اعتراض با زبان خاکستر و تار مو

بازنمایی هنری رنج انسان در جنگ و سرکوب از طریق آثار استعاری دوریس سالسدو و هنرمندان ایرانی
هفت صبح، نوشین آذرنگ | در دل جهان پرآشوب معاصر، جایی که جنگ، سرکوب، ناپدید شدن انسانها و فروپاشی امید به پدیدهای روزمره بدل شده است، هنرمندانی هستند که تلاش میکنند با زبان تصویر، سکوت زخمها را روایت کنند. دوریس سالسدو، هنرمند نامدار کلمبیایی، یکی از این چهرههای نادر است که هنر را به ابزار سوگواری، اعتراض و ترمیم بدل کرده است. آثار او نه فقط برای زیبایی که برای یادآوریاند. یادآوری کسانی که فراموش شدهاند، صدای قربانیان خاموش و شکافهای عمیقی که خشونت در روان جوامع ایجاد میکند.
ریشههای یک سوگواری جمعی
سالسدو که در دهههای گذشته در صحنه هنر بینالملل خوش درخشیده، تجربه خود در کلمبیای جنگزده را به هسته اصلی کار هنریاش بدل کرده است. کشور او سالها درگیر درگیریهای چریکی، خشونتهای کارتلهای مواد مخدر و سرکوبهای سیاسی بود. در چنین بستری، ناپدیدشدن افراد بینام و نشان، شکنجه و فقدان عدالت به امری رایج تبدیل شده بود.
سالسدو در مصاحبهای با گاردین میگوید: «تقریبا تمام آثارم پاسخی به جنگ هستند... وظیفه من این است که غیبت را تصویر کنم؛ غیبت کسانی که دیگر در میان ما نیستند». این هنرمند درواقع میکوشد آنچه نیست را روایت کند، نه آنچه را که هست. او فقدان انسانها و نبودنشان را روایت میکند و میکوشد چیزی را نشان دهد که دیدنی نیست. ردپای غیبت، فریاد خاموش قربانی و درد ماندگاری که بر پیکر شهرها و انسانها باقی میماند.
نمایش ترس در لندن
یکی از معروفترین آثار سالسدو، پروژهای است که در سال ۲۰۰۷ در تِیتمادرن لندن اجرا شد. این اثر، شکافی عمیق و طولانی در کف بتنی گالری ایجاد کرده بود. گویی زمینِ زیر پای بازدیدکننده شکافته شده بود. سالسدو با این کار نمایشی برای اشاره به تبعیض نژادی، بیگانههراسی و ساختارهای استعماری بهره میبرد. گویی شکافی که وی بر کف بتونی ساختمانی در یکی از امنترین شهرهای جهان ایجاد کرده بود استعارهای بود از زخم استعمار بر پیکر جهان مدرن. بازدیدکنندگان نهتنها از کنار آن شکاف میگذشتند، بلکه آن را زیر پا حس میکردند. تجربهای حسی و ذهنی از شکافی که اغلب در زندگی روزمره نامرئی باقی میماند.
آثار هنری متشکل از مو، خون و خاکستر
سالسدو به استفاده از مواد غیرمعمول در خلق آثار هنری شهره است. خاکستر سوخته، پارچههای خونآلود، موهای انسانی، چوبهای فرسوده. او در یکی از آثار خود، خانهای کامل را با استفاده از موهای واقعی انسان پوشاند. او میگوید این کار، برای او به مثابه تجسمِ فاجعه است: بدن انسان در دل معماری و زندگی در حصار مرگ را به نمایش میگذارد. انتخاب این مواد، انتخابی زیباییشناختی نیستند؛ بلکه حامل حافظهاند. حافظه کسانی که از تاریخ حذف شدهاند. آثار سالسدو، با استفاده از این مواد، میکوشد غیبت انسانهایی که جانشان را در جنگ از دست میدهند جاودانه کند.
وقتی هنر، سوگواری میآفریند
سالسدو همواره بر این باور است که «هنر، میتواند زبان سوگواری باشد». او در یکی از پروژههایش، هزاران جفت کفش متعلق به قربانیان ناپدیدشده یا کشته شده را در یک میدان عمومی به نمایش گذاشت. کفشهایی واقعی، غبارآلود و بدون صاحب. این نمایش، بازتابی از واقعیتی تلخ است که در بسیاری از کشورهای جنگزده وجود دارد. انسانهایی که درنهایت گمنامی جان خود را از دست میدهند. او از اصطلاح «پیکر اجتماعی» برای توصیف آثارش استفاده میکند. پیکری که همچون بدن یک جامعه، زخم خورده، شکننده و نیازمند مراقبت است.
