کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۶۰۹۵۸۳
تاریخ خبر:

از تیمچه حاجب‌الدوله تا پانزده خرداد

از تیمچه حاجب‌الدوله تا پانزده خرداد

قصه قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی تهران

هفت صبح،‌ نگار حسینی |   در دل شلوغی بازار تهران، پشت ویترینی که هنوز بوی کاغذ کهنه و مرکب چاپ سنگی را در خود حفظ کرده، ردّ مردی دیده می‌شود که روزی با بقچه‌ای کتاب از شیراز آمده بود و تاریخ نشر مذهبی ایران را ورق زد. این داستان حجره‌ای کوچک به نام اسلامیه است؛ جایی که کلمه را نه فقط برای فروش، که برای ایمان و ماندن نگه داشت.

اسلامیه

بازار تهران، همان‌جا که بوی ادویه و پارچه با هم می‌پیچد، حجره‌ای هست که هنوز سایه‌ پیرمردی بر دیوارهایش نقش بسته است. می‌گویند نامش سید محمدعلی کتابچی بود، اما بازار او را به نام «آقای اسلامیه» می‌شناخت. مردی با ریش سفید، عینک ذره‌بینی، کف‌دستی جوهری و دهانی پر از حدیث و حکایت.

 

در زمانی که هنوز چاپ‌خانه‌ها در تهران بندانگشتی بودند و کتاب را باید از بمبئی می‌آوردند با کشتی، سید محمدعلی در شیراز کتاب می‌فروخت. حجره‌اش در محله سنگ‌سیاه، جایی میان دکان عطاری و مأمنی برای اهل دل بود. کتاب‌ها از راه دریا می‌آمدند: بمبئی تا بندرعباس، بندرعباس تا شیراز. پر بودند از دعا و فقه و حدیث؛ نسخه‌هایی از مفاتیح‌الجنان، منتخب‌التواریخ و هدایة‌المسترشدین. آن روزها، شیراز مرکز پخش کتاب در ایران بود؛ چیزی شبیه آن‌چه امروز در خیابان انقلاب می‌بینید.

 

اما دلِ سید با بازار تهران بود. حوالی سال ۱۲۸۰ خورشیدی، بقچه‌ کتاب‌هایش را بست، پا به رکاب شد و خودش را رساند به تیمچه‌ حاجب‌الدوله. دکانش کوچک بود اما شبیه هیچ‌کدام از حجره‌های بازار نبود. به‌جای پیراهن و جاجیم، قفسه داشت. به‌جای ترازوی فلزی، توزین‌اش به کلمات بود. نامش را گذاشت «اسلامیه»؛ و از همان روز اول، بوی مرکب و کاغذ کهنه در آن پیچید.

 

حاج سید محمدعلی را بعضی‌ها «پدر نشر مذهبی ایران» می‌دانند. آن روزها که در مطبعه مظفری، حروف را با دست می‌چیدند، او چاپخانه اسلامیه را هم راه انداخت. خودش می‌گفت: «کتاب که باشد، بازار هست؛ بازار که باشد، ایمان هم می‌ماند». وقتی وسائل‌الشیعه یا بحارالانوار چاپ می‌شد، پشت جلدش با خط خوش می‌نوشتند: طبع دارالکتب الاسلامیه، بازار تهران.

 

سال‌ها گذشت. بازار کودتا دید، قحطی دید، اشغال و انقلاب و موشک‌باران دید؛ اما حجره اسلامیه همچنان سرپا ماند. چند باری جابه‌جا شد: از تیمچه حاجب‌الدوله به ناصرخسرو، از آن‌جا به باب همایون و نهایتاً جا خوش کرد در دل خیابان پانزده خرداد. اما تابلو، همیشه همان بود: اسلامیه. حالا که بیش از ۱۴۰ سال از آن روزها گذشته، هنوز پسران و نوه‌های سید کتاب می‌فروشند. هنوز هم نسخه‌ای از تحفة‌الاحباب را می‌شود در ویترین دید، با مُهر کبود و چاپ سنگی. می‌گویند آن‌که پشت دخل نشسته، نوه‌ همان مرد است؛ همان که از شیراز آمد و با خودش نه فقط کتاب، که هوای کلمات را هم آورد.

 

در روزگاری که هوش مصنوعی همه‌چیز را می‌داند جز حال دل کتاب‌خوان، شاید عجیب باشد اگر بدانی هنوز حجره‌ای هست که به‌جای کارت بانکی، پول نقد می‌گیرد؛ با مشتری خوش‌وبش می‌کند و به‌جای کد رهگیری، شماره چاپ را می‌پرسد. حجره‌ای که در آن، کتاب نه کالا که امانت است. قدیمی‌ترین کتاب‌فروشی تهران، نه فقط به خاطر سن‌وسالش، بلکه به‌خاطر اصالت و وفاداری‌اش به کلمه، دکان کتابچی بود. سید محمدعلی کتابچی اسلامیه؛ مردی که به‌جای نوشتن تاریخ، خودش تاریخ را ورق زد.

 

آخرین تحولاتاجتماعیرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۶۰۹۵۸۳
تاریخ خبر:
ارسال نظر