کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۵۴۴۰۸۶
تاریخ خبر:

بهترین خلبانان ایران؛ این داستان غفور جدی اردبیلی

بهترین خلبانان ایران؛ این داستان غفور جدی اردبیلی

روزنامه هفت صبح، ‌علی غفوری| غفور جدی اردبیلی، یکی از خلبانان بزرگ کشور بود که حتی پس از اخراج از ارتش حاضر به خروج از کشور نشد .جدی اردبیلی، زاده ۲۳ آبان ۱۳۲۵ در اردبیل یکی از خلبانان با تجربه ایران بود که ابتدای انقلاب به دلیل تهمت‌هایی که به او زدند در آستانه حذف از نیرو قرار گرفت.سرگذشت او نیز خواندنی است.

وی پس از اتمام دوره تحصیلی و قبولی در آزمون ورودی، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش راه پیدا کرد و دو سال دوره‌های مقدماتی پرواز را در فرودگاه قلعه‌مرغی دید و سرانجام سال 1348 برای دوره‌های پیشرفته به آمریکا سفر کرد و در سال 1350 به کشور باز‌گشت‌ و طبق امریه ستاد فرماندهی نیروی هوایی به پایگاه هفتم شکاری شیراز منتقل می‌شود.

در کتاب ثبت پروازی وی قبل از جنگ، پرواز با سرهنگ جواد فکوری (به‌عنوان فرمانده گردان ۷۱ شکاری، کابین جلو) امیر سرتیپ دوم فرج‌الله براتپور (در آن زمان سروان، هم کابین عقب و هم کابین جلو)، سرتیپ خلبان علیرضا یاسینی (… در آن زمان ستوان دوم) و بسیاری دیگر به چشم می‌خورد. سال 1352 کار عملیاتی غفور آغاز می‌شود. 23 اردیبهشت همان سال اولین فرصت برای جدی پیش می‌آید تا توانمندی‌هایش را نشان دهد.

ساعت 2 بعد از ظهر ستوان یکم جدی به همراه یک دسته پروازی آماده یک پرواز آزمایشی با فانتوم‌های جدید ای 2 می‌شوند .در آن روز هوای پایگاه گرم بود و خلبانان می‌خواستند هرچه زودتر پس از آزمایش‌های اولیه برای استراحت به محیط‌های خنک و مسقف بازگردند اما شرایط به شکل‌ دیگری پیش رفت .

پس از کنده شدن هواپیماها از باند، فانتوم جدی دچار مشکل می‌شود و پس از مدتی کوتاه کنترل آن از دست او بیرون می‌آید.مشکل فنی هواپیما ناشناخته بود و امکان داشت هر لحظه با چرخش‌های ناخواسته هواپیما‌، حتی احتمال اجکت نیز از خلبانان گرفته شود ‌اما جدی تصمیم نداشت این هواپیمای تازه و مدرن را رها کند و با جدیت و سرسختی این هواپیما را تا به آخر نگاه داشت تا آنکه بالاخره به زمین نشاند.

این شجاعت او مورد توجه فرماندهان پایگاه قرار گرفت؛ چرا‌که همه می‌دانستند در این شرایط که هواپیما بی‌دلیل اوج گرفته و سپس شیرجه می‌رود، خلبان این اجازه را دارد که اجکت کند.بنابراین به دلیل نجات حتمی هواپیما نه‌تنها درجه‌اش بالاتر می‌رود بلکه مرخصی تشویقی برای سفر به آمریکا می‌گیرد اما غفور تصمیم می‌گیرد به‌جای تفریح در آن کشور از فرصت استفاده کرده و دوره پرواز با 747 را بگذراند .

وی که تا آن زمان نبوغ‌، شجاعت و از همه مهمتر وطن‌پرستی خود را ثابت کرده بود، برای بار سوم برای دوره پیشرفته به آمریکا اعزام می‌شود که این بار حتی با توجه به هوش و توانمندی بالای او ، افسران آمریکایی علاقه‌مند به جذب او برای ارتش آمریکا می‌شوند اما پاسخ جدی به آنها منفی بود.. وی به آنها می‌گوید‌: مایلم پرچم کشورم کفنم باشد.

غفور دوره امنیت پرواز را نیز با موفقیت کامل پشت سر می‌گذارد و در مرداد ‌ سال 1356 به ایران باز می‌گردد‌. پس از بازگشت ستوان جدی از آمریکا، او به پایگاه شکاری بوشهر منتقل می‌شود که این آخرین پایگاهی بود که این شهید بزرگوار در آن خدمت می‌کرد .

