چرا خرید اینترنتی همیشه جواب نمیدهد
فروشنده شاکی شد: «ما جنس تقلبی نمیفروشیم!»
هفت صبح| ایمان راسخم به اینکه هر چیزی، از شیر مرغ گرفته تا جان آدمیزاد را میتوان اینترنتی خرید، پنجشنبه بر باد رفت. دقیقا وقتی تصمیم گرفتیم برای تولد دوستم که عادت دارد به دیگران کادوی گرانقیمت بدهد، شش نفری یک دستگاه ماساژور تفنگی Bomidi مدل MG2 بخریم.
بچهها صرفا بهخاطر تجربه و ادعایم انتخاب هدیه را برعهدهام گذاشتند. یک روز بعد با اعتماد به نفس همیشگی در گروه برایشان پیغام گذاشتم و عکس محصول را فرستادم. کمی هم درباره کیفیت و کارایی آن توضیح دادم. مثلا گفتم پنجتا سری مخصوص دارد، به کیف حمل مجهز است و با یک بار شارژ میتوان از آن تا 12ساعت به طور مداوم استفاده کرد. صادقانه اعتراف کردم کمی سنگین است؛ بنابراین نمیتوانید بزنیدش زیر بغل و آن را همچون بنفشهها به هر کجا که دلتان خواست ببرید. در عوض توسط برندی معتبر ساخته شده و از همه مهمتر، سری سرد و گرم آن برای مواقعی که عضلات آسیب دیدهاند یا طرف خواستار ماساژ حرفهای است، مناسب خواهد بود.
همه حرفم را تصدیق کردند و نوشتند عالی. فقط مهسا گفت چیزی از حرفهایمان سرش نمیشود و ترجیح میدهد گروه را ترک کند. سارا نوشت: «تو فقط یک میلیون و 500هزار تومن دونگت رو بریز دوست عزیز.» مهسا نوشت: «همچنان ترجیحم ترک گروه است.» شنبه بود. توی ذهنم طوری برنامه ریخته بودم که با وجود دو روز تعطیلی وسط هفته، سهشنبه یا چهارشنبه سفارش بدهم و قبل از اینکه روز پنجشنبه برویم تولد، محض احتیاط تستش کنم.
مهسا هنوز داشت چانه میزد: «به نظرتون نریم بیرون از نزدیک ببینیمش، بعد بخریم؟» اکرم برایش نوشت: «فرض کن رفتیم از نزدیک دیدیم، چیزی حالیمون میشه؟» سارا گفت: «بد نمیگه ها، بادی هم به کلههامون میخوره به هرحال.» شقایق نوشت: «من حوصله این مسخرهبازیها رو ندارم، از گروه لفت میدم.» فرزانه گفت: «منم قاب موبایل لازم دارم.»
یادم افتاد خودم به کابل شارژ نیاز دارم و دو هفته است دلم نمیآید بابت همان یک کابل، سفارش اینترنتی بدهم. صدایی توی سرم گفت، دست همهشان را بگیر برویم پاساژ چارسو. این مرتبه همه موافقت کردند به جز شقایق که اصرار داشت یک میلیون و 500 واریز کند و از گروه لفت بدهد.
اکرم نوشت: «من مادرخرج میشم، بعدش شماره کارت میدم برام واریز کنید.» چهارشنبه قبل از خواب، سایت را باز کردم و دیدم فروشنده هنوز Bomidi مدل MG2 را هشت میلیون و 960هزار تومان برای فروش گذاشته است. صبح پنجشنبه روی گوشی موبایلم نوتیفیکیشن دیجیکالا آمد که اطلاع میداد محصول را با 20درصد تخفیف، هفتمیلیون و 200هزار تومان میفروشند. اسکرینشات گرفتم و گذاشتم توی گروه که بگویم امکان ارسال امروز را داریم. شقایق نوشت: «از اول هم باید لفت میدادم.» فرزانه گفت: «به نظرتون جایی که در عرض چند ساعت یک میلیون و 761هزار تومان از قیمت محصول کم کرده، مشکوک نیست؟» اکرم گفت: «تنبل نباشید، حضوری سر میزنیم.»
ساعت 11 طبق قرار، جلوی پاساژ جمع شدیم. فروشگاهی در طبقه اول Bomidi مدل MG2 را هشتمیلیون و 500هزار تومان میفروخت. مهسا گفت: «از همون دیجیکالا سفارش بدیم دیگه به امروز نمیرسه؟» خواستم عجله نکنند و به طبقههای بالا برویم.فروشگاهی در طبقه دوم گفت، هشتمیلیون و 900هزار تومان. به طبقه سوم و چهارم سر زدیم و با قیمت هفتمیلیون و 500، روبهرو شدیم. گروه جان گرفت اما مطمئن بودم نباید از جستوجو دست برداشت.
در طبقه پنجم به فروشندهای برخوردیم که ادعا میکرد پخشکننده است و امکان ندارد بتوانیم ماساژور تفنگی را زیر قیمتش پیدا کنیم. اکرم از پشت زد به پهلویم و توی گوشم گفت: «همین ششمیلیون و 800هزار تومان عالیه.» موبایلم را دستم گرفتم و وانمود کردم به روش مخصوص خودم سرگرم جستوجوی اینترنتی هستم اما در حقیقت دنبال فروشگاهی بودم که دست بر قضا همانجا نمایشگاهی بزرگی دارد و امکان خرید حضوری هم فراهم کرده است.
اسم محصول را در کادر جستوجو نوشتم و زدم روی دکمه ذرهبین. صفحه چرخید و جلوی رویمان ماساژور تفنگی Bomidi مدل MG2 با قیمت ششمیلیون و 599هزار تومان ظاهر شد. داد زدم همراهم بیاید و تقریبا به حالت دویدن رفتم سمت طبقه سوم. فروشنده تقریبا داشت مگس میپراند و از دیدن این همه آدم، ذوقزده شد. طوری که تابلو نباشیم، پرسیدم: «ماساژور تفنگی دارید؟» رفت سمت میز وسط مغازه و گمشدهمان را گرفت سمتم. دوباره با بیمیلی پرسیدم: «قیمتش چنده؟» کاغذهای همراهش را ورق زد، فاتحانه سرش را بالا آورد و گفت: «ششمیلیون و 600هزار تومان.»
مهسا آمد جلو و پرسید: «اصله؟» فروشنده شاکی شد: «ما جنس تقلبی نمیفروشیم!» فرزانه پرید وسط و گفت آخه ما همین رو هشتمیلیون و 960هزار تومان قیمت گرفتیم. فروشنده با حیرت پرسید: «از کجا؟» اکرم با چشم به من علامت داد که یعنی قبل از اینکه تخفیف دو میلیون و 360هزار تومانی را خراب کنند، جلوی اینها را بگیر. بعد خیز برداشت سمت فروشنده، کارتش را گرفت جلوی صورتش و گفت: «ممنون آقا! ما همین رو میبریم.»