پژواک آثار سالسدو در ایران
در ایران، هنرمندان متعددی تلاش کردهاند تا فاجعههای انسانی را به زبان هنر ترجمه کنند و همیشه هنرمندانی بودهاند که کوشیدهاند زخمهای اجتماعی را به تصویر بکشند. هنرمندان ایرانی که با زبانی شخصی، عاطفی و گاه جسورانه، به روایت رنجهای انسانی پرداختهاند.
آواز شورش و انقلاب
نیوشا توکلیان، عکاس مستند و بینالمللی، با ثبت تصاویر جوانان سوگوار، مهاجران، جنگزدگان و قربانیان خشونت، لحظاتی را به تصویر کشیده که در رسانهها جایی نداشتهاند. او در مجموعههایی مانند «میدانم چرا شورشی آواز میخواند» یا «فرزندان انقلاب» تصویری انسانی، بیواسطه و در عین حال شاعرانه از زیستن در حاشیه بحرانها ارائه میدهد.
رنج خاموش یک فاجعه
کاوه گلستان، دیگر چهره ماندگار هنر مستند ایران، با ثبت نخستین تصاویر از فاجعه شیمیایی حلبچه، نگاه جهانیان را متوجه رنج خاموش یک قوم کرد. او به جای شعار، واقعیت را نشان داد. پیکرهای بیجان، چشمان نیمهباز و خیابانهایی که با گاز خردل خاموش شده بودند. عکسهای او نه فقط سند تاریخی، بلکه شهادتی تصویری بر فاجعهای هستند که هنوز در حافظه جمعی زنده است.
صدای قربانیان خاموش غیررسمی
در عرصه هنرهای تجسمی، خسرو حسنزاده با بهرهگیری از نمادهای مذهبی، زبان تصویری سنتی و نگاه انتقادی، تجربه جنگ و ترور را از منظر فردی و اجتماعی بازآفرینی کرده است. او در مجموعههایی مانند «جنگ» یا «تروریست»، با جسارت مرزهای رایج در روایتهای رسمی را درهم میشکند و صدای قربانیان خاموش را در قالب تصویر به میان میآورد.
هنر پلی میان مرگ و خاطره
آثار سالسدو میتواند الهامبخش نسل جدیدی از هنرمندان ایرانی باشد که با زبان استعاره، تجربههای مشترک خود را از غیبت بیان میکنند. در جامعهای که بسیاری از دردها بیانناپذیر شدهاند، هنر میتواند میان سکوت و صدا، میان مرگ و خاطره پل میزند.
هنر، مقاومت، و امکان ترمیم
آثار سالسدو نه فقط در ثبت رنج که در ایجاد امید نیز موثرند. او میگوید: «ما با یادآوری، روحمان را ترمیم میکنیم». او معتقد است فراموشی، دومین مرگ قربانیان است. پس باید با هنر، آنها را بازگرداند. نه به زندگی که به حافظه جمعی. این دیدگاه، با مفاهیم عرفانی و آیینی در فرهنگ ایرانی نیز همخوانی دارد؛ جایی که یادآوری، خود نوعی نیایش است. شاید برای همین است که آثار سالسدو، حتی در فاصلهای هزاران کیلومتری، برای ما نیز آشنا و تکاندهندهاند.
هنر، زبانی برای مقاومت
آثار دوریس سالسدو نشان میدهد هنر میتواند بیش از آنکه فقط وسیلهای برای لذت یا نمایش باشد، بدل به زبان سوگواری، مقاومت و بازیابی حافظه شود. او با موادی که معمولا در هنر مدرن جایی ندارند، جهان را به تماشای زخمهای پنهان و صداهای خاموش فرا میخواند. در جهانی که از رنج، ناپدید شدن، مهاجرت اجباری، خشونت و جنگ سرشار است، چنین هنری بیش از همیشه ضروری است. چرا که به ما یادآوری میکند پیش از آنکه تماشاگر باشیم، باید به هنر گوش بسپاریم.
اثر سالسدو در سال ۲۰۰۲ که به یاد محاصره کاخ دادگستری در سال ۱۹۸۵ خلق شده است.
گالری با سلاحهای ذوبشده مورد استفاده در جنگ داخلی