در سال ۱۳۵۱ با خانم مرین نامور که دختر یکی از خانوادهای سرشناس شیراز بود، ازدواج کرد. (متاسفانه به اشتباه در رسانه‌های متعددی آورده شده که همسر وی دختر یک سناتور آمریکایی بوده است) در روز نیروی هوایی آمریکا، در حضور زبده‌ترین خلبانان جهان در نیویورک، داوطلبانه جهت حضور در خطرناک‌ترین مانور هوایی جهان، با نام چهارراه مرگ، به نمایندگی از ایران اعلام آمادگی کرد.

برج مراقبت به دلیل جوانی او، خطرناک بودن این عملیات را اعلام کرد اما تجربه و دانش وی در کنار گذراندن سطوح مختلف آموزشی در آمریکا موفق بودن عملیات را در حضور نمایندگان مختلف دنیا تضمین می‌نمود. پس از اجرای موفقیت‌آمیز عملیات، تماشاگران به احترام او از جای خود بلند می‌شوند و این خلبان ورزیده را به شدت تشویق می‌کنند و در پاسخ آنهایی که می‌پرسیدند این «مرد کیست»؟ همه می‌گفتند: خلبان غفور جدی‌ اردبیلی، نماینده نیروی هوایی ایران است.

از اخراج تا شهادت
با پیروزی انقلاب عده‌ای نفوذی از همان ابتدا به‌دنبال خط زدن نام خلبان‌ها و فرماندهان بزرگ نیروهای مسلح ایران بودند و طبیعتا نام غفور جدی مورد نظر آنها بود. گفته می‌شود ‌ شایعه داشتن همسر آمریکایی یکی از دلایل این پاکسازی بود اما با شروع جنگ وی داوطلبانه به ‌‌پایگاه مراجعت کرد و فریاد زد:

«من با پول و سرمایه این آب و خاک خلبان شده‌ام، اکنون به من نیاز است، همسر و خانواده‌ام را گروی یک F-4 می‌گذارم.» با او موافقت کردند .سرتیپ ضرابی از خلبانان بزرگ ارتش درباره اتفاقات آن روزها می‌گوید: از وی خواستند که از پایگاه برود. با کامیون وسایل، به همراه خانواده‌اش پشت در بود و به راحتی می‌توانست به آمریکا یا کشور‌های دیگر برود و از زندگی‌اش لذت ببرد‌ اما ماشین و خانواده‌اش را ‌فرستاد و با خواهش و التماس درخواست کرد که بدون هیچ حقوق و درجه‌ای، با لباس شخصی بماند و فقط برای ترمیم خرابی‌های باند کمک کند تا جنگ تمام شود. در نهایت با فرمانده مکاتبه کردند و دستور داده شد به خدمت برگردد. همین آدم در 17 آبان همان سال (1359) به شهادت ‌رسید. کجای دنیا ما چنین ابرمردانی را داریم؟

نقل است ‌زمانی که غفور خبر حمله سراسری را می‌شنود، به پایگاه می‌رود ولی دژبانی با ورود و حضورش مخالفت می‌کند. بعد به ‌ آقای دادپی، فرمانده پایگاه بوشهر خبر می‌رسد که غفور جدی جلوی در پایگاه است که ایشان دستور می‌دهد اجازه دهید آقا غفور داخل شود و بعد به ایشان می‌گوید برای چه به پایگاه آمده‌ای؟ شهید هم می‌گوید آمده‌ام مقابل دشمن بجنگم.

در روزهای سخت مهر 1359 در حالی که «نبود خط مشخص نبرد» و برخی ناهماهنگی‌ها فعالیت جنگی را به شدت سخت و پرریسک کرده بود، جدی با استفاده از تجربیات خود لیدر جوان‌ترها شده و هم در انهدام اهداف اقتصادی و نظامی دشمن در خاک عراق و هم در نابودسازی نیروهای زرهی دشمن که در حال پیشروی در خوزستان بودند، بسیار خوب درخشید.

تا آنکه روز 17 آبان فرا رسید.در این روز دو فامتوم به خلبانی شماره یک سروان اصغر سپیدموی آذر و کمک ستوان محمدعلی اعظمی و شماره دو سرگرد غفور جدی و کمک ستوان عبدالکریم خلج برای بمباران یک واحد بزرگ زرهی دشمن در بصره بلند می‌شوند. جالب اینکه جدی قبل از ورود به هواپیما ‌‌حین رفتن از پلکان جنگنده تخصصی مک‌دانل داگلاس اف-۴ فانتوم ۲ به سمت سربازش برگشته و گردنبند الله و ساعت مچی‌اش را به او می‌دهد. این واحد قرار بود به کمک واحدهای درگیر در نبرد محاصره آبادان بروند.جنگنده‌ها برای مشاهده هدف مجبور به کاستن از ارتفاع می‌شوند و بالاخره به سختی حدود 40 تانک را که در نخل‌های شرق بصره پیدا می‌کنند.

