قاب تاریخ| فیدوس صدای نوستالژیکی که فقط آبادانیها با آن خاطره دارند

عکسهایی از مشاهیر تاریخ معاصر ایران، شهرهای ایران، خودروهای نوستالژیک، عکسهای فوتبالی و...
هفت صبح| با قاب تاریخ به ایران قدیم سفر و یادی از گذشته میکنیم. در تهیه این مجموعه، از تصاویر کمتر دیده شدهای استفاده شده که تماشای آنها خالی از لطف نیست.
قاب نوستالژی
فیدوس؛ صدایی آشنا که آبادانیها و تنها کارکنان شرکتنفت با آن خاطره دارند؛ از آبادان مینویسم شهری که گذشتهاش رنگ و بوی آینده را میداد! شنبه به مناسبت 5 مهر سالگرد شکست حصر آبادان در یک مطلب مفصل یک خاطرهبازی با آبادان میکنیم. علیالحساب میخواهم شما را با یک نوای دلنشین مثل نیهمبون (نیانبان) آشنا کنم و کوکاها و عاموها و خالوها و ددهها را به گذشته ببرم.
میخواهم از فیدوس بنویسم؛ صدای فیدوس در شهرهای نفتخیز، صدایی آشنا بود که نهتنها کارکنان نفت که همه اهالی آن را میشنیدند. زنان با شنیدن صدای فیدوس عصرگاهی جلسات خود را با زنان همسایه جلوی «لین»های کارگری تعطیل میکردند تا با آب و جاروی حیاط و آماده کردن یک استکان کمر باریک چای خوشبوی سهمیه رشن، پذیرای همسران خود باشند...
اما ریشه کلمه فیدوس چیست؟ «فیدوس» نام یک نی بلند است، مانند خیزران، البته بسیار قویتر و ضخیمتر! این نی برای انتقال آب، از رودخانهها به زمینهای کشاورزی دهقانانِ هند باستان، مورد استفاده قرار میگرفت. ولی فیدوس کاربرد دیگری غیر از آبیاری پیدا کرد. سطح داخلی نی فیدوس برخلاف ظاهرش، بسیار صاف و صیقلی بود. این کاربرد جدید فیدوس، استفاده از آن به عنوان شیپور بود.
انگلیسیها این کلمه را از هندیها گرفتند و از آن فاگوتو یا فاگوت (Fagott) را ساختند که به نوعی شیپور هم اطلاق میشود. این سوت بزرگ هیچ ربطی به فیدوس باستانی هندیان نداشت. جنس فیدوس هندی از چوب بود درحالیکه فیدوس پالایشگاه از فلز بود. فیدوس هندی با نیروی باد کار میکرد، درحالیکه فیدوس پالایشگاه با فشار بخار آب یا استیم به قول خود انگلیسیها و آبادانیها صدایش درمیآمد.
صدای فیدوس زنگ بیدارباش و اعلام وقت کار بود. صبحها قبل از ساعت 7 که زمان شروع کار در پالایشگاه بود؛ صدای فیدوس سه نوبت در فضای محلههای کارگری همجوار با تاسیسات طنینانداز میشد. بار نخست 3 سوت پیاپی؛ خواب را از چشم کارگران میربود تا با شنیدن ٢سوت پیاپی در نوبت دوم صبحگاهی به محل کار خود بروند و تک سوت نوبت سوم صبحگاهی آوایی بود که هیچ کارگری دوست نداشت پشت دروازه پالایشگاه آن را بشنود زیرا در این صورت آن روز از کار محروم بود.
صدای فیدوس در گوش بسیاری از آبادانیها هنوز زنگ میزند. خاطرها گاه داستان میشود، محلهها جان میگیرد. همانطور که زویا پیرزاد در کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» مینویسد. بریم و بوارده، محلههای کارمندی و کارگری که انگلیسیها با تفکر طبقاتیشان ساختند. محلههایی که خیابانبندیهای منظم و منسجم دارند. باشگاه، سینما و تمام امکانات رفاهی را اینجا با هم دارد.