وطنپرستی بدون ممیزی | انعکاس صدای معین و شهرام شبپره روی نُت دفاع از ایران

وظیفه هنرمند است شعلههای عشق را در وجود مردم بیدار کند
هفت صبح، امید محسنی | روایت اول: همه برای ایران : ماجرا از اینجا آغاز شد که در جنگ دوازده روزه ایران و اسرائیل، نه فقط مردم ایران در داخل کشور که حتی اپوزیسیون روزهای ابتدای انقلاب به هم پیوستند و یکصدا از جغرافیایی به نام وطن گفتند. البته انصافا صداوسیما و رسانههای وابسته به سازمانهایی چون سازمان تبلیغات اسلامی هم کم نگذاشتند و در همین گیرودار با پخش صدا، تصویر و پیامهای همدلی هنرمندانی مثل «نصرالله معین» و «شهرام شبپره» دست و دلبازی کردند و آشتیجویانه از همراهی همه با ایران گفتند.
وقتی قاب رسانههای داخلی به روی نصرالله معین باز شد و موسیقی این خواننده پاپ روی نت همدلی نشست، تصاویر دست به دست شد و تعجبآور بودن چنین اقدامی بیش از نتایج آن مورد توجه قرار گرفت. مجری جوان، پیام معین را برای مردم خواند: «رنجی که این خاک هماکنون میکشد، قلب ما را میفشارد. به امید رهایی و آزادی از این رنج بزرگ که دامان این خاک را گرفته است». چهره تکیده او با موهای سپیدش در قاب ظاهر شد که برای ایران میخواند: «اگر ایران به جز ویرانسرا نیست/ من این ویرانسرا را دوست دارم/ اگر آب و هوایش دلنشین نیست/ من این آب و هوا را دوست دارم.»
روز یکشنبه، هشتم تیرماه ستاره دنبالهدار آرزوی دیدار وطن باز هم از ایران گذشت. شهرام شبپره در گفتوگویی تصویری که در ایسنا و برخی رسانههای دیگر داخلی پخش شد از دلتنگی برای دیدن ایران گفت: «گفتنی نیست که چطور دلم برای ایران تنگ شده. شما هم نمیدونید. دلم تنگ شده برای شمال، متل قو، شیراز، لاهیجان، رشت. همه ایران را دوست دارم. نمیتونم دروغ بگم. عشقم ایرانه. با داشتن ایرانمون، بهشت را روی زمین دیدم. اگر یه جوری بشه که بتونم برم ایران، طوری باشه که بتونم کارم را انجام بدم. (من دیگه وقتی ندارم) دوست دارم برای جوانان ایرانی آهنگ بسازم».
روایت دوم
بایگانی خنیاگران وطندوست
بیماری، پیری، رنج و عشق بازگشت به وطن. آن سوی داستان همه خوانندههای لسآنجلسی رگههایی از سیاست دارد؛ برخی غلیظتر و برخی شاید رقیقتر. این اختلال در ذهن سیاست همیشه وجود داشته که انتقاد هنری چه با صدا و تصویر، چه با نوشتن و سخنرانی، حق شهروندی دیگران را کسر میکند یا میتوان با پذیرش خیل مهاجران دور از وطن، چشم به حضور آنها، مانند منتقدان داخلی در کشور داشت؟
تا به حال کسی پاسخ مناسبی برای این سوال مهم به دست نیاورده یا حداقل مرزهای سیاست امکان باز شدن پرونده خوانندگان و هنرمندان آن سوی آب را نداده یا اگر امکانی مهیا بود در غبار نگاههای تند و تفکرات صرفا امنیتی گم شده است. با این حال در چند دوره تاریخی گرههایی گشوده شد، برخی از دولتها پا به میدان گذاشتند. شوراهای مرتبط با ایرانیان خارج از کشور فعال شدند و گاهی از پلههای مدارا بالا رفتند و گفتند: «بیایید. اینجا وطن شماست».
روایت سوم
سرنوشت حبیب
اولین چراغ را احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی روشن کردند. سال 1388 «حبیب»، خواننده ایرانی درخواست بازگشت خود را به احمدینژاد داد و با موافقت تیم دولت، آرام و آهسته به ایران آمد. حبیب محبیان، معروف به حبیب که خوانندهای نسبتا محبوب بوده، زمانی به ایران آمد که میگفتند با یک بیماری به وطن بازگشته؛ بیماری قلبی که سالها بعد او را از پای درآورد اما حسرت دیدار از وطن را از تناش زدود. خاطره ماندن او در ایران و تلاشهایی که برای فعالیت هنری داشت، جسته و گریخته در رسانههای مختلف نقل شد اما به نظر میرسید که او در وضعیت وقفه هنری، ماندن در ایران را به رفتن دوباره ترجیح داد، چون آمده بود تا هر طوری که شده، بماند.
