کاربر گرامی

برای استفاده از محتوای اختصاصی و ویدئو ها باید در وب سایت هفت صبح ثبت نام نمایید

با ثبت نام و خرید اشتراک به نسخه PDF روزنامه، مطالب و ویدئو‌های اختصاصی و تمامی امکانات دسترسی خواهید داشت.

کدخبر: ۴۸۲۳۶۰
تاریخ خبر:

تک‌نگاری| قصاب خشن یا بازاریاب وسایل آرایشی؟

تک‌نگاری| قصاب خشن یا بازاریاب وسایل آرایشی؟

روزنامه هفت صبح، اشکان عقیلی‌پور| آقا قبول دارین یک شغل‌هایی هست که قیافه و طرز لباس پوشیدن و حرف زدنِ صاحب آن حرفه هم باید به آن شغل بیاید؟… حتی خیلی مواقع، وقتی که می‌خواهیم خدای نکرده پشت‌سر کسی حرف بزنیم و خیلی سریع منظورمان را برسانیم، می‌گیم طرف رو اگر تو خیابون می‌دیدی، فکر می‌کردی فلان شغل رو داره در صورتی‌که بیسار کار رو داره…

یکی از صنوف بسیار محترمی که تصور ظاهری خاصی ازشون داریم، قصاب‌های عزیز هستند… این خوبان و مهربانان، به‌واسطه خشونت ذاتی‌ای که در حرفه‌شان وجود دارد و ابزار و ادواتی که به‌کار می‌برند، این تصور را به‌وجود آورده‌اند… به‌خصوص این موضوع در فیلم‌ها و داستان‌های چند دهه قبل نمود بسیاری داشت که قاعدتا در ذهنیت جامعه هم بی‌تاثیر نبوده…

در محلِ ما، یک مغازه قصابی وجود دارد که آقای بسیار محترمی در آن مشغول به این شغل سخت هستند. همان‌طور که عرض کردم، اگر بخواهم خیلی سریع، تصویر درستی از ایشون خدمتتون ارائه بدهم، باید بگویم اگر این آقا را در خیابان ببینید و یا باهاشون صحبت کنید، حدس اول در مورد شغلشان می‌تواند «بازاریاب وسایل آرایشی و بهداشتی» در یک شرکت معتبر باشد و حدس دوم مسئول یک «سالن سولاریوم مخصوص آقایان»، دور از ذهن نیست…

اگر پنج هزار حدس هم بزنید، قصاب در میان گزینه‌ها نخواهد بود و این اشتباه خلقت از آن آدم‌هایی‌ست که اصلا ظاهرشون با کار و شغلشون هم‌خوانی ندارد و مثل خیلی‌ها، سر جاش نیست.برای خرید دو کیلو گوشت چرخ‌کرده، مزاحم اوقات شریفشون شده بودم… سه چهار نفری جلوتر از من بودند.قصاب عزیز ماسکی بر صورت داشت و با ساطور مشغول شقه کردن یک عدد راسته بود و برای مشتریان جوری سخنرانی می‌کرد که تداعی‌کننده سالن تشریح دانشکده پزشکی بود.

- «همانطور که عرض می‌کردم به‌غیر از صنف محترم نصابِ ماهواره و فروشنده‌های فیلتر‌شکن، مابقیِ بیزنس‌ها با رکود قابل‌توجهی روبه‌رو هستند و به نظر من این رکود، موقتی‌ست…» دو سه تا از مشتری‌ها که مشخص بود اولین‌بار است پا به این محفل می‌گذارند، خیره مانده بودند و احتمال می‌دادند که هر لحظه یک نفر بیاید و بگوید: «شما در مقابل دوربین مخفی قرار دارید…»

قصاب خوبمون مانند جراح‌های مغز، پیشانی‌اش را به یک دستمال تمیز پاک کرد و همانطور که چاقویش را تیز می‌کرد، تحلیل اقتصادی را به پایان برد و می‌خواست تحلیل سیاسی‌اش را آغاز کند که نگاهش به خانمی که مشغول صحبت با موبایل بود افتاد… آن بنده خدا هم از ترس، خداحافظیِ نیم‌بندی با اون‌ورِ خط کرد و مودب ایستاد: «بله… ببخشید… می‌فرمودین…»/ «عرض می‌کردم.»تحلیل سیاست داخلی و منطقه با ضربه مهلکی بر شقه گوشت شروع شد. همه سراپا گوش بودند… من که عادت داشتم ولی تازه‌واردها، با موجود غریبی روبه‌رو بودند…
گوشت تکه می‌کرد و چرخ می‌کرد و وزن می‌کرد و اوضاع روز را تحلیل و بررسی می‌نمود…

اواسط بحث بود که یک آقایی وارد مغازه شد: «خَیلی نوکرم… قیمه‌ای‌های من آماده‌س عشقی؟» قصاب گرامی به پاس ورود نفر جدید، گوشت و راسته رو ول کرد: «درود بر شما که دقیقا به‌موقع اومدید…» و مانند گویندگان اخبار، توجه همگی ما را به همکارش جلب کرد:
- «دوستان… تا چرخ‌کرده‌ها آماده بشه، از صحبت‌های آقای دکتر که از صاحب‌نظران مورد تایید بنده هستند، در مورد پیش‌بینی روزهای آتی استفاده می‌کنیم…»

کله‌ها برگشت سمتِ آقای دکتر که استفاده کنیم. دکتر با بی‌خیالی خِلال دندانی فرستاد لای دندان‌ها و همانطور که مشغول پاکسازی دهان و دندان بود، یه نگاهی به جمع انداخت و با آرامش خاصی فرمود: - «والا به نظر من، همینی که هَه… قیمه‌ای‌های منو بده برم…»
آقا دنیای عجیبی شده… قصابی محل ما، از همه‌جا عجیب‌تر.

سایر اخبارکاربران ویژه - تک نگاریرا از اینجا دنبال کنید.
کدخبر: ۴۸۲۳۶۰
تاریخ خبر:
ارسال نظر