های اینترنتی مثل تعاونی‌های مسافربری قدیمی، از خودشان چند دستگاه ماشین دارند و هر روز آنها را می‌سپارند، دست یک مشت راننده تا بروند توی خط مسافرکشی کنند. با این پیش‌فرض، نشسته پیش خودش محاسبه کرده که چون کسب‌وکارشان بالا گرفته، بعد چند سال باید بروند دنبال نوسازی ناوگان حمل‌ونقلشان و ماشین‌های جدید بخرند.

 

دستم را گذاشتم روی دهنم. جمله اصلی‌ام را قورت دادم و به جایش گفتم شیشه رو می‌دادی پایین! خودم را پشت مانیتور جمع کردم، طوری که انگار می‌خواهم از شلیک‌های پیاپی یک فوج سرباز که آن طرف دیوار اسلحه‌هایشان را به سمتم نشانه‌ رفته‌اند جان سالم به در ببرم.

 

صدای پای همکارم را شنیدم. داشت می‌آمد سمتم. بالای سرم ایستاد و پرسید اسکل کردی منو؟ گیر افتاده بودم. پرسیدم لابد بهش امتیاز کامل دادی. با چشم‌های گردشده نگاهم کرد و با لحنی کاملا حق‌به‌جانب گفت پیرمرد بیچاره معلوم نیست تا کی باید کار کنه بلکه خرج زندگیش دربیاد. معلومه بهش امتیاز کامل دادم!

 

توی دلم گفتم خاک بر سرت ولی لب و دهن و زبانم تکان خوردند و کلمه آفرین را شیک و اتوکشیده تحویل همکارم دادم. همکارم جفت دست‌هایش را زد به کمرش. شکل گلدان چینی قدیمی مادربزرگم شده بود و داشت از آن بالا طلبکارانه نگاهم می‌کرد. فرار فایده نداشت. سرم را از مخفیگاه بیرون آوردم و گفتم ببین! بالاخره یا شاکی هستی یا آدم دلسوز. نمی‌شه هم‌زمان جفت نقش‌ها رو بازی کرد. 

 

یک قدم رفت عقب و نجواکنان گفت: چطور؟ هیولای درونم جان گرفت و یادآوری کرد حالا وقتشه حقیقت رو بهش بگی! چشم‌هایم را بستم و اجازه دادم کلمه‌ها مسلسل‌وار بیرون بیایند، کنار هم بنشینند و جمله بسازند: ببین دوستم!‌ اون شرکتی که تو می‌گی، فقط نقش واسطه رو بازی می‌کنه. کل کارشون اینه که با ساخت یک نرم‌افزار، امکان اتصال کاربر راننده و مسافر رو فراهم کنن. ماشین مال خود راننده‌ است و طرف از صبح تا شب رئیس خودشه.

 

قراره از هر سفر، مبلغی به عنوان کمیسیون بده شرکت و شرکت فقط موقع ثبت‌نام می‌تونه روی سلامت ماشین یا تمیزی اون نظارت کنه. اگر در هفته‌ها و ماه‌های بعد همکاریشون، ماشین تصادف کرد، کثیف شد یا از ریخت افتاد، موضوع رو فقط می‌شه با گزارش‌ کاربران مسافر پیگیری کرد. اصلا تا حالا فکر کردی واسه چی موقع اتمام هر سفر از من و شمای مسافر نظرسنجی می‌کنن و می‌‌خوان با امتیازدادن یا تیک‌زدن تعدادی گزینه، وضعیت ماشین و راننده رو گزارش کنیم؟

 

توی چشم‌هایش زل زدم و وقتی مطمئن شدم قصد ندارد برای حال عرفانی که بهم دست داده مزاحمت ایجاد کند، ادامه دادم: اصلا با چیزی به اسم رفتار تعاملی آشنا هستی و منتظر جوابش نماندم. وقتی شما توی اون امتیازدهی آخر هر سرویس شرکت می‌کنی، در اصل باعث شدی امتیاز اون راننده یا مثلا رستوران، بالا و پایین بره. اگر همه کاربرها موضوع رو جدی بگیرن، معدل فروشنده یا راننده مورد‌دار به قدری پایین میاد که مشتریش کم بشه یا مثلا ناظر اپلیکیشن همون اول صبحی که سه تا گزارش متوالی درباره انتشار بوی نامطبوع سیگار در ماشین ببینه، به طرف زنگ می‌زنه و ازش می‌خواد مشکل رو برطرف کنه اما تا وقتی ما خودمون رو موظف ندونیم در یک رفتار تعاملی و کاملا منطقی بر اساس اصول شهروندی مشارکت کنیم یا بهانه بیاریم و بگیم دلمون سوخت، این سیستم خودتنظیم‌گری به‌هم می‌خوره یا درست کار نمی‌کنه. 

 

در باز شد و همکار دیگرمان پا گذاشت داخل اتاق. همکار اولی، نگاهی به او کرد و نگاهی به من انداخت. گفت: باشه دستت درد نکنه عزیزم و رو به همکار دیگرمان گفت: اکرم بیا بریم بیرون کارت دارم. 

 

کدخبر: ۵۷۱۶۸۴
تاریخ خبر:
ارسال نظر