جهانی برآمده از فلسفه و فرهنگ| چرا سینمای ایران غیرقابل بازسازی است

ایران در فهرست فیلمهای بازسازی شده گاردین غایب بود
هفت صبح| بازسازی در سینما، بیش از آنکه صرفا بازتولید یک روایت باشد، نوعی ترجمه فرهنگی است. برداشتن یک داستان از ریشههای بومیاش و کاشتن آن در خاک و هوای فرهنگی دیگر. مقاله اخیر گاردین با رتبهبندی بیست بازسازی برتر هالیوودی از فیلمهای غیرانگلیسی زبان، فرصتی است تا نگاهی دقیقتر به جای خالی سینمای ایران در این فهرست بیندازیم. جای خالیای که نه از فقر روایت میآید نه از کمبود استعداد یا کمتوجهی جهانی، بلکه از ویژگیهای منحصربهفرد سینمای ایران که بازسازی آن را به معمایی پیچیده برای صنعت پرزرق و برق هالیوود بدل میکند.
درواقع این غیبت نوعی گواهی است بر مقاومت ناخواستهای که سینمای ایران در برابر قالببندیها و فرمهای مصرفگرایانه نشان میدهد. همانگونه که برخی زبانها به سختی ترجمهپذیرند، برخی سینماها نیز در ترجمه فرمی و فرهنگی دچار فرسایش معنایی میشوند.
روایتهای محلی که از مرزها عبور میکنند
فیلمهایی که در فهرست گاردین آمده است، نمونههایی هستند از اینکه چگونه روایتهای محلی، اگر ساختار ژانری یا درون مایهای جهانی داشته باشند، میتوانند به راحتی از مرزها عبور کنند و در بازارهای جهانی بازتولید شوند. اما سینمای ایران با تکیه بر نوعی واقعگرایی مینیمالیستی، با خصلتهای شاعرانه و اجتماعی، اغلب در بستری شکل گرفته که بیشتر برای درک و تأمل ساخته شده تا برای سرگرمی و بازتولید.
دعوت به مشارکت ذهنی و تجربه زیسته
این نوع سینما، مخاطب را وادار به مشارکت ذهنی میکند. دعوتی است به تجربه زیسته، نه به تماشای صرف. درست برخلاف بسیاری از روایتهای بازسازی شده که اغلب از مخاطب تنها واکنش هیجانی میطلبند، نه مشارکت تحلیلی یا احساسی.
مرز بومی بودن و جریان بازسازی
نمونههای شاخص سینمای ایران، از «طعم گیلاس» کیارستمی تا «جدایی نادر از سیمین» فرهادی، روایتهایی هستند که در تار و پود فرهنگ، زبان و زیست ایرانی تنیده شدهاند. این فیلمها نه به دلیل ناتوانی در جهانی شدن، بلکه به واسطه شدت بومی بودنشان، کمتر قابلیت پیادهسازی در قالبهای استاندارد سینمای تجاری غرب را دارند. همین امر، مرز نامرئی اما محکمی را میان سینمای ایران و جریان بازسازیهای هالیوودی میسازد.
بازسازی بدون بافت فلسفی ناممکن است
مثلا در فیلم «طعم گیلاس» بیننده در لایههای زیرین یک جستجو به تفکری فلسفی درباره مرگ، معنا و رستگاری دعوت میشود. چیزی که بازسازی آن بدون بافت فلسفی و فرهنگی ایران، به سادگی به اثری سطحی و بیریشه بدل خواهد شد.
رد سینمایی که بازسازی نمیشود، در جهان
با اینهمه، ردپای سینمای ایران در سینمای جهان مشهود است. نه از مسیر بازسازی بلکه از مسیر تأثیرگذاری. از مارتین اسکورسیزی که کیارستمی را ستایش میکند تا فیلمسازان نسل جدیدی که در گوشه و کنار جهان از زبان تصویری و نگاه اخلاقی سینمای ایران الهام میگیرند.
سینمای ایران در جهان میپیچد
درواقع میتوان گفت تأثیر سینمای ایران بیشتر شبیه عطری است که در فضا میپیچد تا کالایی که در قفسهها کپی میشود. همین تأثیر تدریجی و زیرپوستی، گاهی بیش از هزار بازسازی مستقیم، فرهنگ تصویری جهان را تحت تأثیر قرار داده است.
چرا سینمای ایران وارد بازسازی نشد؟
از این منظر، ترجمه مقاله گاردین نه فقط یک انتخاب محتوایی، بلکه دعوتی است به تأمل. چرا سینمای ایران با همه اعتبار جهانیاش، وارد دایره بازسازیها نشده است؟ و آیا در آینده با گسترش مرزهای فرهنگی و تغییر الگوهای تولید، میتوان تصور کرد که فیلمی از هنرمندان ایرانی به دست فیلمسازی غربی در لباسی دیگر زاده شود؟
مخاطب ایرانی همراه است نه مشتری
شاید پاسخ در نوع نگاه به مخاطب نهفته باشد. سینمای ایران اغلب به تماشاگر خود به چشم «همراه» مینگرد، نه «مشتری» و این نوع رابطه، رابطهای است که بهسختی میتوان آن را در قالبهای بازاری و بازسازیشده بازتولید کرد.
ایران که در گاردین غایب بود
شاید سینمای ایران، نه برای بازسازی بلکه برای بازاندیشی ساخته شده باشد و همین ویژگی، آن را در فهرست گاردین غایب اما در ذهن و دل سینما دوستان جهان همیشه حاضر نگه میدارد. غیبتی که خود، حضوری پررنگتر از هر فهرست رسمی است. سینمایی که به جای تقلیدپذیری، تفکرپذیری را صادر میکند و این شاید ارزشمندترین میراث آن باشد.