تلاش او برای ساخت موزیکویدئوی «خرچنگهای مردابی» در سال 93 به یک بازداشت موقت رسید تا با نامه سرگشودهای سر گلایه را باز کند که «در سرزمین مادریام بدون دلیل بازداشت شدم و بدون دلیل آزاد!» او البته پس از بازداشت، فعالیتهایش را در حد حاضر شدن در منزل «مرتضی پاشایی» خوانندهای که به دلیل سرطان درگذشت، جشن موسیقی در سال 94 و خردهریزههای هنری دیگر تقلیل داد. با اینکه تا مدتها مسئله ورود ایرانیان خارج از کشور در قامت هنرمندان محبوب اما مغضوب در کشور معلق ماند، در سالهای بعد هم این رویه از سمت دولتهای اصولگرا به عنوان تبلیغاتی در شرایط خاص مورد توجه بود.
روایت چهارم
دولت سیزدهم و در باغ سبز
دولت سیزدهم پس از اتفاقات سال 1401 تمایل خود را به حضور هنرمندان خارجنشین نشان داد. وزیر ارشاد دولت سیزدهم، محمد مهدی اسماعیلی دیماه 1402 موضوع بازگشت هنرمندان را بار دیگر به رسانهها بازگرداند. او که یکی از وزرای پر سروصدای دولت سیزدهم بود در حیاط دولت در پاسخ به امکان حضور «نصرالله معین» در ایران و برگزاری کنسرت گفت: «ایشان میتواند به ایران برگردد و برای دریافت مجوز هم مانند سایر خوانندگان روال قانونی را طی خواهد کرد». فقط وزیر ارشاد دولت سیزدهم نبود که این نوید را میداد. عزتالله ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی هم این خبر را تایید کرده بود: «قرار است درها به روی ایرانیان باز شود تا میلیونها ایرانی با امنیت و به راحتی وارد کشور شوند».
سخنان اسماعیلی نشان میداد که جنبههای حقوقی حضور شهروندان ایرانی را نیز تایید کرده، موضوعی که میتوانست فراگیری حضور هنرمندان، به جای گزینش آنها که کمتر سیاسی بودهاند را پررنگ کند. او نوزدهم دیماه 1402 همان حرفی را تکرار کرد که مشایی نیز در دولت احمدینژاد گفته بود. اسماعیلی با این جمله که «همه ایرانیانی که در خارج از کشور هستند اعم از هنرمند و غیرهنرمند در چارچوب حقوق شهروندی هیچ منعی برای بازگشت ندارند» فضا را روشنتر کرد. البته وزیر ارشاد دولت رئیسی از نبود موانع برای فعالیت معین در ایران هم گفت، یاد حبیب را زنده کرد که بهرغم ورود راحت به ایران، بعدها برای رونمایی از آلبوم خود و ادامه فعالیتهای هنری با مصائب زیادی روبهرو شد.
روایت آخر
فرصت در زمین وفاق
دولت چهاردهم با شعار وفاق آمده. بارها همین سیاست را در انتخاب وزرا، مدیران و اطرافیان دولت، تجویز کرده که برای رسیدن به انسجام ملی باید فراتر از جناحبندیها نگاه کرد. این روزها نیز صحبتهای رئیسجمهور، معاون اول و دستیاران او، روی خط وفاق و استفاده از فرصت همگرایی ملی تعریف میشود. مسعود پزشکیان میگوید: «رژیم صهیونیستی کاری کرد که ما بیشتر از پیش متوجه شویم که این، همه مردم ایران هستند که میتوانند از کشور دفاع کنند نه یک حزب و یک اقلیت و دستهای از مردم.
دیدیم که در این جنگ ایرانیان از همه اقشار و گروهها حتی آنها که خارج از کشور هستند از ایران دفاع کردند». معاون اول رئیسجمهور هم یکشنبهای که گذشت با اشاره به دفاع مردم و حتی اپوزیسیون از ایران در برابر رژیم اسرائیل بهرغم اعتراض به برخی از مشکلات و مسائل کشور گفت: «سیاستها و اقدامات چهار دهه گذشته برای حفظ این انسجام ملی نیاز به بازنگری دارد». موضوعی که علی ربیعی، دستیار اجتماعی رئیسجمهور درباره آن هشدار میدهد: «نگرانم عدهای دوباره به تنظیمات کارخانه بازگردند».
حرف خودمانی از طرد آدمها
ما ایرانیها در روزمرهمان، رسمی و خصلتی داریم. وقتی دنیا به ما تنگ میگیرد، مهربان میشویم. با هم حرف میزنیم، از زمین و آسمان میگوییم و شاید گاهی کمی نان و دل تقسیم کنیم، سر دوستی را باز کنیم و شبنشینی و مهمانی هم بگیریم. اما اگر خطایی در میان باشد، ممکن است سوءتفاهم را از حد بگذرانیم و طوری از پلههای آپارتمان بالا برویم که چشمها را از هم بدزدیم. نمیدانم این خصلت چقدر دامنه دارد و آیا میتوان به طرز نگاهمان در اداره کشور هم بسط داد یا خیر؟ این مقدمه شاید کمی بیربط باشد اما عجالتا میتواند چسب یک گزارش را به موضوع این روزها سفت کند: بازگشت تصویر و صدای خنیاگران پیر آن سوی آب به رسانههای داخلی.