دو خلبان به سرعت دست به کار شده و با رها کردن بمب‌ها تانک‌های مذکور را به آتش می‌کشند اما این واحد که از پدافند قوی‌ای برخوردار بود، در نهایت هواپیمای جدی را ‌‌مورد اصابت موشک قرار می‌دهد.ضربه موشک به گونه‌ای هواپیما را تحت تاثیر قرار می‌دهد که غفور جدی ماندن در هواپیما را بی‌فایده می‌بیند اما به کمک‌خلبان می‌گوید بگذار از مرز رد شویم تا اسیر نشویم ‌اما سرانجام در 15 مایلی جنوب شرقی آبادان دیگر ماندن خطرناک می‌شود و دو خلبان اجکت می‌کنند که متاسفانه اجکت غفور به دلیل نقص فنی درست انجام نشده و صندلی جدا نمی‌شود و این خلبان بزرگ در جا شهید می‌شود.

ستوان خلجی نیز ‌ از ناحیه گردن و دست زخمی می‌شود اما ابتدا به دنبال غفور می‌گردد. از دور دودی را مشاهده می‌کند که نمایانگر محل سقوط هواپیماست. کمی که جلوتر می‌رود چتر خلبان جدی را می‌بیند و با مشاهده ظاهر وی و گرفتن نبضش پی می‌برد که وی شهید شده است.

خودروهای ارتش خیلی زود رسیدند و خلج و پیکر جدی را به پایگاه منتقل کردند.مردی که می‌توانست بهترین زندگی‌ها را در کشورهای ثروتمند غربی داشته باشد، در 34 سالگی در 1000کیلومتر جنوبی‌تر از زادگاهش به شهادت رسید. او در مدت ۴۵ روز حضور در جنگ، بیش از ۸۰ پرواز عملیاتی انجام داد و در هر عملیات از خانواده‌اش حلالیت می‌طلبید.

پیکر جدی به تهران و از آنجا به وسیله یک فروند هواپیمای سی-۱۳۰ به پایگاه دوم شکاری منتقل شد. تشییع جنازه بسیار با شکوهی که مقارن شد با ایام عزاداری حسینی با حضور اهالی اردبیل برای جدی برگزار ‌ و به مدت یک هفته در شهر عزای عمومی اعلام شد و از آن تاریخ آغاز حرکت دسته‌های عزاداری شهر از مقابل منزل پدر جدی به رسمی ماندگار بدل گردید. پدر جدی هنگام کشته شدن او گفت: امانت خدا بود دست ما که خداوند آن را پس گرفت.

پس از مرگ او از طرف ستاد فرماندهی نیروی هوایی و جواد فکوری برای بزرگداشت از خانواده وی به آن مرکز دعوتی به عمل می‌آید. در آن ملاقات فکوری به عنوان فرمانده سابق گردان ۷۱ شکاری (گردان پروازی غفور جدی) گریست و گفت: من خاطرات خوبی با جدی داشتم.امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی و سرتیپ ستاد ولی‌الله فلاحی جانشین وقت ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، به خط خود و در لوح‌های جداگانه‌ای به خانواده‌اش تسلیت گفتند.

برادر وی از قول همرزمان جدی اردبیلی نقل می‌کند: برادرم آنقدر ارتفاع هواپیما را پایین آورد که بین ماهشهر و سربندر روی زمین بنشاند تا دست عراقی‌ها نیفتد. جناب سرهنگ خلجی تعریف می‌کرد شهید می‌توانست هواپیما را زودتر رها کند ولی گفت نمی‌خواهم هواپیما را به دست دشمن بدهم و می‌توانم هواپیما را بنشانم. ارتفاع را خیلی کم می‌کند و می‌خواسته در جاده‌ای بین ماهشهر و سربندر فرود بیاید که هواپیما به دلیل آسیب‌هایی که دیده بود خوب کار نمی‌کند و موفق به این کار نمی‌شود.

زمانی که شهید اجکت می‌کند صندلی و چتر عمل می‌کند، اما صندلی از او جدا نمی‌شود که به خاطر پایین بودن ارتفاع شهید با صندلی فرود می‌آید و پاهایش قطع می‌شود. قبل از این اتفاق هواپیمایی را در شیراز به همین شکل نجات داده بود و مجله نیروی هوایی آن زمان تیتر خونسردی یک خلبان را برایش زده بود. برادرم فکر کرده بود برای این هواپیما هم می‌تواند این کار را انجام دهد، اما آن هواپیما را در شرایط عادی نجات داده بود ولی فرود این هواپیما در شرایط جنگی که موشک خورده خیلی سخت بود. »

تازه‌ترین تحولاتکاربران ویژه - دانش و فناوریرا اینجا بخوانید.
کدخبر: ۵۴۴۰۸۶
تاریخ خبر:
ارسال نظر
 
  • mohsen.nour

    🌿🌹